| کد مطلب: ۹۹۷۷
چراغی برای رفتن  به فردای روشن‏‌تر

چراغی برای رفتن به فردای روشن‏‌تر

سعید باباوند گرافیست چهارشنبه دهم آبان‌ماه امسال که دومین‌سال قرن جدید باشد، در تاریخ ثبت شد. آدم باید خیلی ساده‌دل باشد که فکر کند می‌تواند برای تاریخ بشر تص

57645756

سعید باباوند

گرافیست

چهارشنبه دهم آبان‌ماه امسال که دومین‌سال قرن جدید باشد، در تاریخ ثبت شد. آدم باید خیلی ساده‌دل باشد که فکر کند می‌تواند برای تاریخ بشر تصمیم بگیرد و خیال کند فلان و بهمان چیز در تاریخ می‌ماند یا نه؛ اما هر کسی، هر پدیده‌ای و هر جمعی، تاریخ خودش را دارد که از تجمع این خرده‌تاریخ‌ها، آن تاریخِ کلان و سرنوشت‌ساز برکشیده می‌شود.
چه می‌گویم؟ نکند مست آن حضورم که این‌طور پیچ‌پیچ می‌روم و شنگ حرف می‌زنم. گرچه شنگم اما می‌فهمم چه در دهانم می‌چرخد. از تاریخی حرف می‌زنم که به دست آدمی ساخته می‌شود. از تاریخی که محصول و نتیجه‌ی توالی سلسله‌علل اجتماعی است؛ و ما آن روز دهم آبان‌ماه، پانصدوشصت نفر بودیم از یک جمعیت دوهزاروخرده‌ای نفر که عده‌ای‌مان از این جهان درگذشته‌اند مانند مسعود سپهر که داغش سر دل‌مان ماند و عده‌ای دیگر که دلسرد شده‌اند از انجمنی که انجمن خودشان بوده و آن دیگری‌ها که اصلاً عطا و لقای طراحی گرافیک را یک‌جا به هم بخشیده‌اند و آن کار دیگر می‌کنند و ما از آن جمعیت دوهزاروخرده‌ای نفر حالا چیزی نزدیک به نیمی مانده‌ایم و از آن نیمه هم بسیاری بودند که سال‌ها گذرشان از سمت انجمن نمی‌افتاد. اما در دهم آبان‌ماه گرد هم آمدیم که انجمن‌مان را حفظ کنیم و من -کوچکترین ناظر آن جمع بزرگ برای تاریخ بیست‌وپنج‌ساله‌ی انجمن- بغض کرده بودم. یاد سال‌های قدیم افتاده بودم که بیخ‌تابیخ خانه‌ی هنرمندان پر می‌شد از طراحان و همه انگار قوم و خویش‌های‌شان را دیده باشند، لبخند می‌زدند و یکدیگر را در آغوش می‌کشیدند و چند ساعت روی پا می‌ایستادند به احوال‌پرسی و شنیدن و دیدن هم. آن روزهای جمع‌شدن‌مان روزهایی بود که به جوان‌ترها می‌گفتیم اگر می‌خواهی استادی و پیری را ببینی امروز بیا و برو جلو هم‌کلامش شو. حتی آن‌ها که عضو انجمن نبودند هم می‌آمدند چراکه آن‌جا گردهم‌آیی «انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران» بود؛ انجمنی که تشعشع کارش نه‌فقط برای اعضایش که برای تمام گرافیک ایران بود و هست.
از تاریخ می‌گفتم و توالی علل؛ که چند سالی بود چراغ انجمن کم‌فروغ می‌سوخت. نه‌فقط انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران که گویی حضور و ظهور تمام اهل فکر، فرهنگ و هنر در این سال‌ها در عرصه‌ی جامعه، گرفتار دل‌زدگی شده بود و هنوز هم گرفتار است. گویی هر کسی گوشه‌ای نشسته و بیت ترجیع سعدی را زمزمه می‌کند:
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله‌ی کار خویش گیرم
چه این‌که برای برگزاری مجمع عمومی (بعد از چندماه که اعضای هیئت‌مدیره‌ی قبلی استعفا کرده بودند) دوبار فراخوان داده شد و جمعیت به نصاب نرسید. اما یک‌باره آن جمعیت گوشه‌نشسته و صبر پیش‌گرفته تا حس کرد ممکن است انجمن‌شان آسیبی کلی بخورد، آمدند و چنان آمدند که در تاریخ کوچک خودمان -تاریخ انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران- ثبت و ضبط خواهد شد.و آن تاریخ کلان را -که تاریخ سرزمین‌مان باشد- همین تاریخ‌های کوچک می‌سازد. می‌توانیم امیدوار بشویم که هستیم و اثر داریم. که دل‌مان برای نگه‌داشت نهادهای مدنی‌مان می‌تپد و به خردورزی جمعی باور داریم.
اما از این اشتیاق بودن و ماندن و کار جمعی، نمی‌شود گذشت. انجمن صنفی طراحان، سنت و میراثی است که از بزرگان به ما رسیده است و ما هم اگر امانت‌دار باشیم باید آن را به نسل بعد بدهیم. باید چراغش که کم‌جان شده بود را دوباره روشن‌تر کنیم و راه ناهموار گرافیک ایران را در پرتوی روشنی‌اش هموارتر کنیم. در زمانه‌ای که دوستان طراح‌مان گرفتار شکست اقتصادی می‌شوند یک‌دل کنار هم بایستیم و نگذاریم هیچ‌کدام‌مان به زمین بیافتیم. راه را برای ورود جوان‌ترها به انجمن باز کنیم و از تمام کاربلدهای صنف بخواهیم فکر و تدبیرشان را همراه انجمن کنند. دارم شعار می‌دهم؟ هر کسی هم آن روز دهم آبان‌ماه در خانه‌ی هنرمندان بود و صف طولانی شرکت در انتخابات را می‌دید، آن‌قدر مثل من امیدوار می‌شد که آرزوهایش را دیگر دور از دست نبیند. چراغی که در آن عصر چهارشنبه گُر گرفت، فقط چراغ انجمن صنفی نبود. روشن‌شدن نوری در دل‌های کسانی بود که هنوز امیدوارانه برای دیدار روزهای بهتر به پا ایستاده‌اند. روشنی‌ای بود برای آن‌هایی که نمی‌خواهند ناامید باشند و از امید، راهی می‌سازند برای رفتن به فردا و فرداهای روشن‌تر و هموارتر.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار