فوتبالیستی که ۶۶۶ هزار نفر میارزد
دیشب، دوشنبهشبی که روزش خبر آمده بود علیرضا بیرانوند با ۱۲۰ میلیارد تومان قرار است که به استقلال بپیوندد، دعوایی با سردبیر داشتیم که دشمن نبیند و دوست نشنود. ز
دیشب، دوشنبهشبی که روزش خبر آمده بود علیرضا بیرانوند با 120 میلیارد تومان قرار است که به استقلال بپیوندد، دعوایی با سردبیر داشتیم که دشمن نبیند و دوست نشنود. زیر تیتر برای گزارشی زده بودم، «دستمزد یک ماه این دروازهبان معادل حقوق 666 هزار ایرانی با حقوق پایه است.»
سردبیر فوتبالدوست ما، این تیتر را حذف کرد. اول از صفحه اول بعدتر هم صفحه آخر. مدعایش این بود که زیرتیتر ما مصداق «قیاس معالفارق» است. همه جای دنیا چنین است و تفاوت چشمگیری بین دستمزد فوتبالیستها و دیگر مردم عادی وجود دارد. در ادامه، نتیجهگیری شد که نادانی من در فوتبال و قراردادها و سازوکارش، دلیل گفتن لاطائلات و قیاس اشتباه شده است. و در نهایت، «اینکه اگر بنا بگذاریم بر همچین چیزی که باید فوتبال را تعطیل کرد.»
بیراه نبود. من از فوتبال و ریز قراردادهایش چیزی نمیدانم. علاقهای هم به دانستنش ندارم. حقیقت اینکه فلان بازیکن لیگ جزیره چقدر پول گرفت و به کدام تیمی رفت را علم لاینفع میدانم. دانستنی که نه به کار دنیایم میآید نه به آخرتم. اما اینکه فوتبالیستی در کشوری با اقتصاد بحرانزده و مردمی که تا گردن در مشکلات معیشتی غرقند، چنان پولی برای دو سال بگیرد که در تخیل هم نگنجد برایم مهم میشود. آن هم وقتی که تیم وابسته به دولت (بخوانید جیب مردم) است. و مازاد بر اینکه به نظر، دروازهبان خیلی پولدوست ما، از دگر فوتبالیستها افزون نیست و چیزی مازاد بر دیگران ندارد؛ البته جز سروصدا و آداب بازی این سیستم بیمار.
اما بازگردیم به ایرادات منِ فوتبالناشناس به جریانهایی که در فوتبال جاریست. اول، اینکه همه دنیا هم چنین است و چنان یکی از مصطلحترین مغالطههاست. کاری اگر غلط باشد همه دنیا هم آن را انجام دهند، غلط است. مثالی کمی بیربط؛ صداوسیما و رسانههای خاص این روزها حسابی از خجالت مکرون درآمدهاند. چنان حوادث فرانسه را با آب و تاب تعریف میکنند که گویی پاریس شهری در جنوب شرقی ایران است و ثانیه به ثانیه تحولاتش برای ما مهم. ناگفته پیداست که دلایل صداوسیما و دیگر رسانهها برای این کار چیست. با همین استدلال باید به آنها و دیگرانی که در توجیه اتفاقی میگویند که: ببینید، دیگر جاهای دنیا هم چنین است باید گفت کار بد، بد است اگر همه دنیا مشغول به آن باشند. پس بد و خطای دیگری توجیه کار بد و خطای من نمیشود. بماند که اساساً نه فوتبال ما به آنها قابل قیاس است نه سیاستمان.
یکی از دلایل قیاسناپذیری ما در این مورد با مواردی چون خریدهای فوتبالی عربستان یا گردش مالی فوتبال در اروپا این است که مردم ما چندسال اخیر از پس دلایل سیاسی چنان در تنگنا قرار دارند که همه، حتی خود مسئولان هم به وضوح به آن اذعان میکنند. اینکه برای بازیکن فوتبال سوال نباشد یا اصلاً مسئله نباشد این حجم از پول از کجا میآید و نسبتش با حال و روز این روزهای مردم چیست، جای تعجب ندارد، اما بوالعجب از مسئولانی که قاطبه مردم را به خوردن وعدههای کمتر غذایی سفارش میکنند و از سوی دیگر کسی معترض کسی نمیشود که این حاتمبخشیها از کجاست؟
با 120 میلیارد تومان در همین وضعیت فعلی نمیتوان کارگاههای کوچک راه انداخت و جوانانی را مشغول به کار کرد؟ صدها هزار جوان هم سن و سال دروازهبان ما، چهبسا با استعدادتر ماهها و حتی سالها در صف انتظار وامی میایستند که یکهزارم دستمزد بیرانوند ارزش ندارد. میگویند دستمزد فوتبالیستها را با مردم عادی نباید مقایسه کرد ولی نمیگویند چرا؟ از کی چنین شد؟ دویست سال پیش که چنین نبود، فوتبالیست ارزش افزودهای برای جامعه نداشت که چنین قدر ببینند و بر صدر نشینند. اساساً فوتبالیست و امثالهم از کدام معلم، پزشک، سرباز، رفتگر و... بیشتر برای کشور ارزشآفرینی کردهاند که جامعۀ در تنگنا قرار گرفته، بخواهد هزینه زندگی سوپرلاکچریشان را بدهد؟ نقطه دوم تفاوت هم در همین است که این فوتبال که خرج خودش را که نمیتواند درآورد، یعنی مردم هزینه زندگی افسانهای کسانی را میدهند که نه هیچ افتخار و ارزش افزودهای برای کشور داشتهاند و نه حتی میتوانند چرخ اقتصادی فوتبال را بچرخانند.
با همه اینها، حتی بیش از آن؛ با اینکه تنها افتخار فوتبالیستهای ما حضور در جامجهانی بوده، آخرین قهرمانی آسیایی ما و صعود به المپیک دو سال قبل از انقلاب باز میگردد، باز نمیتوان پرسید که چرا دستمزد ماهانه یک فرد ایرانی شاغل در فوتبال چرا 666 هزار برابر یک ایرانی است که دستمزد پایه گیرد؟ اصلا پرسش بنیادین را مطرح کنیم، فرض بگیریم فردا همه فوتبال ایران تعطیل شود و تمام میلیاردها پول آن برای زیرساختهای کشور هزینه شود، حقیقتا چه میشود؟