| کد مطلب: ۶۹۶۹

زمانۀ زور؟

دربارۀ مصونیت فاعلان خشونت از دانشگاه تا ورزشگاه

دربارۀ مصونیت فاعلان خشونت از دانشگاه تا ورزشگاه

دانشگاه علامه طباطبایی با ورزشگاه آزادی به لحاظ مکانی فاصله زیادی با یکدیگر ندارند، اگرچه به لحاظ کارویژه، هدف و آدم‌های درگیر و مخاطب در دو جهان متفاوتند یا قاعدتاً باید چنین باشد. این دو مکان این روزها انگار از زاویه دیگری هم با یکدیگر نزدیک شده‌اند و آن نحوه مدیریت، شیوه حل بحران و حضور کسانی است که رفتارهای مشابه با یکدیگر دارند. به فاصله چند روز، زوردارانی در دانشگاه و ورزشگاه به جان انسان‌هایی افتادند و آنها را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند. شاید تنها تفاوت این دو زورمند در این بود؛ او که در ورزشگاه مثل برق به‌روی سکوها پرید و کسی را که به‌زعم خودش شایسته تنبیه بود، زیر مشت‌ولگد گرفت، احتمالا حداقل در ملاء‌عام کسی را مورد ضرب‌وشتم قرار نمی‌دهد که توان دفاع از خود را نداشته باشد. او و امثالهم «افت لاتی خود می‌دانند» که به‌قول خودشان ضعیف‌کشی کنند.
مأمور حراست دانشگاه علامه همین یک هنجار بازدارنده را هم نداشت و طبق آنچه در فیلم دیدیم، چنان به دانشجوی بی‌پناه حمله کرد که گویی پنجه در پنجه رستم زمان می‌خواهد بزند. فارغ از اینکه قیاس آن لاتی که برای دعوا به میان جمعیتی می‌رود و این احتمال را می‌دهد که دوتا بزند، یکی می‌خورد را با کسی مقایسه کنیم که دانشجویی را مورد ضرب‌وشتم قرار می‌دهد و می‌داند هزاری هم بزند در آن لحظه یکی نمی‌خورد، منصفانه است یا نه، در یک نگاه کلان‌تر میدان‌داری این دست افراد در همه‌جا نشانه‌ای از افول بیشتر جایگاه قانون و طبقاتی‌شدن آن است.
فارغ از مسئولیت فردی این دو، ساختاری را که در حال تولید و بازتولید چرخه خشونت و تولی‌گری با استفاده از زور است، باید در خط اول نقد باشد. در مورد حراست دانشگاه می‌دانیم که معمولاً از محروم‌ترین کارمندان بخش اداری دانشگاه هستند. زمستان در سرما و تابستان را در آفتاب سپری می‌کنند، بی‌آنکه کارشان ارجی ببیند و نزد دیگر اهالی دانشگاه احترامی داشته باشند. همه اینها و بیشتر ولی نباید مجوز به مأمور حراستی بدهد که قرار است مقدم بر همه‌چیز از دانشجو حراست کند. شاید اگر مأمور حراست، وقایع شش‌ماه دوم سال پیش را ندیده بود، ندیده بود که دانشگاه خار شد و دانشجو بی‌پناه، چنانکه بعضاً خود همین حراستی‌های دانشگاه خود را سپر بلا کردند تا دانشجویی کمتر مورد ضرب‌وشتم قرار بگیرد، امروز به خودش اجازه نمی‌داد چنین سر دانشجویی را به دیوار بکوبد که بیم مرگش برود.
حال سوال این است آنان‌که در پائیز و زمستان سال پیش برای امنیت ملی به دانشگاه‌ها لشکر گسیل می‌کردند تا قانون را برقرار کنند، صدای کوبیده‌شدن سر این دانشجو به دیوار را نشنیدند؟ آیا قوه‌قضائیه و دادستان عمومی به همان بیانیه دانشگاه که هم‌تراز با فعل حراست‌اش بود، اکتفا کردند؟ آیا این صرف گفتن جمله «اگر قصوری رخ داده باشد دانشگاه رسیدگی می‌کند» را مصداق برقراری عدالت دانستند و هیچ بنی‌بشری را برای آن مواخذه نکردند؟ آیا کسی از مسئولان دانشگاه علامه پرسید آنکه توانایی تسلط بر خود را ندارد و با کوچکترین ناملایمتی تا «مرز فعل کشتن» می‌رود، صلاحیت بودن در آن شغل را دارد؟
آیا متولیان قانون و آنان‌که باید مردم را حفاظت کنند، اتفاقات ورزشگاه آزادی، اتفاقی که در حوزه عمومی رخ داده است و از ابتدا تا انتهایش فیلمبردای شده، ندیدند؟ آیا حمله دوست مدیرعامل به آن هوادار از نظر دادستان عمومی جرم مشهود نیست؟ آیا به‌زعم آنها عذرخواهی باشگاه استقلال اساساً این مسئله را حل می‌کند که نسبت آدمی باسابقه مشخص و دور از ورزش با مدیران و مربیان این باشگاه عمومی چیست؟
پرسش‌های بنیادین‌تری هم وجود دارد، آیا وضعیت استثنایی در زمان رخدادهای سال گذشته و خشونت‌های بی‌سابقه به قاعده کلی تبدیل شده است؟ آیا چشم‌پوشی متولیان قانون در برابر این اتفاقات این نشانه را می‌دهد که بعضی در برابر قانون مصون هستند؟
نمی‌دانم پاسخ متولیان امر به این پرسش‌ها چیست، اما استمرار این وضعیت به‌نفع امنیت هیچ‌کس نیست. برتراند راسل در کتاب مشهورش «قدرت» می‌گوید، نقل به مضمون: «قوی‌ترین مرد هم میان 10مرد دیگر گرفتار شود حتماً بازنده خواهد بود.» اگر این وضعیت ادامه پیدا کند هم آن دانشجویی که سرش به دیوار کوبیده شد، هم آن تماشاگری که کتک خورد دفعات بعد نجابت، ترس و هرچیزی را که باعث شد این‌بار وارد منازعه نشوند، کنار می‌گذارند و نوبت بعد 10تا دانشجو و 10تا تماشاگر در برابر خشونت می‌ایستند و با خشونت پاسخ می‌دهند. به‌قول راسل، بازنده این داستان هم از پیش مشخص است. امید که چنین نشود و مردم از هر قشری این حس را پیدا کنند که هیچ زورگویی مصون نخواهد بود و هیچ قانون طبقاتی‌ای وجود ندارد، که اگر چنین نشود، وای به فردای ما.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار