دفاع از طالبان و گسسته خردی
طالبان زمینههای خرابكارینشدهای باقی نگذاشته است. با این حال دوستانی که در آغاز دور دوم روی کار آمدن این گروه خشن از آنها دفاع میکردند و بین این طالبان و آن

سیدعبدالجواد موسوی
شاعر و روزنامهنگار
طالبان زمینههای خرابكارینشدهای باقی نگذاشته است. با این حال دوستانی که در آغاز دور دوم روی کار آمدن این گروه خشن از آنها دفاع میکردند و بین این طالبان و آن طالبان فرق میگذاشتند، اصلا به روی مبارک خودشان هم نمیآورند. تو گویی فرامرز هرگز نبود. از اهل سیاست سخن نمیگویم که به آنها نه امیدی هست و نه توقعی میرود. از دوستانی سخن میگویم که مثلا روشنفکرند و هنوز هم آدمهای سادهدلی یافت میشوند که حرفهای آنها را جدی میگیرند. توقع اینکه این دوستان حرفشان را پس بگیرند، یا دستکم بگویند که در آن دفاع محکم و عجیبوغریبشان از طالبان در حال تجدیدنظر کردناند توقع بزرگی نیست. طالبان هر روز به چهره حقیقیاش که همان طالبان دوره پیشین باشد، نزدیکتر میشود. و راستش را بخواهید من فکر میکنم این طالبان بهمراتب از آن طالبان قبلی خطرناکتر و فاسدتر است. در طالبان دوره قبلی اگر حمق و سفاهتی بود تا حدودی صادقانه بود اما طالبان این دوره سیاستمدارتر شده است و حیلهگرتر و به حکمِ «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا»، اینبار جنایتهایش بهمراتب گستردهتر از دوره پیشین خواهد بود. با حرفهایی هم که چندروز پیش
زدهاند و بهصراحت میخواهند زنان را از حضور در جامعه بالکل حذف کنند دیگر هیچ عذر و بهانهای نمیتوان تراشید. یک کلمه منافع ملی بود که برخی از دوستان پشت آن سنگر میگرفتند و به بهانه آن از طالبان دفاع میکردند که آن هم تا اینجای کار معلوم شد توهمی بیش نبوده و اصلا چیزی که طالبان سرش نمیشود همین رعایت همجواری و آداب همسایگی است. طالبان چنانکه تا امروز نشان داده ایدئولوژی احمقانهاش بر همه چیزش میچربد و در کنار این ایدئولوژی همانطور که گفتم کجرویهای امروزینشان را هم اضافه کنید. در دور قبل لااقل ظواهر امور را تا حدودی رعایت میکردند اما امروزه بهراحتی نهتنها در خلوت که در جلوت هم آن کار دیگر میکنند. این درست که در فرهنگ ما عذرخواهی کار دشواری است و از عالم و عامی تا روشنفکر و حزباللهی فکر میکنند عذرخواهی کردن به معنای پا پس کشیدن است و ممکن است طرف مقابل را پر رو کند اما نمیتوان از حکومت خواست که در مواجهه با مردم اشتباهاتش را بپذیرد و کوتاه بیاید و جبران مافات کند اما در مقام یک منتقد و روزنامهنگار خود نیز جا پای حکومت بگذاریم و همان کاری را کنیم که حکومت میکند. طالبان اگر تا به امروز
بهگونهای رفتار میکرد که دوستان آمریکاستیز ما را به اشتباه انداخته بود که شاید این طالبان با آن طالبان فرق دارد این روزها دیگر شمشیر را کاملا از رو بسته و تعارف را کنار گذاشته است. آیا پرتوقعی است که دوستان ما هم تعارف را کنار بگذارند و دستکم بگویند بعضی از رفتارها موجب سوءتفاهم شده بود و آنها را به اشتباه انداخته بود؟
بعد از چهلواندی سال، فهمیدن این نکته که در عالم سیاست عشق و نفرت دو روی یک سکهاند و آدمیزاد را در تحلیلهایش ممکن است به اشتباه بیندازد حقیقتا خیلی کار دشواری است؟ قطعا دوستانی که از طالبان دفاع کردند، نه در ظاهر و نه در باطن ربطی به این زمره عبوس زهد ندارند اما آنچه آنها را به اینجا کشانده همان نفرت بیحد و حساب از آمریکاست. من هم تا حدودی آنها را درک میکنم. کسی که اندکی انصاف داشته باشد نمیتواند از کنار اینهمه جرم و جنایت آشکار و پنهان آمریکا چشم بپوشد اما نفرت کورکورانه و بیحدوحصر میتواند آدمی را به جایی برساند که از طالبان که دستپرورده همین آمریکاست و در عمل با مردم خودش و با ما بهمراتب از آمریکا بدتر رفتار میکند دفاع کند؟ این دیگر اسمش آمریکاستیزی نیست و اگر دوستان من ناراحت نمیشوند رسما باید بگویم نشانه گسستهخردی است.
یکبار تاوان این نفرت کورکورانه دوستانمان را سالها پیش پرداخت کردهایم و هنوز هم البته حسابمان صاف نشده است. اگر آن روزها را به حساب جوانی و خامی برخی از این دوستان گذاشتیم دفاع برخی از این دوستان را آن هم در آستانه گذشت از میانسالی چه نام میتوانیم نهاد؟ آیا تا پایان عمر باید در عهد صغر سن به سرببریم؟ آیا این خامی و بهسر بردن در ساحت عشق و نفرت تا پایان عمر تقدیر تاریخی ماست؟