هانی
میثم سعادت
روزنامهنگار
من نازیآباد مدرسه میرفتم. تهخط نازیآباد. در مسیر خانه تا مدرسه، فراوان بودند برادران اراذل و اوباش که جهت ایجاد مزاحمت برای نوامیس مردم، دقیقاً در لحظهای که مدرسه ما تعطیل میشد، (و دبیرستانهای دخترانه هم تعطیل میشد) به اشکال مختلف خودنمایی میکردند. اما حتی در مدرسه ما هم هیچکس دلش نمیخواست لات شود. اساساً در مدرسه ما هم علی دایی، کریم باقری، فرهاد مجیدی، دکتر حسابی و اینها طرفدار داشتند. معلمها هم مدام به ما تشر میزدند که درس بخوانید که مثل این لاتهای آویزان سرکوچه نشوید. برای ما که سیاسیتر بودیم، لاتبودن مساوی بود با مفهوم شعبون بیمخ؛ کسی که علیه یک جریان مردمی و دموکرات ایستاده بود. تلویزیون هم همین تصویر را در سریال «کیف انگلیسی» به تصویر کشیده بود و در بد بودن لاتها هیچ اختلافی نبود.
نفهمیدم چطور گردش روزگار گذشت که لاتبودن شد نماد قهرمانبودن و حالا صدها رسانه لحظهبهلحظه از باز و بسته بودن زخمهای فلان لات خبر میدهند. حتی نخبهترین رسانهها هم سعی دارند از خبررسانی درباره فلان زورگیر مشهور، گزارش لحظهای بدهند. گمانم ریشهاش برمیگردد به همان سالهایی که دانشجویان دنبال تغییر و نزدیک به خاتمی بودند و مدام بیسوادی جناح رقیب را به رخشان میکشیدند. طرف مقابل هم بهجای اینکه درس بخواند، رفت سراغ کارهای جدید! فیلم ساختند و کتاب نوشتند بهاسم «اخراجیها» و تصویر جدیدی از شهدای جنگ تحمیلی ارائه کردند. روایت اولیه این بود که تعدادی از شهدای جنگ، نهتنها از طبقه مذهبی جامعه نبودند بلکه اتفاقاً از قشری بودند که موردپسند جامعه نبودند. با فیلم و کتاب، از لاتها قهرمان ساختند. چون بزرگان انقلاب به طیب، «حُر انقلاب» گفته بودند، اینها دنبال مصداقهای جدید حر انقلاب گشتند. بالای 100نفر از شهدای جنگ حالا لقب حر دارند. خبرگزاری فارس همین دوهفته پیش در گزارشی نوشته بود: «شهید شاهرخ ضرغام که پیش از انقلاب بادیگارد کاباره بود و حتی مشروبخوری میکرد، با توبه در پابوس امام رضا(ع)، حر انقلاب لقب گرفت و امروز یادمانش در آبادان، زیارتگاه عاشقان است.» این خبرگزاری در گزارش دیگری درباره شهید دیگری بهنام ناصر شریفینیا نوشته است: «سالهای ۵۶ و ۵۷ در خطِمقدم مبارزه، دوشادوش انقلابیون جنگید و با سیر انقلاب همراه شد، ناصر «فرزند خلف انقلاب» و «حُر زمان» شد، روحانیون او را اینگونه خطاب میکردند و حالا «ناصرسیاه»، سفید شده بود؛ مردی از جنس آب و آیینه.»
نمیتوان کتمان کرد که راویان این قصهها، بیشتر از اینکه دنبال ارائه روایت درست از جنگ و دفاع مقدس باشند، بهدنبال سفیدشویی از لاتها بودند. همچنان که سینمای آمریکا وقتی میخواهد به گروهی از مردم توجه بیشتری کند، آنها را در قصههای تاریخی و فانتزی تبدیل به قهرمان میکند؛ اینها نیز شروع به ساختن شجرهنامه برای گروهی کردند که اتفاقاً با انقلاب اسلامی، بساطشان جمع شده بود.
در ادامه این قهرمانسازی، برای حامیان خودشان مصداق حر بودن را جلوتر بردند تا جایی که به اراذل و اوباشی که همسو با برنامههای جریان حاکم رفتار میکردند هم لقب حر داده شد. همیشه شایعات و اخباری هم بوده که بسیاری از این افراد در برنامههای خاص سازماندهی میشوند. مثلاً شهید همدانی که سال 88 فرمانده سپاه محمد رسولالله تهران بود، گفته است که گردانهایی از اراذل و اوباش در کنترل اعتراضات به آنها کمک میکردند. بعداً تصاویر بعضی از این افراد در سوریه هم منتشر شد که گویا برای حضور در عملیات نظامی به این کشور رفته بودند.
آنقدر در این کار افراط کردند که یکی از مداحان مشهور این جریان، چندسال قبل در یک مداحی در حرم امام رضا که پخش مستقیم هم داشت، ماجرایی تعریف کرد که یک لات عرقخور، در خواب با امام سوم شیعیان قمار کرده است. این روایت که احتمالاً ساخته ذهن نویسنده بوده، با واکنش تند جامعه مذهبی مواجه شد.
نتیجه این کار را میتوان در تاروپود تحولات کشور مشاهده کرد. تغییر ادبیات برخی از مدیران کشور به ادبیات چالهمیدانی، بیاهمیت دانستن تحصیلات و مراعات ادب، کنار گذاشتن قانون و بوروکراسی برای رسیدن سریعتر به هدف و پاککردن گذشته افراد، قسمتی از نتایج این تلاش فرهنگی بوده و کار به جایی رسیده که هانی کُرده حالا به شخصیتی تبدیل شده که سلامتی او از آخرین چاقوکشی و دعوا، موضوع بسیاری از رسانههای مختلف شده است.