چیزهایی که از دست میدهیم
مازیار فکری ارشاد
منتقد سینما
این حرفی تکراری است که اکران سینمای ایران تنوع و جذابیت لازم را برای همهی طیفهای علاقهمند به سینما ندارد و قشرهای متعدد مدتهاست بهندرت فیلمی مطابق سلیقه و ذائقهی خود در این جریان آشفتهی نمایش عمومی پیدا میکنند. اینطور که اوضاع پیش میرود بهزودی فرآیند نمایش عمومی سینماها به دو رویکرد محدود میشود؛ فیلمهای کمدی و فیلمهای موسوم به ارگانی که بیشوکم منویات حکومتی را در حوزهی فیلمسازی پیش میبرند. کافی است همین الان به یکی از سایتهای معتبر رزرو و خرید آنلاین بلیت سینما مراجعه کنید؛ با معدود فیلمهایی خارج از دو ردهی یادشده در بالا مواجه میشوید. اما مسئله فقط این نیست. همین اندک فیلمهای موجود هم معمولاً در ساعتهای نامناسب – مثلاً ساعت 15- اکران میشوند. تعداد نوبتهای نمایش برای فیلمهای غیرکمدی و غیرارگانی کمتر از همتایان آنهاست و بله، جز مواردی محدود، کمتر از گذشته مورد استقبال تودهی مخاطب قرار میگیرند.
اگر مثلث تماشاگر/ تولیدکننده/ مدیریتدولتی را عوامل تعیینکنندهی جریان تولید و نمایش فیلم در نظر بگیریم، بهنظر میرسد ارادهای برای تغییر این وضعیت ازسوی هیچیک از اضلاع این مثلث وجود ندارد. با این روند میشود حدس زد ظرف یکی، دو سال آینده، مثلاً سینمای اجتماعی که یک دهه پیش جریان غالب تولید و اکران بود، بهکلی نابود و مضمحل شود. این تازه وضعیت سینمای اجتماعی است که همواره پرچمدار فرهنگ و هنر ایرانی در محافل جهانی بوده و تصویر احتمالاً شفافتری از اوضاع جامعه و سرعت سرسامآور تحولات اجتماعی ارائه کرده است. این میانه مفهوم نیمبند و ناقص «سینمای مستقل»، همین الان هم متوقف مانده است. حتی تهیهکنندگانی که تا امروز دم از مستقلبودن میزدند، امروز بدون سرمایهگذاریها و مشارکتهایی که دیگر معنای «مستقل» نمیدهند، توان تولید فیلم در حوزههای متفاوت از جریان اصلی اکران آثار تجاری را ندارند.
نخستین ضلع تعیینکنندهی مثلث یادشده، تماشاگر است. تودهی حجیم و بیشکلی که گروهی آگاهانه و برخی ناآگاهانه، تلاش خود را در تنزل سلیقهی این گروه بهکار بردهاند. دراینزمینه دو ضلع دیگر یعنی تولیدکننده و مدیریتدولتی هم مقصرند. ازسویی دامنهی ممیزی در حوزهی فیلمهای اجتماعی یا مستقل چنان وسیع است که این شیوهی سینمایی را از نفس انداخته است. فیلمنامهنویس، فیلمساز و تهیهکنندهی سینما در چنبرهی محدودیتها، سختگیریها و نشدنها، آنقدر میدود تا از پا درمیآید. یا کنار میکشد یا بهسمت دو جریان اصلی اکران؛ یعنی کمدی یا فیلمهای ارگانی سوق داده میشود.
با افزایش پلتفرمهای نمایش اینترنتی شبکهی خانگی در سالهای پساکرونا، بازار تولید سریالهای فصلی چنان گرم شد که هرم ساختاری صنعت تصویر در ایران را وارونه ساخت. قاعدتاً سریالسازی باید حیاط خلوت سینما میشد اما در عمل سینما و تولید فیلم سینمایی لابهلای سریالهای مختلف، به یکی از کارهای فیلمساز، بازیگر، تهیهکننده و دیگر عوامل دستاندرکار بدل شده است. امروز جریان سریالهای شبکهی خانگی نه حیاط خلوت که زمین اصلی بازی است. آن کارگردان که با چهار یا پنج فیلم متعلق به جریان شبهمستقل یا سینمای اجتماعی که آثارش در اکران خیلی نفروختهاند اما برای خود تشخص و فردیتی قابلشناسایی در این حوزه پیدا کرده، دربهدر دنبال قراردادی در حوزهی ساخت سریالهای شبکهی خانگی است. هم دستمزدش خوب است، هم نگرانی عدماستقبال مخاطب را بهمراتب کمتر از سینما دارد و هم میشود طبعآزمایی را بهانه کرد و یک کمدی عجیبوغریب ساخت که هیچ ربطی به روند کاری و فکری کارگردان ندارد.
دربارهی مدیریت بخش دولتی هم که حرفها کهنه و تکراری است. مفهوم ممیزی چنان وسیع و البته سلیقهای شده که فیلمساز و تهیهکننده تکلیف خودشان را نمیدانند. درنهایت قرار است نسخهای کوتاهشده و معناباخته از فیلم در ماراتن اکران به پرده برسد و عاقبت هم نفروشد. ازسویدیگر اصرار مدیران به تحمیل عقیده و سلیقهی خود و بعضاً جناحهای مختلف سیاسی، سینماگر را به صرافت تغییر استراتژی و ساخت فیلمهایی که با هیچ وصلهای به کارنامهی هنری یک فیلمساز، تهیهکننده و حتی بازیگر نمیچسبد، میاندازد. سینمای ایران بههرحال از اوضاع جامعه و روند ناآرامیهای سال گذشته و عدم رضایتی که از کفِ خیابان به خانهها منتقل شده، تاثیر میپذیرد. اما مدیریت سینما قاطعانه مقابل هرآنچه خلاف مصلحت بداند، میایستد. مگر مواردی آن هم در میان فیلمهای ارگانی که در چند مجموعه و سازمان نیمهدولتی تولید میشوند. گروه هنر و تجربه هم در این بلبشو، کارآمدی خود را از کف داده و دیگر فیلمی بحثانگیز که موردتوجه مخاطب نخبه قرار گیرد، در آن به نمایش درنمیآید. جامعه بیتردید به خنده، شادی و سینمای کمدی نیاز دارد اما با این روند، سینما یکی از مهمترین و بنیادیترین کارکردهای خود، یعنی برانگیختن تفکر و پرورش اندیشه را از دست میدهد.