تاریخ خطرناک
بابک زمانی نورولوژیست و نویسنده میگویند گذشته چراغ راه آینده است! و این نگاهی است به جنبههای مثبت تاریخ یا جنبههایی که میتواند مثبت باشد؛ اما تاریخ میآمو
بابک زمانی
نورولوژیست و نویسنده
میگویند گذشته چراغ راه آینده است! و این نگاهی است به جنبههای مثبت تاریخ یا جنبههایی که میتواند مثبت باشد؛ اما تاریخ میآموزد که کس از او نیاموخت. تاریخ تنها حاوی درسهایی که باید یاد بگیری، اما نمیگیری، نیست. تاریخ نهتنها بهمعنای آنچه میخوانیم، بلکه بهعنوان آنچه ذات ما با آن سرشته شده، پدیدهای است که میتواند بهغایت خطرناک هم باشد. تاریخ بهندرت به چنین وجهی از تاریخ واکنش نشان داده است.
نورنبرگ یکی از معدود واکنشها بود؛ در نورنبرگ حتی نیچه را هم بهخاطر اشاراتش به آلمان بزرگ و کلماتی قصار علیه یهودیان محکوم کردند. نیچه حتی هیتلر را هم ندید، اما سالها بعد از مرگ او و روی کار آمدن هیتلر، طی مراسمی عصای او را به هیتلر هدیه کردند و این همان تعلیمی بود که او همواره در مراسم دست میگرفت. در اصل هیتلر داشت تاریخ را زندگی میکرد؛ تاریخی بهشدت خطرناک! در جزوهای که به دستور هیتلر نوشته شد و جزء مواد درسی نازیها بود (از موسی تا بلشویسم)، هیتلر ادعا میکرد دولت بزرگ آلمان باید انتقام قتلعام مصریان توسط قوم یهود سالها قبل از میلاد مسیح را از یهودیان بستاند. کودکانی که در آشوویتس سوختند، حتی آخرین جشن تولد خود را هم به یاد نمیآوردند، چه برسد به وقایع قبل از میلاد مسیح! تنها تاریخ خطرناک باعث شد یهودیانی که هر یک ملیتهای مختلفی در کشورهای اروپایی داشتند، بهجای احقاق حقوق شهروندیشان به گتویی خودساخته در ارض موعود که حالا یکی از پرمناقشهترین مناطق دنیا شده بود، خودخواسته تبعید شوند!
لشکرکشی موسولینی به آفریقا و لیبی هم چیزی نبود جز بازسازی تاریخ روم باستان برای فریب عوام و تثبیت قدرت. ترور فردیناند، ولیعهد اتریش هم انتقام تاریخی صربها بود؛ انتقامی که تا دهها سال بعد و تا بعد از فروپاشی اتحادیه پوشالی یوگوسلاوی هم بارها و بارها مبادله شد و گورهای دستهجمعی بسیار آفرید.
روزی استالين به رئيس سازمان امنيتش، بريا گفت: «ببين والوديا (نام كوچك بريا) بيش از آنچه جاسوسه و پول برای توسعه اقتدار شوروی به ما كمك كند، ماركس و انگلس به ما كمك كردند. منظور استالین این بود که با تبدیل كردن فعالان كشورها به ماركسيسم، اهداف خودمان را پيش برديم. حالا باید گفت تاریخ بیش از هر توپخانه و زرادخانه مجهزی، انسانها را با اشتیاق به کام مرگ و نابودی کشانده است. تنها هیتلر، موسولینی و بسیاری اروپاییها نیستند که تاریخ را زندگی میکنند، بسیاری از ما هم در حال زندگی دوباره صدر اسلام هستیم. صدام تهاجم خود به ایران را قادسیه نام نهاد تا یادآور تحقیری باشد که اعراب در حمله به ایران بر ایرانیان روا داشته بودند. ادعای او از 1400 سال هم بیشتر بود؛ بختالنصر و آشور بانیپال هم بخشی از ادعای او بودند.
آتشی که اکنون در غزه برپاست، بیتردید آتشی است که دستهایی از دور برای حل برخی مناقشات خود بر بیگناهان میریزند، اما هیزم این آتش چهچیزی است جز همان تاریخ خطرناک.
راستی چگونه میتوان از تاریخ خطرناک فاصله گرفت و همین امروز را زیست؟ تاریخ نشان داده، دوری هرچه بیشتر از تاریخ، یعنی هرچه تاریخ کوتاهتر، پیشرفت و آزادی؛ آسانتر. درحالیکه مهد تمدن بشر در بینالنهرین (عراق و سوریه فعلی) و جلجتا در آتش کینه و تعصب میسوزد، تمدنهای کوتاهترِ ایران و مصر هم تنها اندکی بهترند. راه پیشرفت در کانادا و استرالیا که برساختهایی مدرنتر از اروپا هستند، راه پیشرفت بسیار هموارتر و آسانتری است. در مناطقی که تا همین چندده سال پیش مناطقی بسیار عقبافتاده بودند و مردم و حاکمانش ادعای تاریخ و باد در غبغب نداشتند، سرعت پیشرفت (و نه طبیعتاً مطلق آن) بسیار سریعتر بوده؛ مانند دوبی و کشورهای حاشیه خلیجفارس. شاید ازاینمنظر هرجا تعصبات انباشتشدهی چندهزارساله وجود دارد، کار دشوارتر است؛ تا جایی که چیزی وجود ندارد و ادعایی هم نیست!