| کد مطلب: ۱۴۱۰۳
منافع ایران و آمریکا برای آتش‌بس در غزه

منافع ایران و آمریکا برای آتش‌بس در غزه

یکی از نکات جالب توجه جنگ فعلی این است که ایران و آمریکا به‌عنوان حامیان این نیرو‌های خودمختار، بیش از آنکه خود متوجه باشند دارای نقاط اشتراک هستند. هر دو از آتش‌بسی که ریسک وقوع یک جنگ منطقه‌ای را پایان دهد، منتفع می‌شوند. در صورت وقوع آتش‌بس نیز هر دو طرف می‌توانند بخشی از اعتبار حاصل از چنین ترک مخاصمه‌ای را از آنِ خود کنند و از تداوم آن اطمینان حاصل نمایند.

به گزارش هم‌میهن آنلاین:

مقام‌های امنیتی اسرائیل از حمله ۷ اکتبر حماس کاملاً غافلگیر شدند و این مسئله به اعضای این گروه شبه‌نظامی امکان داد تا برای ساعت‌ها کنترل بسیاری از شهرک‌های اسرائیل را در اختیار داشته باشند. اما اسرائیلی‌ها تنها طرفی نبودند که آمادگی چنین اتفاقی را نداشتند. حتی متحدان خود حماس از جمله حامی اصلی‌اش ایران نیز انتظار وقوع چنین حمله‌ای را نداشت.

همانگونه که ایران و دیگر اعضای جبهه مقاومت تصریح کرده‌اند، حماس پیش از انجام حمله نه‌تنها در پی جلب موافقت تهران برنیامده بود، بلکه اطلاع قبلی‌ای نیز به ایران داده نشده بود اما به‌ویژه پس از آنکه اقدامات نظامی ویرانگر اسرائیل در نوار غزه موجی از خشم و محکومیت را در خاورمیانه برانگیخت، مقام‌های ایران به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند اجازه دهند حماس در این مخاصمه تنها بماند.

با این حال آن‌ها از تحریک به آغاز یک جنگ گسترده‌تر خودداری کرده‌اند. در نتیجه، ایران از طریق نیرو‌های نیابتی‌اش یعنی حزب‌الله لبنان، حوثی‌های یمن و شبه‌نظامیان شیعی در عراق و سوریه تلاش کرده که خط مشی‌ای میانه بین درخواست اقدام در برابر جنایات تل‌آویو و از کنترل خارج نشدن پاسخ نیرو‌های نیابتی‌اش در قبال اقدامات اسرائیل، در پیش بگیرد.

اساساً حماس با اجرای چنین عملیاتی بدون هماهنگی با حامی اصلی‌اش به شکل‌گیری بحران خطرناکی کمک کرده که ریسک کشیده شدن پای تهران به این منازعه را نیز به همراه دارد. پس از گذشت ۵ ماه از جنگ غزه، ایالات متحده نیز با مشکل مشابهی مواجه است. واشنگتن به‌عنوان حامی و متحد اصلی اسرائیل حمایت سرسختانه‌ای از اقدامات تل‌آویو برای ریشه‌کن کردن حماس در غزه به عمل آورده است اما دولت اسرائیل همواره درخواست‌های واشنگتن برای خویشتن‌داری را نادیده گرفته و موجب ایجاد فاجعه انسانی‌ای شده که تاکنون جان بیش از ۳۰ هزار فلسطینی را گرفته است. اکنون رهبران اسرائیل تهدید می‌کنند که حتی با وجود مخالفت دولت بایدن مصمم به حمله به منطقه رفح در شمال غزه هستند که بیش از یک میلیون غیرنظامی فلسطینی در آن ساکن‌اند.

اسرائیل با بی‌اعتنایی نسبت به توصیه‌های واشنگتن در حال به خطر انداختن مواضع آمریکا در خاورمیانه است و دولت بایدن را که به دنبال جلب حمایت جهانی از اوکراین است، در معرض اتهام اعمال استاندارد دوگانه قرار داده است. این اقدام تل‌آویو حتی ممکن است پای واشنگتن را به یک رویارویی نظامی گسترده‌تر در منطقه بکشاند. این شکاف بین آمریکا و اسرائیل به حدی رسیده که ایالات متحده در روز ۲۵ مارس در اقدامی کم‌سابقه از وتوی قطعنامه شورای امنیت در خصوص درخواست آتش‌بس در غزه امتناع کرد.

هر دوی این وضعیت‌ها، هرچند از نظر ماهیت متفاوت‌اند، اما نشان‌دهنده شرایطی هستند که می‌توان از آن‌ها تحت عنوان معمای حامیان یاد کرد. برای دهه‌ها، قدرت‌های مهم جهانی و منطقه‌ای از ایالات متحده گرفته تا روسیه و ایران و عربستان به دنبال متحدانی محلی بودند تا از طریق آن‌ها نفوذ خود را افزایش دهند و قدرت را در خاورمیانه به دست گیرند.

از نظر تئوریک چنین رابطه‌ای بین حامیان و گروه نیابتی موجب ایجاد یک ضربه‌گیر مفید بین قدرت‌های بزرگ می‌شود و امکان تکذیب عملیات‌هایی که می‌تواند در صورت انتساب به قدرت‌های حامی موجب افزایش تنش شود را فراهم می‌سازد. اما در فرآیند تسلیح و حمایت از این وابسته‌های منطقه‌ای، حامیان باید سطح قابل توجهی از آزادی عمل را برای گروه‌های نیابتی قائل شوند تا آن‌ها بتوانند سیاست‌های خودشان را نیز دنبال نمایند.

اما در میانه جنگ‌هایی با ابعاد جنگ غزه، عدم وجود کنترل مستقیم می‌تواند منجر به بروز حوادثی شود که به منافع حامیان لطمه بزند و یا حتی خطر کشیده شدن پای آن‌ها به رویارویی مستقیم با رقبایشان را به دنبال داشته باشد. درحالی‌که رهبران بین‌المللی برای پایان دادن به جنگ در غزه فشار می‌آورند، این دو حامی اصلی باید ریسک‌ها و فرصت‌های خاصی که داینامیک موجود ایجاد کرده است را کشف نمایند. احتمالاً پیچیده‌ترین رابطه بین حامی و گروه‌های نیابتی در شرایط امروز خاورمیانه، رابطه‌ای است که بین ایران و متحدان محلی مختلفش برقرار است. برای ایران، حمایت از گروه‌های مختلف منطقه‌ای نظیر حزب‌الله و حماس تشکیل‌دهنده «استراتژی دفاع رو به جلو» است.

هدف از این اقدام این است که تهران بتواند به هرگونه حمله یا تهدیدی در جبهه‌های مختلف به صورت نظامی پاسخ دهد بدون اینکه لزوماً نیاز به مداخله نیرو‌های ایرانی باشد. برای مثال، اطلاع دولت اسرائیل از اینکه زرادخانه عظیم راکتی حزب‌الله می‌تواند به اهدافی در سراسر خاک این رژیم برسد، یک تضمین امنیتی مهم را عاید ایران کرده است اما موفقیت این استراتژی همچنین در گرو آن است که ایران تصمیم بگیرد چه زمانی و کجا نیرو‌های نیابتی خود را فعال نماید.

ایران و اعضای محور مقاومت متعهد به وادار کردن آمریکا به خروج نظامیانش از خاورمیانه هستند اما تهران این هدف را به‌عنوان یک هدف بلندمدت می‌بیند که باید از طریق دشوارتر ساختن و نامحبوب‌تر کردن حضور نظامی ایالات متحده در منطقه محقق شود. اقدامات شتاب‌زده متحدان محلی ایران می‌تواند با ایجاد وضعیت‌های پیش‌بینی‌نشده‌ای نظیر آنچه پس از حمله ۷ اکتبر حماس رخ داد، این اهداف را از دسترس دور کند.

مشابه این اتفاق در اواخر سال ۲۰۱۹ در عراق نیز رخ داد. پس از آنکه نیرو‌های آمریکایی به تلافی کشته شدن یکی از پیمانکاران‌شان، تعدادی از اعضای گروه کتائب حزب‌الله عراق را هدف قرار دادند، این گروه به حامیان خشمگین‌اش دستور داد که به سفارت ایالات متحده در بغداد هجوم ببرند. این حمله ترامپ را مجاب ساخت تا دست به ترور سردار سلیمانی، فرمانده وقت نیروی قدس سپاه بزند. هرچند ایران اقدام به تلافی ترور فرمانده نیروی قدس سپاه کرد، اما در عین حال ناخشنودی خود از حمله خودسرانه کتائب حزب‌الله به سفارت آمریکا را از طریق قطع دسترسی مستقیم این گروه به سران ایران نشان داد.

ایران می‌تواند اقدامات بیشتری را از جمله تعلیق حمایت‌های نظامی، برای مهار گروه‌های نیابتی‌اش انجام دهد. اما اکثر اعضای محور مقاومت ظاهراً از خطوط قرمزی که ایران انتظار رعایت آن‌ها را دارد مطلع‌اند. برای مثال، گروه حوثی‌های یمن در حملات خود به کشتی‌ها در دریای سرخ مراقب‌اند که هیچ ملوان آمریکایی‌ای کشته نشود. به علاوه، از تداوم انجام این حملات می‌شود این برداشت را کرد که حوثی‌ها واهمه چندانی از حملات آمریکا و بریتانیا ندارند. توضیح باورپذیرتر برای چرایی هدف قرار ندادن پرسنل آمریکایی با وجود شدت یافتن حملات حوثی‌ها این است که تهران به آن‌ها دستور داده از چنین اقداماتی خودداری کنند.

حماس با حمله ۷ اکتبر، در نادیده گرفتن قواعد نانوشته حامی‌اش بیش از سایر اعضای مقاومت جلو رفته است. با روشن کردن جرقه یک جنگ سبعانه با اسرائیل، این حمله شکاف عمیقی بین حماس و محور مقاومت ایجاد کرده است. ایران و حزب‌الله این سیگنال را ارسال کرده‌اند که از اقدام حماس در عدم اطلاع‌رسانی قبلی ناخشنودند.

رهبران حماس نیز به نوبه خود ناامیدی عمیق خود را از حمایت قوی محور مقاومت ابراز داشته و حتی اظهار داشته‌اند که ایران علاقه‌مند به تحقق یک تغییر واقعی در وضعیت فلسطینیان نیست. یک رهبر سیاسی حماس در ماه دسامبر در دوحه به من گفت: «ایران از نظر اخلاقی و معنوی از فلسطینیان حمایت می‌کند اما نه بر اساس خواست فلسطینیان... این مسئله این ایده را تقویت می‌کند که فلسطینیان باید خودشان از خودشان دفاع کنند.»

با توجه به اینکه یک تصمیم عجولانه یا اقدامی تنش‌آمیز از سوی یکی از نیرو‌های نیابتی می‌تواند جرقه یک جنگ منطقه‌ای باشد، حامیان باید با اشتیاق کامل قدم‌هایی را به سمت کاهش ریسک چنین سناریویی بردارند. هردو طرف راه‌هایی برای مهار نیرو‌های خود در اختیار دارند، اما تنها در صورتی دست به چنین اقدامی خواهند زد که معتقد باشند می‌توانند در این روند از تخریب وجهه خود جلوگیری کنند.

این موضوع مستلزم یک درک متقابل ضمنی است که می‌تواند از طریق دیپلماسی پشت پرده محقق شود. خوشبختانه مقام‌های ایرانی و آمریکایی از ۷ اکتبر تاکنون حداقل ۲ دور گفت‌وگو‌های غیرمستقیم را انجام داده و دولت‌های دو طرف نیز پیام‌هایی را از طرق غیرمستقیم رد و بدل نموده‌اند.

یکی از نکات جالب توجه جنگ فعلی این است که ایران و آمریکا به‌عنوان حامیان این نیرو‌های خودمختار، بیش از آنکه خود متوجه باشند دارای نقاط اشتراک هستند. هر دو از آتش‌بسی که ریسک وقوع یک جنگ منطقه‌ای را پایان دهد، منتفع می‌شوند. در صورت وقوع آتش‌بس نیز هر دو طرف می‌توانند بخشی از اعتبار حاصل از چنین ترک مخاصمه‌ای را از آنِ خود کنند و از تداوم آن اطمینان حاصل نمایند.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار