گفتوگو با محمدرضا تخشید، رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درباره سیاست خارجی جو بایدن
میراثدار شکستهای پیشینیان
۳۰ دیماه با پایان سومین سال از ریاستجمهوری جو بایدن، دولت او وارد آخرین سال کاریاش در دور نخست شد. بایدن با شعار «بازگشت آمریکا» در سیاست خارجی بهعنوان واکنشی به رویکرد انزواطلبانه دولت پیشین آمریکا کار خود را آغاز کرد. بهرغم شعارهای دولت بایدن در ابتدای کار و انتخاب تیمی کارکشته و باسابقه در سیاست خارجی برای هدایت دستگاه سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا، دولت بایدن در بسیاری از مسائل بینالمللی در سه سال گذشته موضعی منفعلانه و بیعمل داشت. دولت بایدن در مسائلی مانند منازعه اسرائیل و فلسطین، پرونده کره شمالی، پرونده کوبا، کاهش تنش با روسیه و تنشزدایی از رابطه با چین نتوانست ابتکار عملی جدی نشان دهد و حتی در پرونده روسیه و اسرائیل شاهد آغاز دو جنگ تمامعیار بود که پای آمریکا تا حد زیادی به آن باز شد. محمدرضا تخشید، رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است که ایالات متحده آمریکا بعد از آنکه در دهه اول قرن بیستویکم در نتیجه حمله به افغانستان و عراق با مشکلات جدی مواجه شد، دیگر چندان تمایلی به سیاستهای مداخلهجویانه گذشته ندارد. این استاد بازنشسته دانشگاه معتقد است که در پروندههایی مانند کره شمالی و اسرائیل بیش از آنکه نقش آمریکا اهمیت داشتهباشد، تحولات داخلی این دولتها اهمیت دارد. تخشید تاکید میکند که در بسیاری از مسائل سیاست خارجی، دولت جو بایدن میراثدار سیاستهای مخرب دولت پیشین آمریکا بود و به همین دلیل نتوانست کار چندانی پیش ببرد. در ادامه متن کامل مصاحبه «هممیهن» را با محمدرضا تخشید، رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران مطالعه میکنید.
سه سال پیش با روی کار آمدن جو بایدن، تیم جدید سیاست خارجی آمریکا با شعار بازگشت آمریکا به عرصه جهانی کار خود را آغاز کرد. در مجموع تا چه اندازه دستگاه سیاست خارجی دولت بایدن در رسیدن به اهداف تعیینشده خود موفق بود؟
ابتدا باید به منشأ و ریشه شعار «بازگشت آمریکا» اشاره کرد. دولت جو بایدن، بعد از یک دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ کار خود را آغاز کرد. رئیسجمهور پیشین آمریکا سیاستی را در پیش گرفتهبود که بیشتر بر مبنای انزواگرایی و عدم مشارکت در ترتیبات امنیتی و اقتصادی دستجمعی استوار بود. ترامپ توجه چندانی به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، اتحادیه اروپا، متحدان آمریکا در جنوب شرق آسیا و یا در شرق دور به ژاپن و کرهجنوبی نمیکرد. ترامپ مرتباً از مشارکت آمریکا در تامین امنیت متحدانش در نقاط مختلف دنیا انتقاد میکرد و مثلاً میگفت چرا آمریکا باید هزینه کند و از اروپا یا ژاپن و کرهجنوبی دفاع کند و تاکید داشت که متحدان آمریکا در صورتی که خواستار حمایت و چتر امنیتی آمریکا هستند، باید هزینههای آن را به آمریکا پرداخت کنند. یا در اقدامی دیگر دولت ترامپ تلاش کرد تمامی نیروهای آمریکایی را از سوریه فرابخواند، هر چند این اقدام با مخالفت کنگره و وزیر دفاع وقت مواجه شد و نهایتاً از این تصمیم عقبنشینی کرد. سیاست ترامپ، خلاف سیاست کلی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم بود. آمریکا بیش از ۷ دهه گستره عملیات خود را در سراسر جهان توسعه دادهبود، اما ترامپ ترجیح میداد که در ترتیبات امنیتی و اقتصادی دستجمعی مشارکت نکند و از پیمانهای بینالمللی کنارهگیری کند. اجرای شعار «بازگشت آمریکا» برای دولت بایدن چندان مشکل نبود. تلاش برای بازگشت به سیاستهای قبلی برای بایدن سخت نبود، چراکه همپیمانان آمریکا در اروپا و آسیا کاملاً مشتاقانه پذیرای بازگشت آمریکا بودند. در این حوزه میتوان گفت که سیاست خارجی دولت بایدن موفق بود، رابطه واشنگتن به سطح پیش از دولت دونالد ترامپ بازگشتهاست. واشنگتن با کرهجنوبی و ژاپن روابط امنیتی، سیاسی و اقتصادی بدون ملاحظاتی که در دوران دونالد ترامپ داشت را بازسازی کرده است. رابطه آمریکا با اروپا در دوران بایدن بسیار گرم و صمیمانه شدهاست و تعاملهای دوطرفه بسیار خوب است؛ بهخصوص در موضوع اوکراین، آمریکا همهجانبه چه از لحاظ کمکهای مالی، چه حمایتهای اقتصادی و سیاسی از اوکراین انجام داده و پشت اروپا ایستادهاست. من میتوانم بگویم که دولت بایدن در سه سال گذشته در اجرای شعار خود موفق بود.
اشاره کردید که رویکرد سیاست خارجی دولت جو بایدن، واکنشی بود به رویکرد دولت دونالد ترامپ. کمتر از یک سال مانده به انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا، شاهد هستیم که دونالد ترامپ، رئیسجمهور قبلی آمریکا و رقیب احتمالی بایدن در انتخابات پیش رو، به یکی از منتقدان اصلی سیاست خارجی بایدن تبدیل شدهاست و عملکرد بایدن را در سیاست خارجی فاجعهبار توصیف میکند. بهخصوص با توجه به اینکه دو جنگ عمده، یعنی جنگ اوکراین و جنگ غزه در دو سال گذشته آغاز شدهاست که آمریکا فعالانه در هر دو جنگ از یکی از طرفها حمایت میکند. فکر میکنید آنگونه که ترامپ ادعا میکند، آیا شروع این جنگها به دلیل شکست سیاست خارجی دولت جو بایدن باشد؟
من چنین برداشتی ندارم. دونالد ترامپ شخصیتی دارد که اظهارات غیرواقعی و خلاف واقع زیاد بیان میکند. در واقع اگر کسی سیاست داخلی آمریکا را دنبال کند، میداند که درون آمریکا یک دوقطبی بسیار شدید شکل گرفتهاست که تا حد زیادی بیسابقه است. حدود یک دهه پیش، وضعیت سیاست داخلی آمریکا تا این حد دوقطبی نبود و میانجیها و واسطههایی در احزاب سیاسی وجود داشتند که اجازه همکاری و تعامل جناحهای مختلف را میدادند. در احزاب دموکرات و جمهوریخواه سیاستمدارانی بودند که از لحاظ گرایش سیاسی میانهرو بودند و میتوانستند از طریق تعامل با یکدیگر جلوی بنبستهای احتمالی را بگیرند. ولی با ظهور ترامپ شرایط با گذشته تفاوت زیادی کردهاست. ترامپ بدون سند و مدرک دولت را متهم میکند و هوادارانش هم حرفهای او را باور میکنند.
واقعیت این است که هر رئیسجمهور دیگری هم در آمریکا روی کار بود، احتمال وقوع جنگ غزه بالا بود. اتفاقاً سیاستهایی که شخص دونالد ترامپ در مورد فلسطین در پیش گرفت، نقش زیادی در ایجاد وضعیت فعلی داشت. دونالد ترامپ برای نخستین بار اعلام کرد که ایالات متحده آمریکا قدس را بهعنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت میشناسد، کمکهای کلانی به اسرائیل ارائه داد و بدون هیچ انتقادی از ساخت شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری حمایت کرد. پیگیری و حمایت دولت ترامپ باعث شد که توافقهای ابراهیم برای عادیسازی روابط برخی کشورهای عربی مانند امارات متحده عربی و بحرین با اسرائیل منعقد شود. در این توافقها به شرایط مردم فلسطین توجهی نشدهبود و اساساً راهکار دو کشور کاملاً در آن نادیده گرفتهشدهبود. حمایتهای ترامپ از نتانیاهو، شرایطی در سرزمینهای اشغالی و غزه ایجاد کرد که باعث شد فلسطینیها کاملاً ناامید شوند و احساس به حاشیه راندهشدن پیدا کردند. وقایع ۷ اکتبر را میتوان عکسالعملی به سیاستهای خاورمیانهای ترامپ دانست. اعتقاد من این است که اگر ترامپ بار دیگر رئیسجمهور شدهبود یا اینکه فرد دیگری رئیسجمهور بود هم احتمال زیادی وجود داشت که وقایعی شبیه به آنچه در ۷ اکتبر رخ داد و رویدادهای بعد از آن اتفاق بیافتد.
یعنی سیاست بایدن در قبال فلسطین درست بود؟
نه، من نمیخواهم از سیاستهای دولت بایدن حمایت کنم. حمایت بیقید و شرط بایدن از حملات اسرائیل علیه غزه و همچنین پشتیبانی کامل بایدن از نتانیاهو بهخصوص در هفتههای اول جنگ غزه، جرأت زیادی به اسرائیل داد که به اقداماتی در سطح نسلکشی و کشتار گسترده مسلمانان و فلسطینیان دست بزند و این اقدامها را تاکنون ادامه دهد. درون آمریکا هم جناح مترقی و لیبرال حزب دموکرات چه در کنگره افرادی مانند برنی سندرز و چه در رسانهها نسبت به سیاستهای بایدن در قبال جنگ غزه به شدت انتقاد کردهاند و افکار عمومی هم بهویژه در میان جوانان مخالفتهای جدی نسبت به عملکرد دولت بایدن دارند. قطعاً نقد جدی به سیاست بایدن در قبال فلسطین وارد است.
برخی از منتقدان سیاست خارجی جو بایدن در آمریکا، همواره انتقاد میکنند که دولت بایدن به جای اینکه تلاش کند در جنگ روسیه و اوکراین به کاهش تنش کمک کند، با حمایت قاطع از اوکراین به نوعی به آتش تنشها افزود. تحلیلگرانی مانند جان میرشایمر میگویند که آمریکا برای مواجهه با ابرقدرت همتراز خود، یعنی چین، باید با قدرت جهانی سوم همکاری کند و نه اینکه از طریق رویارویی با روسیه، مسکو را به دامن پکن بفرستد. نظر شما در این مورد چیست؟
نظر شخصی من در مورد جنگ اوکراین این است که یک کشور قدرتمند به کشور مستقل دیگری حمله کردهاست. درست است تعداد زیادی از کشورها پیش از این در چارچوب اتحاد جماهیر شوروی تحت سلطه مسکو قرار داشتند، اما این دلیل نمیشود که بعد از اینکه این کشورها مستقل شدند، مسکو هر زمان از چیزی خوشش نیامد به خاک این کشورها تعرض کند و سرزمینهای آنها را اشغال کند. مسکو ادعا میکند که اروپا و آمریکا با گسترش ناتو به مرزهای روسیه نزدیک میشدند و قصد داشتند گرجستان و اوکراین را نیز وارد پیمان ناتو کنند و این موضوع باعث شد که روسیه تحریک شود اما این بهانهها توجیهی برای این نیست که روسیه به یک کشور مستقل دیگر حمله کند و حتی ما در ابتدای جنگ دیدیم که روسیه قصد داشت اوکراین را کاملاً اشغال کند و تا محاصره کییف هم پیش رفت. اروپا نگران این بود که اگر روسیه موفق شود فردا کشورهایی مانند لیتوانی و لهستان هم در خطر تجاوز نظامی روسیه قرار دارند. نظر من این است که عکسالعمل اروپا و غرب در مقابل تجاوز و اشغالگری روسیه خیلی خارج از قاعده نبود و نمیشد انتظار داشت که کشورهای غربی از اوکراین حمایت نکنند.
گروهی اعتقاد دارند که دولت ایالات متحده آمریکا در سه سال گذشته نتوانستهاست نقش جهانی که از تک ابرقدرت انتظار میرفت برآورده کند. در پروندههای منطقهای و فرامنطقهای سیاست خارجی آمریکا از ارائه ابتکارهای عملی و مؤثر بازماندهاست، مثلاً در پرونده کره شمالی یا مناقشه اسرائیل و فلسطین بهعنوان مسائل جهانی و همچنین در پرونده کوبا بهعنوان یک مسئله منطقهای، واشنگتن هیچ دستاورد دیپلماتیکی و مذاکره نتیجهبخشی نداشتهاست. فکر میکنید این بیعملی ناشی از ضعف دستگاه سیاست خارجی آمریکاست یا بخشی از راهبرد کلی سیاست خارجیاش؟
بعد از اشغال عراق و افغانستان توسط آمریکا در دهه اول قرن بیستویکم سیاست جهانی به شکل کلی متحول شد. تبعاتی که سیاستهای آمریکا در دهه نخست قرن بیستویکم بر جای گذاشت و در دو دهه گذشته تخریبها و کشتارهایی که در عراق و افغانستان رخ داد و بعدهاً اتفاقهایی که در سوریه افتاد، باعث شد که آمریکا و سایر قدرتها تمایل کمتری به مداخله در مسائل فرامنطقهای داشتهباشند. در دو پروندهای که اشاره کردید، یعنی کره شمالی و مسئله فلسطین، رویکرد واشنگتن منحصر به دولت بایدن نیست. در تمام طول دولت باراک اوباما هم بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۶ هیچ تحول دیپلماتیکی رخ نداد که تغییری در وضعیت کره شمالی یا اعراب و اسرائیل ایجاد کند. در دوره ترامپ البته دو سه ملاقات با کیم جونگ اون، رهبر کرهشمالی و رئیسجمهور آمریکا برگزار شد، اما این دیدارها هم نمایشی بودند و نتیجه ملموسی نداشتند. برداشت من این است که با اتفاقاتی که در دو دهه گذشته رخ داد، شرایط جهانی به شکلی پیش رفتهاست که دیگر به راحتی گذشته نیست که هر قدرتی بخواهد وارد هر معرکهای بشود. یک رئیسجمهور آمریکا دیگر آن اراده، توان و قدرت را ندارد که بتواند مثلاً بر اتفاقهایی که در فلسطین میافتد تاثیر بگذارد و اسرائیل را وادار به صلح کند. بهخصوص که در همین نمونه اسرائیل شاهد هستیم که در دو دهه گذشته سیاست داخلی اسرائیل به شدت به سمت راست افراطی تمایل پیدا کردهاست و اساساً ساختار قدرت در اسرائیل تمایلی به صلح نشان نمیدهد. زمانی که جیمی کاتر، رئیسجمهور پیشین آمریکا توفیقهایی در پیشرفت مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل داشت، دولتی در اسرائیل حاکم بود که پذیرای ایدههای لیبرالی و غیرافراطی بودند. اما الان نتانیاهو و متحدان او افرادی هستند که هیچیک از رئیسجمهورهای دوران اخیر در آمریکا نتوانستهاند آنها را وادار به پیشبرد مذاکرات صلح کنند. در کره شمالی هم سیاست مسالمتجویانهای نسبت به آمریکا، ژاپن و کرهجنوبی وجود ندارد. به نظر من در این پروندههای بینالمللی هیچ تغییری نسبت به دوران دونالد ترامپ و باراک اوباما ایجاد نشدهاست و زمینه برای اقدام دیپلماتیک توسط واشنگتن فراهم نشدهاست.
یکی دیگر از مسائلی که پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ انتظار میرفت در دستور کار دولت بایدن قرار گیرد، مسئله احیای توافق هستهای با ایران بود که سال ۲۰۱۸ دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا از آن خارج شدهبود. فکر میکنید که واشنگتن در احیای برجام ناموفق بود؟ آیا آمریکاییها بیمیل به بازگشت به برجام بودند یا اینکه تحولاتی در ایران باعث ایجاد مانع در احیای برجام شد؟
من تصور میکنم که مشکل در هر دو طرف وجود داشت. نمیتوان گفت که ایران مقصر بود یا اینکه آمریکا به تنهایی مقصر بود. این اعتقاد کلی دموکراتها بود که برجام یک توافق خوب است و بیش از نیمی از رایدهندگان دموکرات در نظرسنجیها معتقد بودند که آمریکا باید به برجام بازگردد. همانگونه که سال ۲۰۲۰ در آمریکا ترامپ رفت و بایدن با شعار بازگشت به برجام روی کار آمد، در ایران هم تغییری رخ داد و دولت جدیدی روی کار آمد. برخلاف آمریکا، تغییر در ایران باعث شد که افرادی مسئولیت سیاست خارجی را بر عهده بگیرند که مخالف برجام بودند و حامیانشان تاکید میکردند که برجام را باید به آتش کشید و این توافق منافع ایران را تامین نمیکند. ارادهای که در دولت حسن روحانی وجود داشت که برجام اجرایی شود، در دولت سیدابراهیم رئیسی وجود نداشت. این یک واقعیت است که رسیدن به توافق برجام کار پرمشقت و سختی بود و بیش از دو سال مذاکرات پشت پرده و آشکار در جریان بود و بهصورت رسمی برای رسیدن به این سند ۲۰ ماه رایزنی شد. وزرای خارجه کشورهای ۱+۵ و ایران گاهی دو سه هفته در وین میماندند و مذاکره میکردند و با حجم وسیعی از تلاشها که بعد از مذاکرات وزرای خارجه توسط کارشناسان انجام میشد، با ارادهای بسیار قوی طرفها توانستند به توافق برجام برسند که به نظر من کار بسیار بزرگی بود. تیم مذاکرهکننده ایران در سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۴ یک تیم مذاکرهکننده بسیار قوی بود که اگر نگویم قویترین تیم مذاکرهکننده یک قرن گذشته ایران، شاید بتوان گفت دستکم در ۴۵ سال گذشته تیم مذاکرهکننده بینظیر، قوی، مبرز و عالمی بود. اما از سال ۱۴۰۰ به این سو، تیم مذاکرهکننده جدید ایران، اراده تیم پیشین را نداشتند. واقعاً نمیشد به درستی تشخیص داد که افرادی که از سوی ایران مامور مذاکره برای احیای برجام شدهاند، آیا واقعاً علاقهمند هستند به برجام بازگردند یا نه. افراد انتخابشده هم تجربه، دانش و توان تیم قبلی را نداشتند. در آمریکا هم انتقادهای زیادی به برخی از بندهای برجام وارد بود، بهویژه مسئله بندهای غروب یا Sunset که دارای تاریخ انقضا بودند مورد حمله شدید منتقدان سیاست خارجی دولت دموکرات قرار میگرفت. تحریمهای تسلیحاتی شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران که سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳ منقضی شدند، نتیجه همین بندهای دارای تاریخ انقضا بودند و تا سال ۲۰۴۱ کل تحریمها و محدودیتهایی که بر اثر برجام و قطعنامههای پیشین شورای امنیت علیه ما وضع شدهبود، برطرف میشد. سیاستمداران منتقد برجام در آمریکا معتقد بودند که این تاریخها خیلی زود فرا میرسد و تحریمها باید بهعنوان اهرم فشار بر ایران حفظ شود. علاوه بر این تعداد زیادی از سیاستمداران جمهوریخواه اساساً با غنیسازی اورانیوم توسط ایران و پذیرش حق غنیسازی از طریق برجام مخالف بودند. در مقابل در تهران هم بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام، خسارتهای زیادی به ایران وارد شدهبود، یکی از مطالبات ایران برای مذاکرات احیای برجام این بود که واشنگتن تعهدهایی بدهد و تمهیدهایی بیاندیشد که هیچوقت این اتفاق تکرار نشود و بعد از مدتی از امضای توافق، یک رئیسجمهور دیگر آمریکا تصمیم بگیرد از آن خارج شود. علاوه بر اینها بهصورت غیررسمی میدانیم که ایران خواستار برطرف شدن برخی تحریمهای مضاعفی بود که ترامپ بعد از خروج از برجام علیه ایران اعمال کردهبود که مهمترین آن قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمانهای تروریستی خارجی بود. هر دو طرف مواضعی داشتند که حاضر به عقبنشینی از آن نبودند. شرایط بهگونهای پیش رفت که خیلی مذاکرات طولانی شد. طرف آمریکایی میگفت که مطالبات ایران در مورد تعهد رؤسایجمهوری بعدی به برجام غیرعملی است و ایران هم حاضر به عقبنشینی از خواستههایش نبود. در نهایت مذاکرات طولانی شد و متاسفانه ناآرامیها در ایران مزید بر علت شد، چراکه آمریکاییها و اروپاییها نگران بودند که در شرایط مشکلات داخلی اگر با ایران به توافقی برسند، زیر فشار انتقادهای گسترده قرار بگیرند. بعد از این وقایع هم انتخابات آمریکا نزدیک شد که اخباری وجود دارد که دولت بایدن به ایران اطلاع داده تا پیش از برگزاری انتخابات هیچ مذاکره جدیدی با ایران آغاز نخواهد کرد.
اگر بایدن در انتخابات ۲۰۲۴ برنده شود، انعطاف بیشتری برای مذاکره با تهران و احیای برجام نشان میدهد؟
برداشت من این است که اگر تحول عجیبی در تهران رخ ندهد و ایران علاقهمند باشد که به برجام بازگردد، جو بایدن میتواند انعطاف بیشتری نشان بدهد. معمولاً رؤسایجمهور آمریکا در دور دوم ریاستجمهوریشان، زمانی که دیگر برای انتخاب برای یک دوره دیگر به رای نیاز ندارند، ریسکپذیری و انعطاف بیشتری در سیاست خارجی نشان میدهند. یک مثال مشهور از باز ماندن میکروفن در دهه گذشته وجود دارد که وقتی باراک اوباما و دیمیتری مدودف، رؤسای جمهوری وقت روسیه و آمریکا با هم صحبت میکردند، تصادفاً صدای اوباما از میکروفن بازپخش شد که به همتای روس خود میگفت اگر کمی بیشتر صبر کند، واشنگتن میتواند بعد از برگزاری انتخابات در مذاکرات موشکی انعطاف بیشتری نشان بدهد. این یک اصل شناختهشده است که رؤسایجمهور آمریکا در دور دوم ریاستجمهوری دست بازتری دارند.
اشاره کردید که مثلاً در موضوع فلسطین یا حتی کره شمالی بیش از دو دهه است که هیچ ابتکار جدیدی از سوی آمریکا ندیدهایم. آیا میتوان به صورت کلی گفت که اثرگذاری آمریکا در سیاست بینالمللی در حال کمتر شدن است؟
همانگونه که قبلاً اشاره کردم، برای مسئله فلسطین واقعاً تغییر تفکر سیاست داخلی اسرائیل که در طول سالهای گذشته روزبهروز تندتر و افراطیتر شدهاست، تاثیر بیشتری نسبت به تغییر سیاست خارجی آمریکا در صلح میان اعراب و اسرائیل و تشکیل کشور فلسطین دارد. آمریکا اهرمهای قبلی را در اختیار ندارد و نمیتواند اعمال فشار زیادی بکند. در مسئله کره شمالی هم با توجه به اینکه هر چه گذشته از لحاظ صنایع نظامی هستهای قدرتمندتر شدهاست، تعامل با این کشور سختتر شدهاست؛ در دوره کلینتون تعاملی اتفاق افتاد و توافقهایی به دست آمد که خیلی زود به هم خورد و هرگز اجرایی نشد. در 20 تا 25 سال گذشته هیچ اتفاق جدیدی در پرونده کره شمالی ندیدهایم. به نظر من مسئله فلسطین و کرهشمالی را نمیتوان معیاری برای سنجش قدرت آمریکا دانست.
اما قبول دارم که بهویژه با قدرتمندتر شدن چین، شرایط جهانی به سمتی رفتهاست که کشورها به لحاظ اقتصادی و نظامی مستقلتر شدهاند و فناوریهای سلاحهای پیشرفته در دسترس کشورهای بیشتری قرار گرفتهاست. این مسائل میتواند بر اثرگذاری آمریکا تاثیر بگذارد. در عین حال نباید سیاست داخلی آمریکا را نادیده گرفت. یک جهش در سیاست خارجی آمریکا اتفاق افتادهاست. جمهوریخواههایی که همیشه خواهان حمایت از همپیمانان آمریکا در اروپا، شرق آسیا و دیگر نقاط جهان بودند و از دخالتهای نظامی فرامنطقهای حمایت میکردند، تغییر ماهیت دادهاند. الان ماههاست که بسته کمک مالی و نظامی به اوکراین از تصویب نمایندگان مجلس، با اکثریت جمهوریخواه نمیگذرد. قبلاً توافقی بین دموکراتها و جمهوریخواهان شکل گرفتهبود که با اضافه کردن بودجه امنیت مرزهای مکزیک، این بسته از تصویب مجلس نمایندگان بگذرد، اما دونالد ترامپ از نمایندگان هوادار خودش خواستهاست که به این لایحه رای ندهند و آنها هم این لایحه را در بنبست نگه داشتهاند. منظور این است که حتی اگر دولتی هم در آمریکا باشد که عزم و ارادهای برای اعمال نفوذ و نظر خود در جامعه بینالمللی داشتهباشد، با موانعی مواجه است.
در استراتژی امنیت ملی آمریکا، مهمترین دغدغه امنیتی و بینالمللی واشنگتن مهار چین ذکر شدهاست. آیا در طول سه سال گذشته دولت بایدن در اجرای این هدف موفق بود یا نه؟
به اعتقاد من در دوره ترامپ یک دوره تنشافزایی بین آمریکا و چین ایجاد شد و جمهوریخواهان به سمتی رفتند که میخواستند رابطه با چین را محدودتر کنند، رابطه اقتصادی کمتری وجود داشتهباشد و فشار بیشتری به چین وارد شود. دولت دونالد ترامپ، تعرفههای بسیار سنگینی برای واردات برخی از محصولات چینی وضع کرد. نتیجه سیاستهای دولت ترامپ این بود که تنش بیشتری در روابط چین و آمریکا ایجاد شد. در دوره بایدن هدف اصلی این بود که از رابطه پکن و واشنگتن تنشزدایی شود و تا حدی تماسهایی برقرار شد و دیدارهایی در سطوح مختلف از جمله وزرای خارجه برگزار شد. از این لحاظ میتوان گفت که اندکی آرامش بیشتر به روابط دو کشور بازگشته است. ولی در مجموع دو کشور به صورت دو رقیب به یکدیگر نگاه میکنند و واشنگتن به سمتی رفته که نیروهایی در اقیانوس آرام و منطقه ایندوپاسیفیک مستقر کند و ائتلافهای جدیدی ایجاد کند که نگاه خود را به آسیا و چین معطوف کند. به همین دلیل هم در طول بیش از یک دهه گذشته، آمریکا به تدریج تمرکز خود را از خاورمیانه کمتر کردهاست. برداشت من این است که در تفکر سیاست خارجی آمریکا تمرکز بیشتر بر مهار توسعه قدرت چین خواهدبود، اینکه آمریکا در ادامه موفق خواهد شد یا نه، مسئله متفاوتی است. به هر حال این تقابل، تقابلی است که شکل میگیرد و هر چقدر زمان بگذرد در سیاست بینالملل پررنگتر خواهد شد. هر چقدر قدرت چین به لحاظ اقتصادی و نظامی بیشتر شود، پکن هم بیشتر به سمت رویارویی با آمریکا حرکت خواهد کرد. آمریکا از زمان اوباما این تصمیم را گرفت که نگرش خود را به تقویت نیروهای آمریکا در اقیانوسهای هند و آرام و اقیانوسیه متمرکز کند.