یمنیها بهدنبـال چه هستند؟
ائتلاف نظامی به رهبری آمریکا، طی روزهای اخیر حملاتی را علیه نیروهای یمنی صورت داده است و از گزارشهای منتشرشده چنین برمیآید که این حملات ادامه خواهند داشت. رسانههای آمریکایی گزارش دادند، روز گذشته نیز ارتش آمریکا حملات هوایی تازهای را علیه مواضع نیروهای یمن صورت دادهاند و یک سامانه راداری نیروهای یمن را هدف گرفتهاند. حوثیها برای نخستین دور حملات نیروهای آمریکا و انگلیس، موشک بالستیک بهسوی یک کشتی تجاری شلیک کردند. آمریکا و انگلیس میگویند، این حملات را با هدف جلوگیری از ناامنی دریای سرخ و تسهیل عبور و مرور امن کشتیهای تجاری در این آبراه مهم انجام میدهند. یمنیها نیز در پاسخ به حملات و مواضع آمریکا و انگلیس اعلام کردهاند که از حمله به کشتیهایی که با اسرائیل رابطه دارند دست نخواهند کشید؛ مگر اینکه اسرائیل عملیات نظامی خود را در غزه متوقف کند.
سوال این است که حوثیهای یمن واقعاً به دنبال چه هستند و آیا در خصوص خطرات احتمالی استراتژیای که در پیش گرفتهاند، محاسبات لازم را صورت دادهاند؟ در این میان نقش ایران چیست و چرا آمریکا و بهخصوص انگلیس، مدام تلاش میکنند سخن از ایران و حمایتش از حوثیها به میان بیاورند و اساساً کیفیت رابطه ایران با حوثیها چگونه است؟
به نظر میرسد حوثیها از اقداماتشان در دریای سرخ دو هدف را دنبال میکنند که ریشه در دو دیدگاه و استراتژی دارد؛ نخستین دیدگاه، دیدگاه ایدئولوژیک حوثیهای یمن است که براساس حمایت از فلسطین و ضدیت با صهیونیسم و اسرائیل بنا شده است. شعار «مرگ بر اسرائیل» یکی از شعارهای ثابت یمنیها بوده است. حوثیهای یمن از ابتدای درگیریها در غزه، نقشآفرینی خود را به شکل حمله به برخی مواضع اسرائیل آغاز کردند. بنابراین بُعد ارزشی دفاع از فلسطین برای حوثیهای یمن حائز اهمیت است اما این بُعد، همه ماجرا نیست. اقدامات حوثیهای یمن از بُعد استراتژیک و سیاسی یک ویژگی دیگر نیز دارد و آن این است که آنها سعی دارند بهعنوان نیرویی که شمال یمن و سواحل دریای سرخ را تحت کنترل خود دارد، از فرصت بهوجودآمده به واسطه درگیری در غزه استفاده کرده تا جایگاه خود را بهعنوان نیرویی قدرتمند و حتی قویترین نیرو در یمن تثبیت کنند. درگیری در غزه، کل منطقه را در وضعیت تنش قرار داده است. این درگیری موجب شده آمریکاییها نیز خواسته یا ناخواسته وارد درگیری در منطقه شوند. در این فضای مملو از تنش، قدرتنمایی حوثیها میتواند آنها را بهعنوان یک بازیگر مهم منطقهای مطرح کند. تقریباً 12 درصد از حجم تجارت جهانی از تنگه دریای سرخ عبور میکند و این تنگه 30 درصد از ترافیک جهانی کانتینرها را به خود اختصاص داده است. بنابراین اگر از این دریچه به موضوع نگاه کنید میبینید که ظهور حوثیها در یمن، خصوصاً در کنار پرتراکمترین مناطق سواحل دریای سرخ و در امتداد مرز با عربستان سعودی، هم اهمیت منطقهای دارد و هم اهمیت جهانی. بنابراین هر نیرویی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد، طبیعتاً بهدنبال سهم خود در تحولات منطقهای نیز خواهد رفت.
رابطه ایران با حوثیها
طی روزهای اخیر مقامات آمریکایی و انگلیسی بارها از ایران خواستهاند تا مانع از حملات حوثیها در دریای سرخ شود اما حوثیها چه ویژگیهایی دارند که باعث میشود ایران بتواند و بخواهد به آنها نزدیک شود و رابطه میان ایران و حوثیها چه نوع رابطهای است که انتظاراتی اینچنین از سوی آمریکا و انگلیس ایجاد میکند؟ مذهب حوثیها فرقه زیدی اسلام شیعی است. بنابراین از این جهت به لحاظ مذهبی به ایران نزدیک هستند. علاوه بر این حوثیها یک جنبش بومی هستند که ریشههای مذهبی و قبیلهای قدرتمندی در یمن دارند که قرنها قدمت دارد. حوثیها ویژگی دیگری نیز دارند که آنها را از گروههای مهم مورد حمایت ایران نظیر حزبالله لبنان متمایز میکند؛ آن ویژگی این است که حوثیها در یمن تسلط نظامی بهدست آورده و بهنوعی بسط ید دارند اما حزبالله که در استراتژی منطقهای ایران یک جزء کلیدی محسوب میشود، در ساختار سیاسی و اجتماعی لبنان با پارامترهای محدود زیادی روبهرو است. حوثیها به واسطه نوع تسلطشان بر نقاط کلیدی یمن، آزادی بیشتری در تصمیمگیری دارند اما حزبالله به واسطه نقشی که در دولت لبنان دارد و وضعیتی که لبنان در حال حاضر با آن مواجه است، برای هر تصمیمی که اتخاذ میکند، مجبور است پارامترهای متعددی را در نظر بگیرد و همین امر، آزادی عمل حزبالله را در تصمیمگیری محدود میکند. حوثیها بعد از اتحاد یمن شمالی و یمن جنوبی که بعد از جنگ سرد اتفاق افتاد، همیشه در مسیر رشد و قدرتمند شدن بودهاند. پایگاه این گروه در منطقه کوهستانی صعده است. حوثیها به تدریج با هدف مبارزه با برنامه عربستان برای گسترش اسلام سنی، فعالیتشان را شدت بخشیدند. اوایل دهه 2000 میلادی یعنی بیشتر از 20سال پیش، حوثیها یک قیام مسلحانه علیه علی عبدالله صالح، رئیسجمهور وقت یمن صورت دادند. وقتی که بهار عربی در سال 2011 شروع شد، حوثیها از پیش در حال جنگیدن با نیروهای علی عبدالله صالح در امتداد مرز یمن با عربستان بودند و صالح نیز از حمایت عربستان برخوردار بود. در نهایت اعتراضات یمن در سال 2012 باعث شد که علی عبدالله صالح از قدرت خلع شود و دو سال بعد از آن، یعنی در سال 2014، درگیریهای یمن به یک جنگ داخلی تبدیل شد؛ همه این تحولات در راستای منافع حوثیها بود. به این ترتیب حوثیها توانستند بعضی از استانهای شمال غربی یمن و بخش بزرگی از سواحل یمن را در امتداد دریای سرخ تصرف کنند. حوثیها حتی صنعا، پایتخت یمن را هم تصرف کردند. از اینجا به بعد بود که عربستان و امارات از پیشروی حوثیها نگران شدند؛ بنابراین اوایل سال 2015، یک ائتلاف نظامی تشکیل دادند و به یمن حمله کردند اما در نهایت مداخله نظامی عربستان و امارات نتوانست توانایی حوثیها را تضعیف کند. حوثیها با استفاده از تواناییهای نظامی که یمن از قبل در اختیار داشت و با به خدمت گرفتن موشکهایی که از روسیه و کرهشمالی گرفته بود و در ادامه با برخورداری از حمایتهای مستشاری و دیپلماتیک ایران، توانست ائتلاف نظامی عربستان را در یمن زمینگیر کند.
ائتلاف نظامی عربستان سعودی و امارات چند سال وقت صرف کرد تا نگذارد کنترل بندر اصلی یمن، یعنی بندر الحدیده در دریای سرخ، به دست حوثیها بیفتد. سراسر سال 2018، نیروهای ضدحوثی که عربستان حمایتشان میکرد، سعی کردند حوثیها را از این بندر بیرون کنند. این زد و خوردها ادامه داشت و تقریباً به یک وضعیت پات تبدیل شده بود که حوثیها چند حمله موشکی و پهپادی به عربستان انجام دادند که مهمترینشان حمله به تاسیسات نفتی آرامکو بود. از اینجا به بعد بود که عربستان عقب کشید و در نهایت در سال 2021، نیروهای ائتلاف عربستان کنترل بندر حدیده را به حوثیها واگذار کردند. از آن زمان تا به حال مذاکره بین حوثیها و عربستان ادامه دارد و شکلی از آتشبس بین یمن و عربستان برقرار شده است. بنابراین با توجه به آنچه که ذکر شد، حوثیها بهطور طبیعی یک مؤلفه مهم در استراتژی گسترش نفوذ فرامرزی ایران محسوب میشوند و ایران میتواند از طریق حوثیها قدرتش را در جنوب عربستان، امتداد سواحل دریای سرخ و خلیج عدن، تزریق کند. بنابراین میبینید که از سال 2015 تا به حال، حوثیها در نهایت توانستهاند به اهدافشان برسند و در نتیجه موفقیتهایشان، جسارت و شجاعت بیشتری به دست آورده و حالا سعی دارند بازیهای ژئوپلیتیک منطقه را با تمرکزشان بر دریای سرخ و تلاش برای کنترل این آبراه، آنطور که میخواهند در راستای منافع خود شکل دهند. حوثیها امیدوارند حملاتشان به برخی کشتیها در دریای سرخ، موقعیت و قدرتشان را در یمن تثبیت کند؛ بهگونهای که دنیا آنها را بهعنوان تنها نیروی قدرتمند در یمن که توانایی تعیین قواعد بازی را دارد، به رسمیت بشناسد. در واقع حوثیها میخواهند بگویند که تنها بازیگر قدرتمند در یمن، ما هستیم و از این به بعد همه دنیا باید ما را به رسمیت بشناسد.
ایران، حوثیها و عربستانسعودی
ایران و عربستان، در یک سال گذشته، روابطشان را با میانجیگری چین عادی کردند اما این عادیسازی روابط لزوماً معنایش این نیست که ایران و عربستان دیگر رقیب یکدیگر نیستند و یا اینکه دوستی صرف بر روابط دو کشور حاکم شده است؛ واقعیت این است که هنوز هم فضای بیاعتمادی و احتیاط زیاد بر روابط دو کشور حاکم است. از نظر ایران، برنامه عربستان برای عادیسازی روابط با اسرائیل موقعیت منطقهای ایران را تهدید میکند. به نظر میرسد حرکت عربستان برای ورود به مذاکرات عادیسازی روابط با اسرائیل، بلافاصله بعد از عادیسازی روابطش با ایران، ریشه در استراتژی عربستان در ایجاد توازن قوا با ایران دارد. یک منبع آگاه به نگارنده اطلاع داده که چند ماه پیش در یکی از ملاقاتهای حسین امیرعبداللهیان با همتای عربستانیاش، وزیر خارجه ایران در خصوص سیاست عربستان در خصوص عادیسازی روابط اسرائیل پرسید که وزیر عربستانی گفت، ریاض براساس منافع ملیاش تصمیم میگیرد. عربستان معتقد است، ایران همچنان ارتباط خود را با نیروهای تحت حمایتش حفظ خواهد کرد و حوثیها یکی از مهمترین بازیگران مد نظر ایران در این استراتژی هستند اما عربستان به این نتیجه رسیده که از درگیر شدن دوری کند. آنچه که در صحنه واقعیت رخ داده، این است که موضع دفاعی عربستان، اعتمادبهنفس بیشتری به حوثیها بخشیده است؛ از این جهت که عربستان از آمریکا خواسته از درگیری با حوثیها دوری کرده و خویشتنداری کند. دولت بایدن هم البته بنا دارد مناقشه غزه و اختلافاتش با حوثیها به یک جنگ منطقهای تبدیل نشود. از سوی دیگر، آمریکا تمایلی ندارد که روند مذاکرات عربستان و حوثیها را مختل کند. با این حال، اینطور به نظر میرسد که آمریکا که خود را بزرگترین قدرت دریایی جهان میداند و همه آبراههای جهان را تحت کنترل خود دارد و اساساً این مؤلفه را مهمترین مؤلفه قدرت خود میداند، به این نتیجه رسیده است که اقدامات حوثیها، اعتبارش را به خطر انداخته و قدرت دریایی آمریکا را زیر سوال برده است. بنابراین آمریکا به این نتیجه رسیده که باید در دریای سرخ دست به اقدام نظامی بزند. البته اینطور به نظر میرسد که حوثیها وضعیت انتخاب سخت آمریکا را درک کردهاند و سعی میکنند اقدامات خود را بهگونهای صورت دهند که حملات آمریکا در یمن صرفاً به عملیات هوایی محدود شود. ممکن است تصور حوثیها این باشد که میتوانند حملات هوایی را تحمل کنند. حملات هوایی همان مدلی است که آمریکا در عراق و سوریه صورت داده است. مطمئناً در این حملات، خسارتهایی به حوثیها وارد خواهد شد اما در عین حال این سطح از حمله برای حوثیها منافعی هم دارد. این حملهها میتواند به واکنشهای ضدآمریکایی در یمن و منطقه دامن بزند و از این زاویه میتواند باعث شود که دست حوثیها در یمن پُرتر شود.
حوثیها بهخوبی میدانند که آمریکا در گسترشپیدانکردن دامنه جنگ در منطقه منافعی دارد؛ بنابراین دقیقاً دست روی نقطه حساس گذاشته و قصد دارند با استفاده از این اهرم، قابلیتهایشان را برای تبدیل شدن به بازیگری مهم در شبهجزیره عربستان و دریای سرخ، توسعه دهند. واقعیت این است که پتانسیلِ گسترش دامنه درگیریها بین آمریکا و حوثیهای یمن وجود دارد اما بعید است که پای ایران هم به این ماجرا باز شود؛ چه اینکه جو بایدن نیز در جدیدترین اظهاراتش بر این نکته تاکید کرد که آمریکا خواهان درگیری با ایران نیست.
نگاه دیپلمات
نصرتالله تاجیک دیپلمات بازنشسته و تحلیلگر مسائل خاورمیانه در گفتوگو با هممیهن:
مشکل در غزه است نه دریای سرخ
نصرتالله تاجیک، دیپلمات سابق ایرانی معتقد است، تحرکات حوثیها در دریای سرخ با هدف دفاع از مردم غزه انجام میشود و البته دستاوردی که میتواند برای حوثیها داشته باشد، تقویت جایگاه منطقهای آنها است. مصاحبه هممیهن با این دیپلمات بازنشسته و کارشناس مسائل منطقه را میخوانید:
پس از هفتهها تنش در دریای سرخ و تنگه بابالمندب در پی حملات گروه انصارالله یمن به کشتیهای مرتبط با اسرائیل، آمریکا با همراهی انگلیس بیش از ۶٠ هدف در یمن را مورد حمله قرار دادند؛ همان زمان از سوی کاخ سفید اعلام شد، واشنگتن بهرغم این حمله، تمایلی به درگیری با ایران ندارد، ایران نیز مانند کشورهایی همچون روسیه و ترکیه تنها به محکوم کردن این حملات اکتفا کرده است. با توجه به اینکه در حال حاضر تمامی گروههای مقاومت در معرض حملات ایالات متحده هستند، نوع برخورد و واکنش ایران نسبت به حمله به انصارالله را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ایران نسبت به حملات مشابه با سایر گروهها نیز همینگونه برخورد خواهد کرد؟
نمیتوان از یک برخورد، الگوی رفتاری عمومی بیرون کشید و این مسئله به مؤلفهها و پارامترهای مختلفی از جمله تحولات، نوع منافعی که مورد خطر قرار میگیرد و منافع ملی و حیاتی ایران وابسته است. درست است که بحث گروههای نیابتی جاافتاده است اما واقع امر این است که قرار نیست ایران به جای این گروهها یا در حمایت از گروههای مقاومت وارد جنگ یا درگیری با هر کشوری شود. لذا مسائل تا حدی متفاوت است. ما کمی در فرموله کردن مفاهیم در سیاست و مخصوصاً سیاست خارجی ضعیف هستیم و بیشتر منافع کوتاهمدت و حتی جناحی را بیدلیل گفتمان غالب میسازیم و اینگونه تلقیها هم جا میافتد! باید ببینیم کشورهای دیگر مثلاً آمریکا و کشورهای اروپایی اساساً چه میکنند که همزمان از کشورهایی همچون اوکراین یا رژیم صهیونیستی حمایت میکنند و تسلیحات و کمکهای مالی اعطا میکنند اما آیا همه اقدامات این رژیم را گردن میگیرند و پاسخگو هستند؟! لذا درست است ایران اهداف، منافع و تمایلاتی در سیاست خارجی دارد و به دنبال تحقق آنهاست، اما اینکه گروههایی با همین اهداف و تمایلات بهفرض اخذ کمکهای مالی و تدارکاتی، از تهران دستور میگیرند یا تهران در قبال تمامی اقدامات و حرکات آنها مسئول است و باید صفر تا صد قضایا به دنبال تبعات اقدامات آنها باشد، تا حدی جای صحبت و تردید دارد. معتقدم باید مورد به مورد را بررسی کنیم؛ به این معنا که نمیتوان یک الگوی رفتاری را از محکوم کردن یا هر موضعگیری دیگری که ایران در موارد مشابه دارد، به سایر تحولات تسری داد. مشابه همین اقدام هفته گذشته در قبال گروههای مقاومت عراقی صورت گرفت و آمریکا بهدلیل چک سفید دادن به نتانیاهو برای جنایت در غزه پس از آنکه مواضعاش در عراق و جولان از سوی این گروهها مورد هدف قرار گرفته بود، در تلافی یک پایگاه این گروه را هدف قرار داد، بنابراین دلیلی ندارد ایران در هر موردی که اتفاق میافتد، تمامقد بخواهد وارد مسئله شود و خودش را درگیر کند. اساساً در برهه کنونی سیاست و تلاش ایران این است که دایره تنش و سطح درگیری را مدیریت کند و اجازه ندهد، تنشها چه بهصورت طولی و چه عرضی گسترش پیدا کند. زیرا این علاقه اسرائیل است که با گسترش درگیریها آمریکا و حامیانش وارد صحنه شده و دست او برای تامین اهداف نادرستاش در غزه فراهم شود. ضمن آنکه ایران گسترش تنش را در خلاف جهت منافع ملی خود و صلح و امنیت جهانی میداند. بنابراین سیاست ایران مدیریت این تنشهاست نه اینکه خودش هم بخواهد وارد شده و سطح و دامنه تنش را بالا ببرد. طبیعی است که اگر به سطوحی از درگیری برسیم که ایران منافع ملی خودش را در خطر ببیند، طبیعتاً دیگر به محکوم کردن اکتفا نکرده و ممکن است به اقدام عملی دست بزند اما به اعتقاد من تحولات کنونی تا آن لحظه فاصله زیادی دارد. بخشی هم به سیاست طرفهای مقابل و از جمله آمریکا برمیگردد که منافعشان در گسترش جنگ نیست اما متاسفانه آمریکا انسجام لازم را در سیاست ندارد و اهدافش شفاف نیست و با رفتار و گفتار متناقض فکر میکرد میتواند دنیا را سرگرم کند تا اسرائیل به اهدافی نادرست و غیرقابل دسترس مانند نابودی حماس و یا کاهش یک میلیونی مردم غزه و اخراج آنها به کشورهای همسایه برسد! که نرسید و دچار چنین جنایاتی و جریحهدار کردن احساسات عمومی مردم دنیا شد! آمریکا از یک سو میگوید و پیام میدهد جنگ گسترش پیدا نکند و از طرف دیگر با اقداماتش از جمله تایید جنایات اسرائیل در غزه، کم و کیف شعله جنگ را افزایش داده و دنیا را در لبه یک جنگ منطقهای با پتانسیل بینالمللی شدن قرار داده است!
با توجه به جملات پایانی شما؛ آیا هیچکدام از گروههای محور مقاومت این جایگاه را دارند که مورد حمله قرار گرفتنشان، منافع ایران را تهدید کند و همین امر موجب بروز اقدام عملی از سوی تهران شود؟
ایران اگر منافع خودش و مخصوصاً منافع حیاتی بهصورت مستقیم مورد هدف قرار بگیرد، واکنش نشان خواهد داد، در غیر اینصورت حرکات و اقدامات گروههای مقاومت و رویاروییشان با کشورها، به سیاستها، منافع و اهداف خودشان وابسته است و آنها لزوماً مزدور ایران نیستند که فرض کنیم اگر برای ما کاری انجام دادند، باید از آنها حمایت صددرصدی داشته باشیم. آنها منافع خودشان را مدنظر دارند و ممکن است در همین رابطه همپوشانی اهداف هم بسترهای مشترکی وجود داشته باشد؛ بنابراین اینگونه نیست که هر کدام از گروهها هدف حمله قرار بگیرند، ایران خود را موظف بداند که در حمایت از آنها، وارد عمل شود. البته آنها هم چنین انتظاری ندارند و اگر افرادی بحثی را مطرح میکنند، احتمالاً دیدگاه سازمانی و گروهی نیست و شاید بیشتر به نوعی پوست خربزه انداختن زیر پای ایران از سوی مخالفین است! در نتیجه بعید میدانم بتوانیم نام گروهی را بیاوریم که اگر برای مثال این گروه هدف قرار بگیرد، ایران منافع حیاتی خود را در خطر ببیند. دکترین دفاعی ایران ایجاب میکند هر زمان منافع ملی مورد خدشه قرار بگیرد، تهران وارد عمل شود. آنچه شاید مهمتر از ورود نظامی ایران به درگیریها باشد، چگونگی فعالیتهای دیپلماتیک حقوقی، سیاسی و بینالمللی است؛ برای ایجاد اجماع بینالمللی و یارگیری. البته شاید کمی از اینکه توازن مناسبی بین فعالیتهای دیپلماتیک از یکسو و اقدامات مستشاری از سوی دیگر و مخصوصاً جنبههای تبلیغی و رسانهای موضوع اخیر ایران که دشمنان و مخالفین حساس هستند، وجود ندارد، این شائبه را بهوجود آورده است!
انصارالله یمن از ابتدا هدف و انگیزه حملات دریایی خود را حمایت از فلسطین اعلام کرده است، درصورتیکه شاید بتوان اینگونه نیز به این مسئله نگاه کرد که فلسطین بهانهای برای نشان دادن توان و ظرفیت حوثیهاست و آنها به همین جهت وارد صحنه شدهاند. ارزیابی شما از این مسئله چیست؟
دید شما منتفی نیست اما در اهداف و دستاورد فرق است. انصارالله از نظر ملی، یعنی بینالعربی و از نظرمذهبی، انگیزه بسیار زیادی در دفاع از مردم غزه دارد؛ نوع ایدئولوژی انصارالله و بستر فکری و سوابق تاریخی این گروه، این انگیزه را در آنها ایجاد میکند که از مردم غزه بهصورت کامل دفاع کنند. این هدف است. همچنین این اقدامات انصارالله فرصتی تاریخی است برای اینکه این گروه خود را تثبیت کند و این دستاورد است که دو موضوع تناقضی با یکدیگر ندارند. به هر صورت این فوائد و اهداف برای آنها وجود دارد و از سوی دیگر این انگیزهها هم میان گروه انصارالله وجود دارد و شاید نسبت به سایر گروههای مقاومت نیز متفاوت باشند. مخصوصاً روانشناسی اجتماعی و سلحشوری یمنیها و نوع زندگی و قناعت و سختی شرایط زندگی در طول تاریخ و جغرافیای سرزمینی آنها، همه مؤثر هستند. از نظر تاریخی یمنیها نسبت به سایر ملتها بیشتر در جنگ بودهاند و از خود در مقابل همسایگان دفاع کردهاند. همین جنگ آخر که با عربستان داشتند و با دست خالی آبروی عربستان و تسلیحات غربی را بردند، در همین موضعگیری آنها در برابر جنایات اسرائیل در غزه مؤثر است. حمایت از فلسطینیها در میان گروههای لبنانی یا عراقی به یک نوع است اما در خصوص انصارالله به شکل دیگری است. بخشی از این تفاوت به مسائل اعتقادی و بخشی هم به سیاسی بازمیگردد و بخشی هم این است که انصارالله از این شرایط استفاده مطلوبی میکند که با حضور خودش و امکانات سختافزاری خودش، از فلسطین حمایت کند. بنابراین یکی از دستاوردها این است که موقعیت خودش را در منطقه، هم به رخ بکشد و هم تثبیت کند. این امر هم فواید ملی دارد که انصارالله میتواند سهم خود را از کیک قدرت در یمن در میان گروههای یمنی بهدست آورد و این میتواند به تثبیت قدرت و کسب وسعت سرزمینی منجر شود و هم میتواند نقشی را در معادلات جهانی بازی کند. با این حال لازم است انصارالله تنها مباحث سختافزاری را در پیش نگیرد و شاید اگر مقداری مسائل نرمافزاری از جمله استفاده از فعالیتهای دیپلماتیک خود انصارالله یا حامیانش از جمله ایران بیشتر بود، از این موقعیت خودش در منطقه و دریای سرخ استفاده مطلوبتری میکرد تا سطح تاثیرگذاری خود را برای تامین هدف اصلی یعنی کمک به مردم غزه بالا ببرد و تنها بهعنوان عامل به خطر انداختن امنیت کشتیرانی شناخته نمیشد.
انصارالله با همان منطقی با اسرائیل و آمریکا روبهرو شده است که خود آمریکا با آن منطق با دنیا تعامل میکند؛ و اسرائیل با فلسطینیها برخورد مینماید. برای مثال ایالات متحده با روسیه یا ایران در موضوعی مخالف است و در قبال آنها از ابزار تحریم استفاده میکند، انصارالله هم از همین منطق با کشتیهای مرتبط با اسرائیل استفاده میکند و این همان منطق زوری است که امروز متاسفانه در جهان حاکم شده است. خواسته انصارالله این است که اجازه دهید غذا و دارو به مردم غزه برسد، من هم مانعی برای خطوط کشتیرانی به سمت بنادر اسرائیل نخواهم شد. معتقدم شاید تلاش حقوقی، سیاسی و دیپلماتیک در این مقوله خیلی پررنگ نشده و آمریکا و اسرائیل با قدرت لابی و رسانه بالا توانستهاند روایت انصارالله را در این رابطه تغییر دهند و فضایی مهیا نشده تا عنوان شود اقدامات انصارالله بر پایه همان منطق آمریکا در حال انجام است.
بسیاری از تحلیلگران چه در زمان جنگ حمله ائتلاف به رهبری عربستان به یمن و چه حالا، از این واقعیت سخن میگویند که انصارالله در میان گروههای مقاومت کمترین دستورپذیری را از ایران دارد؛ آیا این فرضیه صحیح است و با توجه به این امر، آیا تهران موافق به خطر افتادن امنیت کشتیرانی از سوی این گروه است؟
همانطور که عرض کردم ایران بههیچعنوان موافق به خطر افتادن امنیت کشتیرانی نیست و منافعی در این مسئله ندارد. در عین حال معتقد است که هدف و حرف انصارالله نیز مخدوش شدن این امنیت نیست بلکه این آمریکا و اسرائیل و غرب هستند که این اقدامات را اینچنین معرفی میکنند؛ یعنی جنگ روایتها! آمریکا به جای درگیری با انصارالله، باید به اسرائیل فشار بیاورد که مسیر ارسال غذا و دارو به مردم غزه را باز و کشتار دستهجمعی در غزه و جابهجایی انسانی و کوچ اجباری در غزه را متوقف کند. این در حالی است که آنها در فقدان فعالیت دیپلماتیک و رسانهای انصارالله، واقعیت را به شکل دیگری نشان میدهند. ایالات متحده که روزی عربستان را در قبال اقدامات انصارالله، به خویشتنداری دعوت میکرد، حالا مورد خطاب همین موضوع از سوی ریاض قرار گرفته است! آمریکا به عقیده من در حال ارتکاب اشتباه محاسباتی است و روابط نسبتاً بدون تنش قبلی خود با انصارالله را از بین میبرد، بنابراین آمریکا در حالی از تمامی اقدامات نتانیاهو از جمله نسلکشی حمایت میکند که اسرائیلیها قدم به قدم در حال عقبنشینی هستند و من نمیدانم چرا واشنگتن این مسئله را درک نمیکند و با طناب پوسیده تلآویو وارد چاه میشود. آمریکا باید درک کند که این هدفگذاری در غزه غلط است و جلوی این اقدامات را بگیرد و ببیند آیا انصارالله در این صورت باز هم به اقدامات خود ادامه میدهد؟ عقبنشینی تدریجی نتانیاهو از اهداف و دستاورد ناچیزش از کشتار مردم بیدفاع غزه باید آمریکا را به این نتیجه برساند که قدم در راه اشتباهی گذاشته است؛ جز آنکه به این برسیم که آمریکا فکر کند در شروع جنگ با انصارالله منافعی دارد و صرفاً مسئله امنیت کشتیرانی نیست!
ایران موافق به خطر افتادن امنیت کشتیرانی نیست و منافع ملیاش برای تجارت جهانی کالا و نفت در برقراری امنیت است، اما موافق است که کشورها از همه ظرفیتهای خود برای تحت فشار قرار دادن اسرائیل استفاده کنند تا این جنایات در غزه متوقف شود. ایران در تحت فشار قرار دادن اسرائیل برای توقف جنایاتش در غزه با انصارالله همنظر است. درست است که نباید در دنیا منطق زور حاکم شود اما در شرایطی که بیش از صد خبرنگار و نزدیک به همین تعداد کارمند سازمان ملل کشته شوند، یعنی هیچ کمککنندهای چه برای تدارکات و چه انعکاس واقعیات جنگ و جنایات دیگر در این نزاع نامتقارن با مردم غزه حرمت ندارد و من معتقدم ایران هم در این هدفِ انصارالله مشترک است اما انصارالله براساس اهداف خود وارد این مسیر شده است و با هدف حمایت از مردم غزه و دستاورد تثبیت موقعیت و قدرت عمل میکند و چهبسا حتی اگر ایران خواهان توقف حملات باشد، بگوید که تا نیل به اهدافش به این محدود کردن دسترسی اسرائیل به کالا از این مسیر ادامه خواهد داد. مهم فعالیت حقوقی، سیاسی، دیپلماتیک و صحبت با همه اطراف و بازیگران منطقهای و بینالمللی است تا زودتر و قبل از تشدید تنشها صورت بگیرد. متاسفانه آمریکا بیدلیل در حمله به یمن عجله کرد و بهتر بود هم به دیپلماسی فرصت میداد و هم خود را با انصارالله درگیر نمینمود! این راهی بینتیجه است! و دولت بایدن را هم در این سال آخر انتخابات دچار مشکل میکند! راه دریای سرخ از غزه میگذرد!