هیچ یوزپلنگی نمُرد/گزارش میدانی از پایش موفق جاده میامی در نوروز که زیستگاه آخرین یوزهای ایرانی است
این دومین بار است که پایش نوروزی جاده میامی اجرا میشود؛ طرحی که از ۲۷ اسفندماه سالی که گذشت آغاز شد و باتوجه به کمبود شدید محیطبان برای حفاظت از زیستگاه آخرین یوزهای ایرانی، اداره محیطزیست سمنان برای جذب داوطلب و پایش کریدور یوزپلنگ آسیایی در محدوده میامی تا کاهک فراخوان عمومی منتشر کرد. فراخوانی که افراد از گروههای سنی و حرفههای متفاوت را به پاسگاه عباسآباد کشاند.

یک سررسید قدیمی و خودکار آبی در دستان محیطبان گِرِی است. او و محیطبان یوسفی در حال چینش اسامی داوطلبانیاند که برای پایش جاده مرگِ یوزها خود را به پاسگاه محیطبانی عباسآباد رساندهاند؛ جادهای که جانِ 13 یوز را در سالهای گذشته گرفته است و نقش مهمی در بقای 17 یوز باقی مانده در منطقه دارد. تازه از راه رسیدهها باید در کنار باتجربهترها باشند، قدیمیها به تازهرسیدهها کمک میکنند و از الزاماتِ حضور در جاده میگویند. آقای صحراگرد هم دیگر محیطبان منطقه است که بین داوطلبان به چشمعقابی معروف شده است؛ متخصص در شناسایی گونهها در زیستگاه که مسیرها را به خوبی میشناسد.
انتهای روز نزدیک است که به پاسگاه میرسیم؛ در ساعتی که رنگ سرخِ آتشینِ آفتاب در امتدادِ پاسگاه محیطبانی عباسآباد به انتها نزدیک شده و چشمهای نگران از حضور یک یوز در جاده تیزتر شدهاند، چند ماشین در محوطه داخلی پاسگاه به صف شدهاند و چیدمان هر ماشین مشخص شده؛ داوطلبان جلیقههای شبرنگی به تن دارند و کنار ماشینها ایستادهاند. آقای گری میگوید هرکس خسته است، میتواند در پاسگاه بماند و استراحت کند و بعد جلیقهاش را از تن در میآورد و به من میدهد تا سمت یکی از ماشینها بروم.
«آقا احد» و ماشیناش منتظرند؛ او برای بار دوم در تعطیلات نوروز به عباسآباد آمده و به جزئیات پایش مسلط است؛ کار صنعتی انجام میدهد و سالهاست که کوهنورد است. احد تنها چند روز قبل از سالِ نو، یک ماشین ساینا خریده و اسمش را سارینا گذاشته است، هنوز کاور پلاستیکی به تن صندلیهاست و ماشین بوی نویی میدهد.
آقا احد با دخترخالهاش مژگان به میامی آمده؛ مژگان «ناخنکار» است و میگوید وقتی پسرخالهاش قصه پایش را برایش تعریف کرده، مشتاق شده که به اینجا بیاید. آنها یک چراغقوه دارند که وقتی هوا تاریک شد، باید به سمت جاده بگیرند. قرارمان این است اگر چشمان قرمزرنگی دیدیم اطلاع دهیم، ماشین را متوقف کنیم و آقا احد به سمت چشمهای قرمز برود و ما به دیگر محیطبانها مختصات جایی که چشمها را دیدهایم، بدهیم.
«سارینا» با سرعت 40 تا 50 کیلومتر کناره جاده حرکت میکند و چشم همه متمرکزِ جاده است. آنقدر سرعت ماشین کم است که یک مسیر 80 کیلومتری، دوساعت طول میکشد تا به انتها برسد و بعد نوبتِ دور برگشت است. ساعت حدود 11 شده و پاسگاه نزدیک است؛ یکنفر شب آخر حضورش در پاسگاه بوده و منتظر اتوبوسی است که قرار است در پلیسراه سبزوار سوارش کند. سفره شام پهن شده است و یکییکی به سفره اضافه میشوند، لحظات اولی است که همه اعضای تیم پایش یکجا جمع شدهاند؛ مشارکت در جریان است، خانم چکامیفر چای میآورد و آقا رضا شام را. کسی منتظر نیست که چیزی به دستش برسانند، بیچشمداشت به همدیگر کمک میکنند، همانگونه که در جاده میامی به یوزها کمک میرسانند.
«بودن» با تمام وجود
این دومینبار است که پایش نوروزی جاده میامی اجرا میشود؛ طرحی که از 27 اسفندماه سالی که گذشت آغاز شد و باتوجه به کمبود شدید محیطبان برای حفاظت از زیستگاه آخرین یوزهای ایرانی، اداره محیطزیست سمنان برای جذب داوطلب و پایش کریدور یوزپلنگ آسیایی در محدوده میامی تا کاهک فراخوان عمومی منتشر کرد. فراخوانی که افراد از گروههای سنی و حرفههای متفاوت را به پاسگاه عباسآباد کشاند.
ملیسا دختری هفتساله با پدر و مادرش از کرج به این فراخوان پیوست و مائده دخترِ نوجوانِ 17ساله با خالهاش که معلم است از شیروان به عباسآباد آمدند. آقای مهدوی مسنترین فرد گروه، 65 سال سن دارد، فعال صنعتی است، از تهران آمده و تمام تعطیلات نوروز را در این پایش حضور داشته است. شیوا در زمینه تولید محتوا کار میکند و عاشق طبیعت است و از تهران خودش را به منطقه رسانده است، آقای محبی که همسرش پابهماه است هم چندروز در منطقه بوده است.
زنان توانستند
زنان امسال نقش کلیدی در این پایش دارند؛ برخلاف سال گذشته که اجازه حضور آنها در پایش داده نشد، اما امسال آنها هم توانستند حضور خوب و گستردهای داشته باشند. آناهیتا 46 ساله و اهل تهران است و از هفت فروردین تا 15 فروردینماه بهصورت دوشیفت در گشتهای جادهای حضور داشته است. او طبیعتگرد است و گیاهخوار. آناهیتا میگوید، پیشنهادهای زیادی برای حضور در سفرهای نوروزی داشته است، چراکه زمانی تورلیدر بوده، مشتاق هم بوده که به سفر برود اما زمانی که فهمید اینجا به کمک نیاز است، با تمام وجود خواست که اینجا باشد. او عاشق انجام فعالیتهای داوطلبانه است و در گذشته چنین تجربههایی را داشته است، اما اینکه در این پایش، ساعتها در جاده در حرکت باشد و حواسش به این باشد که حیوانی وارد جاده نشود خیلی متفاوت و جذاب است.
طاهره هم از تهران به فراخوان پاسخ مثبت داده و از 9 تا 15 فروردینماه حضور داشته است: «با خودم میگفتم تو که کاری بلد نیستی انجام دهی، اما درنهایت تصمیم گرفتم که حاضر شوم و فکر میکنم هر کسی در حد توان خود میتواند مثمرثمر باشد.» او میگوید در این پایشها متوجه شده است که نظر محلیها خیلی به این طرح جلب شده است: «مثلاً وقتی به یک سوپرمارکت رفتیم، از ما میپرسیدند که شما در پروژه یوز هستید؟ از ما اطلاعات میگرفتند و حمایت و تشکر میکردند بهخاطر کاری که انجام میدادیم. مسافرهایی که در جاده گذر میکردند هم وقتی در جریان کار ما قرار میگرفتند، تشکر میکردند.»
مشارکت اهالی خراسان هم بسیار پررنگ است و بیشترین حضور را اهالی این استانها داشتهاند. فاطمه، دختری از خراسان است، در بخش حملونقل کالا فعالیت دارد اما در زمینه مدیریت پسماند هم سالهاست که دین خود به محیطزیست ادا میکند. او از مشهد در این پایش شرکت کرده و دلیل جالبی برای حضور در این پایش داشته است: «من عاشق ببر هستم، اما ببر منقرض شده است در ایران. دلم نمیخواهد این حسرت را که نسبت به ببر دارم و منقرض شده است، روزی برای بچه من هم باشد که نتواند یوز را ببیند.»
خانواده والینژاد دیگر افرادیاند که از خراسان به فراخوان پاسخ مثبت دادهاند؛ دو برادر و یک خواهر از 11 تا 14 فروردینماه در این پایش حضور داشتند. برادرها سال دوم است که به میامی آمدهاند و امسال که فرصت برای زنان هم فراهم شد، خواهرشان به جمع دو برادر پیوست.
مردم جلوتر از مسئولان
علی کشمیری از فعالان محیطزیستی خراسان رضوی است که در دو نوبت و بیش از 10 شبانهروز در این پایش حضور داشته است. او از ارزش یوزها به خوبی آگاه است: «یوز یکی از گنجینهها و سرمایههای این سرزمین است. وقتی من یا مردم از تمام ایران و در شرایطی که همه ما میتوانستیم در کنار خانوادهمان باشیم، خودمان را با هزینه شخصی به این نقطه رساندیم، این پیام را به تمام کسانی که در سمتهای بالادستیاند و در تمام این سالها میتوانستند کاری انجام دهند ولی انجام ندادند، منتقل میکند که مردم ارزش این گونه را میدانند و درک میکنند و آنها هم باید به خودشان بیایند.» او میگوید، از دست ما مردم همین کار است که بر میآید ولی بالادستی که با یک امضاء میتواند بودجه لازم را تامین کند هم باید به وظیفه خود عمل کند و اعتبارات لازم را برای حفظ بقای بیشتر این گونه اختصاص دهد.
به گفته آقای کشمیری، امسال علاوه بر کسانی که دوستدار محیطزیست بودند، کسانی مشارکت کردند که اطلاعات حداقلی هم درباره یوزها و محیطزیست نداشتند اما مشخص بود که قلبشان برای این سرزمین میتپد: «کسانی را داشتیم که حتی نمیدانستند وقتی حیوانی دیدند چه عکسالعملی نشان دهند و تازه اینجا برخی اصول اولیه مواجهه با حیاتوحش را یاد گرفتند اما مردم ما همیشه نشان دادهاند که از دولتمردان یک قدم جلوتر هستند و این بهترین پیام برای بالادستیهاست که چه کار کنند تا حداقل فرصتهای باقیمانده نیز از دست نرود.»
کشمیری میگوید، باتوجه به تجربه قبلیای که دارد، مردم در سال جاری بیشتر از سال قبل در جاده رعایت میکردند و بعضی حتی نگه میداشتند، از ما تشکر میکردند و همراهی و همدلی خوبی هم برقرار بود. او معتقد است، حضور در این پایش یک کلاس آموزشی خوب بود و فضای گفتوگو و تبادل تجربه بین افراد با فرهنگها و اقوام مختلف نیز شکل گرفت.
کمکهایی که به توران نرسید
آخرینبار یکماه پیش از عید نوروز بود که دو یوز بالغ توسط محیطبانها مشاهده شدند که یکی از آنها فراز (نر) و دیگری هیوا بود که جنسیت آن نامشخص است. محیطبانها میگویند، برای پایش منطقهای به این وسعت محیطبان بهاندازه کافی وجود ندارد. ازسویدیگر براساس اطلاعاتی که از یک منبع آگاه به دست آمد، حتی زمانی که یک اسپانسر خواست 10میلیارد برای حفاظت از یوز در توران هزینه کند، اجازه این کار داده نشد. از این رقم تنها دوونیم میلیارد در سال 1401 صرف خرید دو ماشین فوتون شد و بقیه مبلغ اهدایی به این بهانه که هزینههای دیگری نیز وجود دارد، به توران اختصاص پیدا نکرد.
نصب تابلوهای راهنما در دو سمت جاده بهاندازه مقبولی اجرا شده است و بهمحض ورود به منطقه هم، پیامکی مبنی بر اینکه در این جاده با احتیاط رانندگی کنید، ارسال میشود؛ ولی این اقدامات هرچند مفیدند، اما کافی نیستند. هنوز بخشهای زیادی از جاده در شب دید کافی ندارند و فنسکشیها ناقص است، محیطزیست میگوید وزارت راه وظیفه فنس کشی را به عهده دارد و وزارت راه هم گردن نمیگیرد.
دوستداران محیطزیست در سالی که گذشت کارزاری راه انداختند و خواستار اجرای فوری فنسکشی جاده میامی-عباسآباد شدند، کارزاری که با نزدیک به ششهزار امضاء، تا 29 اسفندماه ادامه داشت اما هنوز امیدی به اجرای کامل فنسکشی نیست، هرچند بر سر همین شیوه فنسکشی هم روایات متواتر است و پرابهام.
ایکاش یوزپلنگ نبینم...
از شب سیزدهم فرودینماه جاده بسیار شلوغ میشود، محیطبانها ساعت گشت را افزایش دادهاند و محیطبانهای دیگری هم به تیم اضافه شدهاند؛ تصمیم بر این شده است که نیروهای داوطلب در مکانهایی که پاسگاه مشخص میکند، بایستند و ماشینهای سازمان در جاده حرکت کنند. در مسیر رسیدن به مکانی که برای ما مشخص شده است، آقای کشمیری داستانی از یکی از روستاهای خراسان تعریف میکند، داستانِ موشهایی که با یک باورِ غلط، روستایی را تصاحب کردند: «مردم روستای نجفآباد در خراسان معتقد بودند که اگر مار بکشند، ثواب دارد.
میگفتند چهار تا مار هم نباشد، مگر چه میشود تا اینکه یک روز اهالی روستا با هجوم موشها مواجه شدند و روستا طی سهروز در محاصره موشها قرار گرفت و اهالی مجبور به ترک خانههای خود شدند و این وضعیت تا سهماه ادامه داشت و اهالی پس از سهماه، خانه خود را از موشها پس گرفتند. کارشناسان بسیاری به منطقه رفتند تا دلیل هجوم موشها را بررسی کنند و درنهایت به این نتیجه رسیدند که ازبینبردن مارها منجر به هجوم موشها به روستا شد. بههمخوردن اکوسیستم یعنی همین کاری که اهالی روستای نجفآباد انجام دادند و حالا همین را تعمیم بدهید به یوزپلنگ که اگر نباشد، چه بلایی میتواند بر سر محیط میآید.»
احمد علیخانی، محیطبان سرخه است و در شب سیزدهم بهعنوان ناظر سازمان در جاده حضور دارد. او در گفتوگو با «هممیهن» از مواردی میگوید که امیدوارکننده است، ازجمله تاثیر کاهش سرعت تردد در جاده که از 110 کیلومتر به 90 کیلومتر رسیده و الزاماتی که باید در این جاده حضور داشته باشد: «امسال شرایط خیلی خوب شده است.
من هفت سال در این پاسگاه خدمت کردم و شاهد تصادفهایی در این جاده بودم که خیلی خطرناک بودند، اما بعید میدانم در این مدتی که در پایش حضور داریم به تعداد انگشتهای دست هم تصادف رخ داده باشد. تغییرات در جاده طی سالهای گذشته، چشمگیر بوده است.» علیخانی معتقد است، اگر این شرایط ادامهدار باشد، هم در حفاظت یوز تاثیرگذار است، هم در کاهش تصادفات جادهای. او درباره حساسیت پارک ملی توران هم میگوید: «در استان سمنان همه مناطق حساسیت دارند اما پارک ملی توران بهدلیل حضور گونههای نادر از درجه اهمیت بالاتری برخوردار است.»
محیطبان علیخانی مهمترین نیاز این مسیر را پل روگذر طبیعی میداند: «فنس یک ابزار است که به وسیله آن میخواهیم یوز را هدایت کنیم، اما پل روگذر بدون دستکاری مسیر حرکتی، فضای امنی را برای تردد یوزها ایجاد میکند.»
حالا تنها 17 یوز در طبیعت توران باقی مانده است که هفت قلاده بالغ و مابقی تولهاند. فراز، فقه، هلیا، تلخاب، مهشاد، هیوا (جنسیت نامشخص) در طبیعت هستند و دلبر، ابریشم، آذر، توران و فیروز در فنس نگهداری میشوند؛ وسعت فنسهای نگهداری را سال گذشته به پنج هکتار افزایش دادهاند اما عملیات نگهداری در فنسها پس از تولد پیروز و دو توله دیگر هنوز منجر به زادآوری نشده است.
تلخاب چهار توله داشته که یکماه پیش با دوتای آنها مشاهده شد و سرنوشت دوتای دیگر مشخص نیست، مهشاد همچنان چهار توله خود را دارد و محیطبانها چشم انتظارند تا شاید تولدی دیگر در اردیبهشتماه به ثبت برسد. همه اقدامات در این مسیر نیمبند به اجرا رسیده است، فنس هست اما کافی نیست. روشنایی هست، اما اندک است. وسعت فنسها از تعداد چراغها بیشتر است درحالیکه محیطبانها میگویند به روشنایی بیشتر از فنس نیاز است و همه میدانند که با این مشارکتِ موقتی خطر را تنها برای مدتی کوتاه و شاید چند روز از یوزها دور میکنند.
یک گشتِ شبانه دیگر به پایان رسیده است، چراغهای چشمکزن روی سقف هر خودرو در چرخشاند و حرکت به سمت پاسگاه آغاز میشود. صدایی توی گوشها میپیچد: «ایکاش این روزها هیچ یوزپلنگی در جاده نبینم.»