| کد مطلب: ۳۰۷۶۹

زلزله زنان را دوبار می‏‌کشد / بررسی مسائلی که زنان پس از زلزله و دیگر حوادث طبیعی تجربه می‏‌کنند

بعد از زلزله ۷/۳ ریشتری ۲۱ آبان‏ماه سال ۹۶ در ازگله استان کرمانشاه هم تعداد زنانی که جان‏شان را از دست دادند، بیشتر از بقیه بود. در روزهای بعد از زلزله، پزشکی قانونی تعداد جان‏باختگان این زلزله را ۴۳۶ نفر اعلام کرد که از این تعداد ۲۲۱ نفر زن و ۲۱۵ نفر هم مرد بودند. در آذرماه همان سال اما پزشکی قانونی استان کرمانشاه تعداد قربانیان را ۵۲۱ نفر اعلام کرد؛ ۲۴۶ مرد و ۲۷۵ زن.

زلزله زنان را دوبار می‏‌کشد / بررسی مسائلی که زنان پس از زلزله و دیگر حوادث طبیعی تجربه می‏‌کنند

چشم‌های عصمت خانم، چند روز مانده به سالگرد زلزله، دو حلقه آتش است که از میان شعله‌های چراغ نفتی قرمز نشسته در میان خانه گُر می‌گیرد. سرمای شب‌های اندوهگین شهر غم‌زده را هنوز همین شعله‌های نفتی گرم می‌کنند و بم، شهر خواستنی عصمت خانم که روزگاری مایه مباهات بود و نخلستان‌هایش تن به تن هم داده، به شهرهای جنوب شرق فخر می‌فروختند، حالا برای او سوراخ کوچک، سرد و تاریکی است که کامل گازکشی نشده. عصمت خانم را زن‌های همسایه، زن گوشه‌گیری می‌شناسند که دو‌ سال بعد از زلزله و فلج‌شدن، مردش رهایش کرد و رفت؛ مردی که خود داغدار پدر و مادر و برادرهایش بود و «دیگر زن فلج را نمی‌دانست باید کجای دلش بگذارد.»

گوشه لب پایین عصمت خانم، زیر دندان‌های یکی در میانش به کنایه گیر می‌کند وقتی می‌خواهد از مردش بگوید که سالی دو، سه بار به او سر می‌زند و از روزگار زن معلول و پنج دخترش که دوتای‌شان با دو بچه و مهر طلاق در شناسنامه به آن خانه کوچک که حالا بوی آبگوشت در آن پیچیده، برگشته‌اند، خبر ندارد. بغض همراه همیشگی عصمت خانم است وقتی دی‌ماه می‌آید، وقتی هر پنجشنبه می‌آید و او مثل هر سال، مثل هر پنجشنبه نمی‌تواند برود قبرستان و سری به پدر، مادر، خواهر و برادرهایش بزند که شنیده ردیف به ردیف کنار هم خوابیده‌اند و روی سنگ‌های سیاه براقی که روزها زیر تیغ تیز آفتاب، انعکاس مرگند، نوشته شده: تاریخ مرگ: 5 دی‌ماه 1382.»

سال 82 مرکز آمار ایران اعلام کرد، تعداد کل کشته‌شدگان زلزله بم، 25 هزار و 514 نفر که از این تعداد 11 هزار و 943 مرد و 13 هزار و 571 نفر زن بودند. 17 سال بعد، در دی‌ماه سال 99، اسماعیل نجار، رئیس وقت سازمان مدیریت بحران کشور آمار دیگری از قربانیان زلزله بم اعلام کرد. به گفته او، آمار فوتی‌های زلزله بم از 20 هزار تا 45 هزار نفر اعلام شده بود، درحالی‌که بررسی‌ها نشان می‌دهد که تعداد جان‌باختگان این زلزله حدود 34 هزار نفر بود و بیش از 200 هزار نفر هم در این حادثه مجروح شدند. بررسی‌های بعد از وقوع زلزله بم کرمان نشان داد که 53 درصد قربانیان زن و 47 درصد مرد بودند.

اگر همین عدد را برای شمار فوتی‌ها در نظر بگیریم، این زلزله جان 18 هزار و 20 زن و 15 هزار و 980 مرد را گرفت. در مطالعه‌ای با عنوان پدیده ازدواج اجباری زنان در فجایع طبیعی، پیامدهای اجتماعی فاجعه در زنان بازمانده زلزله بم که در سال 97 انجام شد، آمار فوت‌شده‌های کلی زن در سال 82، 18 هزار و 333 نفر برآورده شده است.

در همان سال پژوهشی با عنوان بررسی آسیب‌پذیری اجتماعی زنان در حوادث طبیعی با تاکید بر زلزله ورزقان و اهر انجام شد که در آن به آمار قربانیان زلزله بم هم اشاره شد. براساس این بررسی‌، قبل از وقوع حادثه جمعیت زنان 48 درصد کمتر از مردان بود و مردان 52 درصد جمعیت بم را تشکیل می‌دادند. اما میزان مرگ‌ومیر زنان 57/6 و مردان 42/4 بود؛ یعنی به‌ازای هر  74 مرد، 100زن در این زلزله جان‌شان را از دست دادند.

«انگار دوباره زمین خشمش گرفته باشد. انگار باز هم آسمان به زمین آمده باشد و آوار، بچه‌ها و زن‌ها و مردها را با خود برده باشد. انگار دوباره سرشان را بالا آورده باشند و ببینند خرابی، ادامه زندگی‌شان است و «هیچ» کف‌دست‌های‌شان. این حس‌وحال مردم شهرهایی است که زلزله یک روز آمد و زندگی‌شان را عوض کرد؛ مثل مردم بم، رودبار و منجیل، بوئین‌زهرا و آذربایجان. غم 21 آبان‌ماه 1396 را، غم کرمانشاهی‌های زلزله‌زده را آنها که پیش از این خانه‌ها و عزیزان‌شان را از دست داده بودند، بهتر از بقیه فهمیدند؛ بمی‌ها، رودباری‌ها و ورزقانی‌ها. زلزله‌ای در 30 کیلومتری شمال غرب سرپل ذهاب، در نزدیکی شهر کوچک ازگله، با بزرگای 7/3 ریشتر که موجب مرگ  520 نفر شد و هفت کشته هم در سلیمانیه عراق به‌جا گذاشت. دردآشنایان مردم کرمانشاه که از آن روز زلزله، زندگی‌شان را به‌هم ریخت و داغدار و بی‌خانمان‌شان کرد، کم نبودند؛ مردمی از غرب تا شرق ایران، همدردهای اندوهگین.»

بعد از زلزله 7/3 ریشتری 21 آبان‌ماه سال 96 در ازگله استان کرمانشاه هم تعداد زنانی که جان‌شان را از دست دادند، بیشتر از بقیه بود. در روزهای بعد از زلزله، پزشکی قانونی تعداد جان‌باختگان این زلزله را 436 نفر اعلام کرد که از این تعداد 221 نفر زن و 215 نفر هم مرد بودند. در آذرماه همان سال اما پزشکی قانونی استان کرمانشاه تعداد قربانیان را 521 نفر اعلام کرد؛ 246 مرد و 275 زن. در زلزله آذربایجان شرقی که در شهریورماه سال 91 رخ داد هم میزان جانباختگان 258 نفر بود که 171 نفر از آنها زن بودند.

وضعیت در دیگر زلزله‌‌های مهیب در ایران هم مشابه است. از آمار تفکیکی قربانیان زلزله منجیل و رودبار در سال 1369 خبر چندانی وجود ندارد، همینطور زلزله بوئین‌زهرا؛ هرچند آمارهای چندانی درباره تفکیک جنسیتی جانباختگان زلزله بوئین‌زهرا در سال 1381 وجود ندارد، اما گزارش‌های منتشرشده درباره این حادثه اعلام کرده‌اند که بخش زیادی از جانباختگان این زلزله زنان و کودکان بوده‌اند؛ چون در زمان وقوع حادثه بسیاری از مردان در زمان پیشامد در تاکستان‌های محلی سرگرم کار بودند.

این نتایج را می‌توان از یافته‌های پژوهش‌ها و بررسی‌های دو جامعه‌شناس که درباره وضعیت زنان پس از حوادث طبیعی سال‌ها فعالیت کرده‌اند هم پیدا کرد؛ عالیه شکربیگی، جامعه‌شناس و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز  و شایسته کرمخانی، جامعه‌شناس و مددکار اجتماعی و مدرس دانشگاه کرمانشاه. 

بررسی نتایج چند پژوهش درباره وضعیت زنان پس از بلایای طبیعی

زلزله  می‌آید، زنان کتک می‌خورند

عالیه شکربیگی

عالیه شکربیگی جامعه‌شناس 

بلایای طبیعی، به‌ویژه زلزله به این دلیل که ناگهانی اتفاق می‌افتند و گستره آسیب‌هایش یکی از منابع فشارزای شدید بر جوامع انسانی است، پیامدهای ناخوشایندی را به‌بار می‌آورد. طبعاً در برابر این پیامدهای ناخوشایند، زنان و مردان وجود دارند و این انگاره را ما تحت‌عنوان جنسیت تعریف می‌کنیم که زنان و مردان چه وظایفی در برابر فاجعه‌ای دارند که انسان و زندگی را به نابودی می‌کشاند.

جنسیت به ویژگی‌های اجتماعی، رفتاری و فرهنگی و انتظارها و هنجارها درباره زن یا مرد بودن گفته می‌شود که در جوامع انسانی متفاوت است و کنشگری‌ها هم در برابر آن متفاوت است. بیشترین آسیب را اما زنان در فجایع طبیعی متحمل می‌شوند. پیامد زلزله یا سیل بیشترین صدمه را به زنان و کودکان وارد می‌کند.  یکی از گزارش‌هایی که من در این باره مطالعه کردم، در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است و یک مطالعه دیگر در شرق آسیا و اقیانوسیه انجام شده و در آن این موضوع بررسی شده است که چه کنیم که در برابر بلایا به یک توسعه پایدار برسیم.

در این دو پژوهش، موضوع جنسیت بررسی شده است و توانمندی‌ها و ناتوانی‌هایی که درباره رویارویی زنان در برابر حوادث طبیعی وجود دارد که درواقع برساخته‌ای است که توسط اجتماع و خانواده و ساختمان ذهنی و اجتماعی که در آن متولد شدیم ساخته می‌شود؛ به‌عنوان مثال در یک مقاله آمده است که در آوریل ۲۰۱۵، زمین‌لرزه‌ای به بزرگی 7/8 ریشتر منطقه گورکا در نپال را لرزاند و به دنبالش در ماه مه هم زلزله دوم رخ  داد و باز نپال در سال ۲۰۱۷ متحمل فاجعه طبیعی دیگر مثل سیل شد که بخش‌های خیلی وسیعی از کشور را از شرق به غرب تحت‌تاثیر قرار داد.

این مطالعه با استفاده از داده‌های کیفی و کمی توانسته بود به بررسی تأثیر این بلایای اقلیمی بر افزایش مفهومی به‌نام خشونت علیه زنان بپردازد. این مقاله با انجام این کار به مجموعه کوچک اما در حال رشد و اساساً مهم ادبیات جنسیت، مفهومی را اضافه می‌کند تحت عنوان تقاطع خشونت جنسیتی و بلایای طبیعی؛ یعنی درواقع به‌طور طبیعی ثابت شده که ۳۵ درصد از زنان در سراسر جهان خشونت فیزیکی و جنسی را تجربه می‌کنند و موضوعی که ما کمتر درباره‌اش می‌دانیم این است که چطور رویدادهایی مثل بلایای طبیعی و شرایط اقلیم آب‌وهوایی بر این ارقام تاثیرگذارند و باتوجه به شدت فزاینده تغییرات، چه تاثیرات نامطلوبی بر جای می‌گذارند.

موضوع مهم البته این است که خشونت در بستر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هر جامعه‌ای متفاوت است، ما بیشترین اطلاعاتی که از پیامدهای زلزله داریم از کشورهای توسعه‌یافته است و درباره کشورهای کمترتوسعه‌یافته کمتر اطلاعاتی داریم. ولی در هر دو صورت ـ یعنی هم کشورهای توسعه‌یافته و هم کشورهای در حال توسعه ـ به‌عبارتی زنان در موقعیت‌های مختلف، متحمل خشونت‌اند، بنابراین در ادبیات مربوط به جنسیت و بلایای طبیعی، باید این موضوع وارد شود که مردان و زنان در برابر پدیده‌هایی مثل زلزله، تجربه‌های متفاوتی دارند.

وقتی در جامعه‌ای مثل ایران، زلزله‌ای رخ می‌دهد، بستر و ساحتی وجود دارد که در آن نابرابری دیده می‌شود؛ بسترهای نابرابری از خانواده تا جامعه و بالعکس جریان دارد و مضاف بر آن وقتی زلزله رخ می‌دهد، نابرابری خودش را بیشتر نشان می‌دهد، مثلاً حجم کار زنان در خانه از بین می‌رود. تحقیقات نشان می‌دهد پیامد فاجعه برای زنان شاغل، خانه‌دار و سرپرست خانوار بیشتر است و خشونت خودش را بیشتر نشان می‌دهد که خودش پیامدهای زیادی در عرصه‌های جهانی و بومی در کشورهای جهان دارد.  بانک جهانی از این مفهوم خشونت تحت عنوان vaw یا خشونت علیه زنان استفاده می‌کند که خودش یک گستره گسترده جهانی است.

آسیب‌پذیری زنان در مواقعی که فاجعه یا بحران پیش می‌آید به تفاوت‌های جنسیتی و نابرابری‌ها هم مربوط می‌شود؛ به‌طور مثال بارداری می‌تواند توانایی‌های جسمی زنان را محدود و نیازهای خاصی را در آنها ایجاد کند اما این نابرابری‌های اجتماعی است که از همه مهمتر است. در کشورهای در حال توسعه، زنان بیشتر از مردان در طول بلایای طبیعی جان خود را از دست می‌دهند؛ هم در زلزله سرپل ذهاب این قضیه اتفاق افتاده، هم در زلزله بم و هم در زلزله‌های دیگر که در ایران در سال‌های پیش رخ داده، بیشترین آسیب رویاروی زنان و کودکان بوده است.

درنتیجه وقتی چنین اتفاقی رخ می‌دهد، فجایع و بحران و بلایا، بار خانگی را که بر دوش زنان تحمیل می‌شود، تشدید می‌کند؛ یعنی مفهومی به‌نام زنانه‌شدن مسئولیت و تعهد در برابر همه مسائلی که زنان را در برگرفته افزایش پیدا می‌کند؛ درواقع وظیفه، مسئولیت و تعهد زنان پس از فاجعه بیشتر می‌شود و در ادامه، آسیب‌پذیری زنان در برابر خشونت علیه زنان پس از فاجعه بیشتر می‌شود. مثلاً یک شب زلزله می‌آید و یک دفعه صبح بیدار می‌شوی و می‌بینی از زندگی‌ای که دیروز داشت،ی هیچ نداری و مجبوری خانه خودت را ترک کنی.

اینجا پیامدهایی تحت عنوان افزایش تنش‌های خانگی به‌وجود می‌آید؛ حالا افرادی که به نوعی متحمل ویرانی خانه شده‌اند، همه نوع خشونت را تحمل می‌کنند، حتی خشونت از سوی شریک صمیمی خودشان یعنی همسران‌شان. این موضوع در بلایای طبیعی مختلف وجود داشته است؛ در زلزله هائیتی ثابت شد که خشونت علیه زنان بالا رفت، در زلزله‌های بنگلادش و فیلیپین و سونامی در اقیانوس هند هم همینطور بوده است.

بنابراین می‌بینیم نگاه‌های جنسیتی که اجازه نمی‌دهد زن به‌عنوان یک فاعل اول صحبت کند، اینجا هم در معرض حوادث و مشکلات زیادی قرار می‌گیرد و به هر حال بلایای طبیعی مثل زلزله، سیل، آتشفشان و... به‌خودی‌خود باعث خشونت نمی‌شوند بلکه این نابرابری‌های جنسیتی و هنجارهای اجتماعی مردسالارانه موجود است که بلایای طبیعی را تشدید می‌کند.

تحلیل تجربه زیسته زنان سرپرست خانوار از زلزله

زلزله، تشدیدگر بنیان‌های ناتوان‌ساز

شایسته کرمخانی

شایسته کرمخانی مددکار اجتماعی

نتایج مطالعات رساله من با عنوان «تحلیل تجربه زیسته زنان سرپرست خانوار از زلزله با روش کیفی و رویکرد جنسیتی»، تاثیر ساختارهای قدرت جنسیتی را بر شرایط زنان سرپرست خانوار تایید کرده است. درواقع زنان سرپرست خانوار، زلزله را به‌عنوان تشدیدگر بنیان‌های اجتماعی ناتوان‌ساز تعبیر کرده بودند که وضعیت آنها را وخیم‌تر کرده بود.

متاسفانه فضای جامعه در بستر زلزله به‌شکلی بود که زنان سرپرست خانوار را محدودتر از قبل می‌کرد، اجازه عرض اندام و به منصه ظهور رسیدن قابلیت‌های‌شان را به آنها نمی‌داد و فرصت‌ها را از آنها می‌گرفت؛ یعنی مدیریت بحران آنقدر در منطقه ضعیف بود که زنان را ـ به‌ویژه زنان سرپرست خانوار را ـ محروم‌تر از شرایط قبل از زلزله نگه داشته بود. موقعیت زنان سرپرست خانوارِ شوهرازدست‌‌داده یا جداشده‌ازهمسر، خیلی وخیم‌تر از یک دخترِ مجردِ ازدواج‌نکرده بود، چون مدام در تهدید، اضطراب و برچسب‌ها بودند.  

در شرایط زمینه‌ای همان نظام‌های ارزشی و ایدئولوژی‌های سرکوبگر حاکم بر زنان یعنی درواقع فرادستی مردان و فرودستی زنان به‌صورت مدام بازتولید می‌شود. تبعیض جنسیتی، ترحم و تحقیر در جریان زلزله و پیامدهای آن  در منطقه موج می‌زد و هنوز هم آنها در مظان پیش‌داوری، تهدید، ترحم و تحقیرند. علاوه بر این فقر اقتصادی و محرومیت مزمن منطقه را هم باید در نظر گرفت.

منطقه خودش به‌دلیل تجربه دوران جنگ ضعیف و کم‌برخوردار بود، بازسازی‌های زمان جنگ چندان صورت نگرفته بود و بعد از این دوره هنوز شهرهای جنگ‌زده در منطقه غرب رونق چندانی نگرفته بودند. فقدان آگاهی، دانش و آموزش‌های مقابله با سوانح و بلایا در لایه‌های پایین‌تر جامعه هم در این موضوع تاثیرگذار بودند.  با وجود این اتفاقات باز هم یک کمیته راهبردی برای آموزش مردم نداریم تا بتوانند از خود مراقبت کنند.

میزان (4) copy

ضعف مدیریت بحران، فقدان برنامه‌ریزی کافی و بی‌توجهی مسئولان به قشر آسیب‌پذیر هم در این شرایط دیده می‌شود و واقعاً اقشار آسیب‌پذیر در جریان مدیریت بحران تفکیک نشدند. آن زمان مدیریت بحران هم نبود، ضعیف بود، همه ورود کرده بودند ـ چه گروه‌های رسمی، چه گروه‌های غیررسمی ـ و این فاجعه بود. زنانی که در جریان مصاحبه‌های عمیق با آنها گفت‌وگو شده بود، می‌گفتند که ما دنبال این کامیون‌ها می‌دویدیم و می‌گفتیم چیزی برای ما پایین بیاندازید ولی مردان خودشان را از کامیون بالا می‌کشیدند و چادر، غذا و کنسرو می‌گرفتند؛ یعنی مدیریت بحران به‌شدت ضعیف بود و ساختاری مشخص برای اسکان خانواده‌ها و کمک‌رسانی به آنها فراهم نشده بود. علاوه بر این هنوز مردم درگیر وام‌ها و قرض‌های آن دوره‌اند و به‌درستی سروسامان نگرفته‌اند. 

از میان مکانیسم‌های سازگاری زنان در کرمانشاه می‌توان به مواردی اشاره کرد: از نظر فرهنگی مصرف دخانیات برای زنان در کرمانشاه تابو محسوب می‌شود و نباید این کار را انجام دهند. آنها ـ به‌ویژه زنان سرپرست خانوار ـ در ساختار قدرت جنسیتی و کلیشه‌های جنسیتی بسته و محدود می‌شوند. پس از زلزله مسئله ازدواج را هم داشتیم؛ یکی از زنان شرکت‌کننده در مصاحبه مربوط به این پژوهش گفته بود که مجبور شده است ازدواج کند، چون با این شرایط نمی‌تواند ادامه دهد. نحوه مقابله گروه دیگری از زنان هم سازش و سکوت بود، نوعی کنش منفعل یعنی هرکسی، هرچه بگوید سکوت می‌کند و از خود نارضایتی نشان نمی‌دهد.

یکی از زنان مصاحبه‌شونده می‌گفت به من فقط یک گوشه جا و یک لقمه نان بدهند و کسی به ناموس من تعرض نکند، کافی است. گروه دیگری از زنان هم کنش فعال داشتند که قابلیت‌هایی در خود می‌دیدند یا سطح سواد بالایی داشتند. در میان مصاحبه‌شوندگان گروهی از زنان کارمند هم حضور داشتند که به‌راحتی می‌توانستند حقوق خودشان را مطالبه کنند. نکته مهم این بود که ارتباطی بسیار قوی بین حمایت خانواده و قابلیت‌های این زنان وجود داشت. 

یکی دیگر از  مکانیزم‌های مقابله این زنان با شرایط پس از بحران زلزله، ازخودگذشتگی به‌خصوص در مقابل فرزندان بود؛ آنها در شرایط زلزله به‌شکلی از فرزند خود محافظت کرده بودند که بدن‌شان آسیب دیده بود؛ نمونه آن زنی بود که می‌گفت وقتی زلزله آمد، فرزندم را گذاشتم گوشه دیوار و خودم جلوتر ایستادم که یک ستون پایین آمد و کمرم به‌شدت آسیب دید. این زنان سرپرست خانوار دیگر خودشان را نمی‌دیدند و درواقع مسئولیت پدر را هم برعهده می‌گرفتند. آنها می‌گفتند وقتی بعد از زلزله غذایی برای فرزندان‌شان تهیه می‌کردند، خودشان نمی‌خوردند تا آنها سیر بمانند. 

در این برساخت هشت پیامد برای زنان به دست آمد که اولین مورد آن درماندگی و دلزدگی بود: احساس درماندگی و دلزدگی در بین زنان سرپرست خانوار بسیار زیاد بود، اگرچه آنها حمایت خویشاوندی و خانوادگی داشتند اما با این وجود احساس دلزدگی می‌کردند. نمونه آن زنی بود که پدرش پشتیبانش بود و تعریف می‌کرد وقتی زلزله آمد، همه دست زن و بچه‌شان را گرفتند و رفتند و من همراه با پسرم در خانه ماندم. دیگران ناگهان یادشان آمد که خواهرشان هم در خانه جا مانده است. او در این شرایط احساس درماندگی، فلاکت و دل‌زدگی زیادی پیدا کرده بود و می‌گفت آنجا متوجه شدم که چقدر تنها هستم. 

چالش بعدی مربوط به احساس بی‌قدرتی و نداشتن عاملیت بود به‌عنوان فردی که اراده و انتخاب آزاد دارد. این حس در میان این زنان به وفور دیده می‌شد. پیامد بعدی آسیب‌های جسمی و روانی بود که نمونه آن در میان زنانی دیده می‌شد که پیشنهاد نامتعارفی به آنها شده بود و با چالش‌های روحی زیادی روبه‌رو شده بودند. یکی از این زنان می‌گفت که بعد از پیشنهاد نادرستی که به او شده بود، دچار مشکلات روحی شده بود.

پیامد بعدی، احساس رهاشدگی بود که بیشتر از سمت دولت احساس می‌شد؛ به‌عنوان مثال این زنان تعریف می‌کردند زمانی که برای پیگیری پرونده‌ بازسازی خانه‌های خود می‌رفتند، کار مردان زودتر انجام می‌شد و آنها مدام سردوانده می‌شدند. چالش بعدی برای این زنان، مربوط به فرزندان‌شان بود که چطور در آینده زندگی می‌کنند و چه اتفاقی برایشان خواهد افتاد؟ 

درنهایت ما به یک مدل زمینه‌ای راهبردی برای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار در کرمانشاه رسیدیم که طبق آن پارادایم فرآیند توانمندسازی، عاملیت را در قلب خودش دارد. عاملیت چیزی فراتر از ویژگی‌های شخصیتی و جنسیتی است و به سطح بالاتری از خودآگاهی، اراده، انتخاب، قدرت تفکر و قدرت انتخاب‌ نیاز دارد. با این حال عاملیت به تنهایی کافی نیست و منابع حمایتی را می‌طلبد. این منابع حمایتی، هم می‌تواند شبکه خویشاوندی باشد و هم قوانین حمایتگر، دولت و خدمت‌رسانی به‌موقع به اقشار در معرض آسیب در شرایط بحرانی. این موارد با هم می‌توانند فرصتی ایجاد کنند که به‌واسطه آن به فرصت‌های برابر در جامعه دسترسی داشته باشیم.

دیدگاه

ویژه جامعه
پربازدیدترین
آخرین اخبار