«هممیهن» در گفتوگو با فعالان سازمانهای مردمنهاد و مؤسسههای خیریه وضعیت فقر در جامعه ایران را بررسی کرد
فقرا زیاد شدند، خیرین کم
مثل موج که به چشم برهمزدنی دریا را عمیق میکند، زیر پای خیلیها هم خالی شده است، آنها هم که هنوز سرشان بالای آب است و نفس میکشند، دامنشان تَر شده است. فقر همین کار را با خانوادهها کرده است، زیرپای مسکن خیلیها، مدتهاست که خالی شده.
حالا اما وضعیت کمی فرق کرده است. فعالان مؤسسههای خیریه و سازمانهای مردمنهاد میگویند، اگر قبلاً برای تامین مسکن فقرا پول جمع میکردند، حالا باید برای تامین بستههای غذایی و گاهی برای وعدههای روزانه، تامین مالی کنند. آنها در گفتوگو با «هممیهن» تاکید دارند که تعداد مددجوها بیشتر شده اما در عوض تعداد خیرین و کمکهای دریافتیشان کم است. یکی از آنها میگوید: «در شرایط اقتصادیای که طبقه متوسط به خطفقر نزدیک میشود، طبیعی است که دایره نیاز، بزرگتر شود و در بهترین حالت حتی اگر دایره حامیان ثابت بماند، با کمبود منابع روبهرو میشویم.»
«خطفقر متوسط کشوری در سال 1400 بهطور سرانه یکمیلیون و 680 هزار تومان بود که اینعدد برای یک خانواده چهارنفره، 4 میلیون و 500 هزار تومان میشد.» این خلاصهای از گزارش خردادماه مرکز پژوهشهای مجلس بود؛ گزارشی که میگفت در سال 1400 حدود 4/30درصد جمعیت ایران زیر خطفقر مطلق بودند. برای خیلی از مردم اما این اعداد دیگر اهمیتی ندارد، بسیاری ممکن است صحبتهای جامعهشناسان و اقتصاددانها را هم نشنیده باشند. مثلاً ندانند که رضا امیدی، جامعهشناس حوزه فقر بهتازگی گفته است: «در سالهای ۲۰۲۰-۲۰۱۱ جمعیت زیر خطفقر مطلق از حدود ۲۰ درصد به 1/28درصد رسیده و ۴۰ درصد خانوارها نیز در معرض افتادن به زیر خطفقر هستند. در ایندوره ۱۰ میلیوننفر دیگر از جمعیت ایران زیر خطفقر رفتهاند و نابرابریهای اجتماعی هم تشدید شده است.» برای بسیاری فقط یک گزینه در اولویت است؛ معیشت.
«خانوادههای زیادی وجود دارند که با اصرار تماس میگیرند و میگویند، دنبال وعده غذایی هستند، وضعیت به حدی رسیده که میگویند یک وعده شام را به ما کمک کنید. میگویند بچههایشان گرسنه هستند و چیزی برای خوردن ندارند.» دانش داداللهزهی، فعال اجتماعی در مؤسسه خیریه مجتمع یاوران فرهنگ در استان سیستان و بلوچستان است. او میگوید که در سالهای اخیر هرچه تعداد مددجویان بیشتر شده، دست خیرین بستهتر شده است: «بستههای غذایی را شاید 10سال پیش میشد برای یک خانواده چندنفره با 100 تا 150 هزار تومان تامین کرد، بستهها شامل روغن، برنج و مرغ بودند و تا یکماه کفاف خانواده را میداد، الان همان بسته را با یکمیلیون تومان نمیتوانیم ببندیم.»
سمانه گلاب، فعال اجتماعی است. او روزهای زیادی را در نواحی غرب تهران برای توانمندسازی زنان و کودکان سپری کرده است. او میگوید، براساس آنچه از خوداظهاری بسیاری از خانوادهها فهمیده، تامین مواد غذایی پروتئینی کمتر شده و در مواردی حتی به صفر رسیده است: «حالا برای برنج هم این مشکل وجود دارد، خانواده میگفت ماهی یکوعده برنج به فرزندم میدادم اما حالا همین را هم نمیتوانم تامین کنم، درحالحاضر این نان است که سبد غذایی بسیاری از خانوارها را پر میکند و موادی مثل ماکارونی. دقیقتر که بشویم متوجه میشویم خیلیها در بحث تامین غذای کودک و موادی مانند شیرخشک هم بهمشکل خوردهاند.»
خانهای که دیگر خانه نیست
«فقرا مجبورند بهدلیل هزینه مسکن، از سایر هزینههای خود بکاهند.» این جمله بخش دیگری از گزارش مرکز پژوهشهای مجلس درباره ویژگیهای فقراست؛ گزارهای که زمستان پارسال، داوود سوری، اقتصاددان هم در گفتوگو با روزنامه «هممیهن»، آن را تایید کرده بود: «رفتار اقتصادی خانوادهها تغییر کرده است، با کاهش درآمد، مقدار کالاهای کمکشش کمتر کاهش پیدا میکند. وقتی درآمد خانوار افزایش مییابد، خرج بیشتری روی کالاهای بادوام مثل خرید وسایلخانه میکنند. وقتی سهم غذا و مسکن خانواده در کل هزینهها بالا میرود، ما انتظار داریم آن خانواده فقیرتر شده باشد زیرا سهم بیشتری را خرج غذا و مسکن کرده است.» فاطمه خاوری، فعال اجتماعی، به چشم خود دیده که خانوادهها چطور فقیرتر شدهاند. او میگوید که اینروزها دیگر کسی از او تقاضای دریافت کتاب نمیکند اما در مقابل: «افرادی که برای دریافت به ما مراجعه میکنند، برای تامین اجارهخانه با سختی و مشقت روبهرو هستند، پیشتر آن قشری که به ما رجوع میکردند، قشر ضعیف بودند اما الان این مشکل در افراد متوسطتر هم وجود دارد، افرادی که میخواهند نام و نشانیشان محفوظ بماند.» او تصور میکند که اجارهها، بسیاری را حاشیهنشین کرده و در سبد هزینه خانواده بیشتر از هرچیزی خودنمایی میکند. سمانه گلاب هم میگوید، اینروزها بسیاری از مددجویانی که با آنها روبهرو شده است، به سمت مسکن بیکیفیت پیش رفتهاند: «درباره مسکن چیزی که مشاهده میشود این است که خانوادهها دائم بهسمت مسکن بیکیفیتتر و همخانهشدن پیش میروند، در بعضی خانوادهها میدیدیم که فرزند ازدواجکرده، به خانواده برگشته و در فضای کوچکی، همگی باهم زندگی میکنند.»
فقرا، فقیرتر شدند
میترا عظیمی و سمیه شالچی در سال 98 در مطالعهای با عنوان «زنانهشدن فقر»، روند زنانهشدن فقر در ایران را در سهدهه باتوجه به چند شاخص؛ «شاخص نرخ رشد تعداد زنان شاغل»، «نرخ مشارکت اقتصادی زنان»، «شاخص شکاف جنسیتی» و «سهم زنان سرپرست خانوار» بررسی کردند. نتایج پژوهش آنها نشان میداد: «نرخ رشد تعداد شاغلان زن در بازه سالهای 75-65، معادل 78 درصد بوده اما این نرخ در سالهای 95-85 به 7/20درصد کاهش یافته است. همچنین نرخ مشارکت اقتصادی از 98/6 درصد در سال 65 به 9/15درصد در سال 95 افزایش یافته اما این نرخ در مقایسه با کشورهای خاورمیانه نیز از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست. در رابطه با شاخص شکاف جنسیتی، در سال 95، سهم مردان از مشاغل مزد و حقوقبگیری 7/82 درصد و سهم زنان تنها 3/17درصد بوده است. بهعلاوه، سهم خانوارهای زن سرپرست، رشدی معادل 46/77 درصد در 30 سال گذشته داشته است.» فاطمه دانشور، مدیرعامل مؤسسه خیریه مهرآفرین، زنانهشدن فقر را از زاویه دیگری تشریح میکند. او که حدود 18 سال است در حوزههای مختلف آسیب اجتماعی فعال است، میگوید: «مشکلات در گذشته متفاوت بود، آنزمان عمده دغدغهها مربوط به بازماندگی از تحصیل میشد و کودکانی که کار میکردند، بهنوعی آن زمان هم با فقر دستوپنجه نرم میکردند. حالا اما چیزی که میبینم زنانهشدن آسیب اجتماعی است. درگیر شدن زنان به اعتیاد، زیاد و باعث شده که نوع سیاه و خشنتر فقر را تجربه کنیم و رهاشدگی کودکان، بهرهکشی و استثمار کودکان در فقر سیاه، بیشتر مشهود است تا قبل. قبلتر مادر سالم بود و بیشترین درگیری با مشکلات اعتیاد پدران بود، ما مادر را حمایت میکردیم و خانواده را حفظ میکردیم اما حالا در مواردی که به ما مراجعه میشود کودک از وجود دو والد مؤثر، محروم است. کودکان رها میشوند. اولویت اول حیات بچه و مانعشدن از بهرهکشی از آنهاست و تحصیل به جایگاه پنجم و ششم پرتاب میشود.» او هم مانند سایر فعالان اجتماعی معتقد است، الگوی فقر تغییر کرده، حتی در میان بیخانمانها: «ما قبلاً وقتی مقوله مسکن را مطرح میکردیم واقعاً یک خانه را متصور بودیم اما حالا افراد یک جای خواب میخواهند، چندنفر خانهای کوچک اجاره میکنند و زندگی پاتوقی را رونق میدهند. اقشار سطح پایین بیشتر بهجای اینکه دنبال مسکن باشند، دنبال جای خواب هستند. اینجا خانواده آسیبدیده شکل میگیرد. ما قبلاً در خیریهها بیشتر به حوزه آموزش فکر میکردیم اما حالا درگیریها، تامین مالی است برای ودیعه مسکن، بسته معیشتی و غذایی و پرداخت بدهی مغازهها.» او در میان صحبتهایش به رونق زندگی حاشیهنشینی در افراد آسیبدیده اشاره میکند: «پیشتر مناطق شوش و هرندی، آسیبدیده شناخته میشدند اما الان افراد کارتنخواب هم دیگر بهدلیل هزینهها نمیتوانند در شوش و هرندی خانهدار شوند. مثلاً شوش برایشان منطقه مرفهی بهشمار میرود و در مناطقی در اطراف شهر ساکن شدند.»
بازمانده از مدرسه، راهی بازار کار
مرکز آمار ایران امسال در گزارشی توصیفی از نرخ ترکتحصیل کودکان گفت. براساس این گزارش نرخ ترکتحصیل در دوره ابتدایی در سال تحصیلی ۱۳۹۶-۱۳۹۵، عدد 99/0درصد بوده که بعد از پنجسال در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱ به عدد 2/1درصد رسیده؛ این یعنی یک روند افزایش. این نرخ در متوسطه اول نیز 11/4درصد بوده که بهمرور به 47/5 درصد رسیده و سیری صعودی را ثبت کرده است. در دوره ابتدایی و متوسطه اول، بیشترین نرخ ترکتحصیل برای سال تحصیلی 1402-1401 بود. فعالان مؤسسات مردمنهاد هرچند به آمارها اشاره نمیکنند اما شواهدشان از ترکتحصیل کودکان و واردشدن آنها به چرخه کار اجباری خبر میدهد؛ خروجی که بیشتر بهدلیل فقر است. دادالله زهی، درباره منطقه فعالیت خودش میگوید، آنهایی که بستههای لوازمالتحریر میخواستند، تعدادشان کم شده است، چون: «کودکان بیبضاعت بسیاری که از روستا به داخل شهر میآمدند، بهدلیل نبود سرویس، ترکتحصیل میکردند قبلاً آموزشوپرورش طرحی داشت بهاسم روستا مرکزی که این دانشآموزان با ون جابهجا میشدند اما الان آموزشوپرورش اینکار را انجام نمیدهد، حالا هزینههای سرویس برای کودکان گاهی به یکمیلیون و 500تومان هم میرسد.» موضوعی که باعث افزایش بازماندگی از تحصیل هم میشود.
منصور دهقانی، مدیرعامل مؤسسه کمک است. او میگوید: « امسال سال ورود کودکان بازمانده از تحصیل به چرخه کار اجباری است. تعداد زیادی از کودکان بازمانده از تحصیل شدند، در سهروستای اطراف تهران در خاورشهر در هرکدام از این روستاها 400 کودک بازمانده از تحصیل داریم و از اینتعداد هم البته تعدادی کودکان پناهنده هستند که به هرروی در کشورند و باید حداقلهای زندگی را داشته باشند.» او میگوید که کودکان بازمانده بهمرور وارد حوزه کار اجباری میشوند: «کارگاههای زیرزمینی، زبالهگردی و کارگاههای شیشهبری.»
دست بسته خیرین در مدرسهسازی
«اگر از مدرسهسازی بگوییم، تفاوتها ملموستر میشود.» آنهایی که دستی بر آتش مدرسهسازی دارند، میگویند که تفاوت هزینهها در اینبخش در سالهای اخیر دست بسته خیرین را آشکار میکند. دادالله زهی میگوید، در سالهای 92 و 93 ساخت یک مدرسه سهکلاسه در سیستان و بلوچستان، با کمتر از 100 میلیون تومان انجام میشد: «یک خیر اما امسال تماس گرفت و گفت من 900 میلیون تومان پول دارم و لطف کنید برای من یک مدرسه دیگر بسازید، گفتیم حداقل مبلغ چیزی بالای یکمیلیارد و 500 میلیون تومان است، هزینه مدرسهسازی بیش از 15-14 برابر شده است. قبلاً خیرینی که مدارس 9 کلاسه میساختند، زیاد داشتیم اما الان همه دنبال پروژه نیمهکاره هستند تا بتوانند تکمیل کنند و این موضوع کار ما را با مشکل مواجه کرده است.» مشتاق هم تجربه مشابه دیگری دارد: «اگر زمانی با 300 میلیون، دبیرستان 4 کلاسه میساختیم، الان هزینهها تبدیل به دو میلیارد شده و توانایی محدود شده است، همچنین اگر کمک ایرانیان خارج از کشور نباشد، بسیاری نمیتوانند فعالیت کنند.»
فقر در جامعه معلولان
چرخهای ویلچر خیلی از معلولان کند شده است. معلولان مواجهه متفاوتی با فقر دارند. کامران عاروان، مدیرعامل جامعه معلولان یکی از سازمانهایی که به آنها کمکرسانی میکند، میگوید، آنها خیلیوقت است که با فقر روبهرو شدهاند؛ زمانی که وسایلنقلیه عمومی مناسبی نداشتند و آنها که نتوانستند از پس هزینه تاکسیهای اینترنتی بربیایند، خانهنشین شدند و گروه دیگر هم کمکم پساندازشان از دست رفت. مؤسسهای که او در آن مشغول است، با شعب مختلف در کشور نزدیک به 50 هزار نفر را تحتپوشش قرار میدهد: «تعداد کمی از معلولان مشغول بهکارند و عدهای مشاغل کاذب دارند، همچنین مسکن و معیشت برای افراد دارای معلولیت، افزایش چشمگیری داشته است.» او از حوزههای بهداشت و درمان میگوید: «برای افراد دارای معلولیت قیمت ویلچر، زیاد شده و سایر هزینههای درمان و پوشینهای که بعضی استفاده میکنند، افزایش یافته است. به همان میزان مستمریها و حمایتها، هزینهها را جبران نمیکند.»
مشکلات اما به همین موارد ختم نمیشود: «باتوجه به شرایط اقتصادی، تعداد خیران کاهش پیدا کرده است ، قبلاً تعداد بیشتری ویلچر اهدا میکردند البته حالا هم صفر نشده است، یعنی برخی اجازه نمیدهند به مرحله صفر و حمایت نکردن مطلق برسد اما حمایتها کاهش پیدا کرده؛ چون خیران و درآمدها کاهش پیدا کرده است. مؤسسات و سازمانهایی که دراینزمینه فعالیت میکنند دچار تشدید هزینههای جاری خودشان شده و مجبور شدهاند به تعدیل نیرو و کاهش خدمات روبیاورند. مثلاً مؤسسه ما شاید قبلاً 200هزار تومان پول برق میپرداخت ولی الان باید سهمیلیون تومان پول برق پرداخت کنیم.» یا حتی «در دورهای که رونق بود هربار بالای 500 سبد کالا پخش میکردیم اما الان شده زیر 200 تا درحالیکه به نسبت مساوی، متقاضی سبد کالا بیشتر شده است.»
ادامه بحران بدون شناسنامهها
شمایل فقر در شهرهای دیگر اما متفاوتتر است، بهخصوص آنها که شناسنامه ندارند. زهرا مشتاق، فعال مدنی و روزنامهنگار است. او سالهای زیادی است که زندگیاش را به شناسایی و کمک به نیازمندان میگذراند: «اگر زمانی دغدغه ما این بود که بتوانیم سقفی برای خانوادهها تهیه کنیم الان به مثلث نان، آب و سوخت رسیدهایم. این را بهخصوص در حاشیه زاهدان دیدم و این مسئله برای خانوارهای بدون شناسنامه شکل بحرانیتری به خودش میگیرد.» او میگوید که خانوادههای ایرانی چه برای سوخت، چه برای نان، یارانه دریافت میکنند و گاهی چشم امیدشان به همین یارانه است: «برای مثال در حاشیه زاهدان، شما خانوادههایی میبینید که بدون شناسنامهاند و باید نان را به قیمت آزاد و بدون یارانه با نرخی نزدیک به 20 تا 25 هزار تومان بخرند، این خانوادهها اغلب پرجمعیتاند و گاهی باید چندتایی هم نان بخرند.» موضوع بعدی از نگاه زهرا مشتاق، تامین آب است؛ شهرهایی که هنوز لولهکشی ندارند و فاضلاب شهری برایشان معنایی ندارد: «خیران در این شهرها تانکر میخرند و تانکر را پرآب میکنند؛ چون مردم گاهی توانایی خرید یک گالن 20 لیتری آب را هم ندارند.» قصه سوخت اما متفاوتتر است: «زمان جنگ برخی کوپن خود را میفروختند، الان هم همین است و گاهی در برخی شهرها میبینیم که حتی خانوادههای باشناسنامه، کارت سوخت خودشان را میفروشند و با پول آن که گاهی دو یا سه میلیون تومان است، نیازهای چندروزهشان را برطرف میکنند.»
فشار بیشتر روی مؤسسات مردمنهاد
اردیبهشتماه امسال رئیس مرکز امور خیریه سازمان اوقاف و امور خیریه، در نشستی خبر از وجود 100 هزار مؤسسه خیریه در کشور داد. سال 97 هم مدیر پیشین توانمندسازی تشکلهای مردمنهاد وزارت کشور گفته بود، حدود 14 هزار سازمان و تشکل مردمنهاد در کشور فعالیت میکنند؛ مؤسساتی که بهگفته دهقانی، گاهی کارهای ناصوابی کردند، اعتماد مردم را از بین بردند و گاهی هم بهدلیل مسائل مالی که این روزها همه را درگیر کرده است، امکان کمک کمتری دارند. دانشور میگوید، در دولت رئیسی اما سیاستهای انقباضی نسبت به سازمانهای مردمنهاد در پیش گرفته شده است و فعالیتهای آنها پیش از قبل تحدید شده است؛ تحدیدهایی که به گفته او، جامعه را هم تهدید میکند: «سیاستها در پی فشار روی سازمانهای مردمنهاد هستند و نگاه مانعتراشانه وجود دارد؛ در کشوری که اینهمه درگیر مسائل اجتماعی است و نیاز است که نگاه مدیران نسبت به فعالان سازمانهای مردمنهاد باز و مثبت باشد و نگاهی از جنس تعاملی باشد و من بهعنوان مؤسسهای که بالای 12 هزار نفر را حمایت میکند و 250 نیروی مددکار اجتماعی دارد، هیچکجا در تصمیمهایی که برای آسیبهای اجتماعی گرفته میشود، دخالت داده نمیشوم.»