سلطان قلبم/درباره روزهای جنگ
رفیقم در اینستاگرامش از ویولونیستی فیلم گذاشته که در خیابانهای تهران سلطان قلبم میخواند.

جنگ است. مردم کارهایی میکنند که هر کس نداند گمان میبرد سالهای سال آموزش زیستن در شرایط بحران دیدهاند. نمیدانم شاید خاطره جمعیشان با این بلای ناگهانی آشنا است.
پدر و دختری در صف پمپبنزین هندوانه قاچ کرده و به صاحبان ماشینهای ایستاده در صف تعارف میکنند. از آنطرف در کانالی یک نفر نوشته پپرونیهایی که از دو ماه پیش در فریزر مانده را درآورده تا پیتزا بپزد. نوشته پپرونیها را که میدیده عذاب وجدان دیوانهاش میکرده و باید که از خجالتشان در میآمده.
یک رفیقی دارم که کلید چند خانه را گرفته و دوره افتاده و به گربههای تنها در خانه مانده سر میزند و آب و غذا میدهد. از آنطرف یکی در اینستاگرام از خودش فیلم گذاشته که نصف شب با سگش رفته بنزین بزند و در ایست بازرسی مامور گشت سگش را گوگولی صدا کرده و در نهایت احترام و مهربانی رفتار کرده.
یک آقایی در خانه برای آنکه بتواند چسب زدن شیشه را برای فرزند دلبندش عادیسازی کند با چسب روی شیشه عروسک ساخته. رفیق دیگرم بیخیال رژیماش شده و برای خودش پاستا و نوشابه سفارش داده. در توجیه این کار میگوید مگر آن انیمیشن که مردی در کافه نشسته و میخواهد قهوهاش را با شکر بدون قند شیرین کند ندیدی؟ میگویم ندیدم. ندیدم به زبانم نیامده میگوید طرف از شیشه کافه میبیند که شهر را بمباران میکنند شکر بدون قند را روی میز میگذارد و شکر خالص عین ضرر را توی فنجان میریزد و خنده معنیداری میکند و قهوه را هورت میکشد.
ترامپ در یک کنفرانس خبری شرکت کرده و هر جملهای که میگوید نقیض جمله قبل است. مطلقاً هیچ نشانی از عقل سلیم در حرفهایش پیدا نیست.
رفیقم در اینستاگرامش از ویولونیستی فیلم گذاشته که در خیابانهای تهران سلطان قلبم میخواند.
عکس: محمد محمدعلی