جنگ و ویرانی/درباره تلاش برای به ثمر نشستن دیپلماسی
گزارشها میگوید چند پیام بین ایران و آمریکا در هفتههای گذشته از طریق عمان رد و بدل شده و در نهایت کار به شنبه رسیده است. گفتوگوها غیرمستقیم خواهد بود و البته این گفتوگوی غیرمستقیم در حال حاضر، کماهمیتترین گزاره در دالان ایجادشده میان ایران و ایالات متحده است.

ایران و ایالات متحده روز شنبه در عمان، گفتوگویی غیرمستقیم خواهند داشت؛ اتفاقی که در تاریخ ۴۶ سال بعد از انقلاب بیسابقه نیست و بارها تکرار شده اما همچنان استثناء محسوب میشود. چون رئیسجمهور امروز آمریکا دونالد ترامپ است و شخص او برای هر گونه تماس و گفتوگو یک خط قرمز محسوب میشد. اما این بار نامه ترامپ بدون جواب نماند و پاسخ گرفت.
گزارشها میگوید چند پیام بین ایران و آمریکا در هفتههای گذشته از طریق عمان رد و بدل شده و در نهایت کار به شنبه رسیده است. گفتوگوها غیرمستقیم خواهد بود و البته این گفتوگوی غیرمستقیم در حال حاضر، کماهمیتترین گزاره در دالان ایجادشده میان ایران و ایالات متحده است. اگر گفتوگوی غیرمستقیم موثر و نتیجهبخش باشد قطعاً از گفتوگوی مستقیم بیثمر بهتر و نسبت به آن اولویت دارد. اگر بنا به گرفتن عکسهای یادگاری باشد، قبلاً آنها را گرفتهایم.
دور از ذهن نبود که برخی عناصر سیاسی داخلی این بار نیز مانند دهه ۹۰ دست به کار شوند و برخلاف ظاهر و شعارشان همگام با اسرائیل تلاش کنند که مسیر دیپلماسی حداقلی را نیز کور کنند. یعنی آنهایی که میخواهند ایران از این وضعیت خارج شود یا بهتر بگوییم اندک امیدی به خروج از این وضعیت بدون بحرانی شدن دارند، باید یک چشمشان به تلآویو و واشنگتن و چشم دیگرشان به تهران و چند شهر دیگر در کشور خودمان باشد.
بهطور طبیعی ایران و آمریکا در حال حاضر خواستههایی متقابل دارند. به قول دیپلماتهای کارکشته، دو طرف با سقف خواستهها وارد گفتوگو میشوند و اگر روند خوب پیش برود به یک نقطه اشتراک میرسند که پایینتر از سقف خواستههای آنان است. در چنین فضایی، بهطور طبیعی رسانهها به این موضوع میپردازند و گمانهزنی میکنند که هر طرف چه میخواهد.
همانطور که ما از آمریکاییها انتظار داریم از فشارها کم کنند، حقوق ما را به رسمیت بشناسند و به امنیت ما تعرض نکنند، طرف مقابل نیز مستکبر باشد یا نباشد، انتظاراتی دارد و دارای ابزاری برای به کرسی نشاندن این انتظارات است. بخشی از این تنشها به دلیل پرونده هستهای است که خود آن نیز ناشی از سیاستهای دیگریست. آمریکا باید نسبت به جمهوری اسلامی و سیاستهایی که مردم ایران را هدف قرار میدهد تجدیدنظر کند. همانطور که جمهوری اسلامی هم در برخی سیاستهایی که باعث برخورد غیرضروری میان تهران و واشنگتن شده بازنگری کند.
انتهای سیاست پیشین اکنون جلوی چشم ما قرار دارد. اسرائیل در غزه جنایت میکند، آمریکا در یمن غیرنظامیان را سلاخی میکند و کاری از دست ما برای آنها برنمیآید. واقعاً کاری از دست ما برنمیآید. این یک موضع سیاسی نیست. تحلیلی از حقایق جاری در منطقه است. آنچه محور مقاومت خوانده میشود، همچنان میتواند به عملیات راکتی و حملات مسلحانه ادامه دهد.
اما انتهای آن مسیر همین است. ایران هم از لحاظ نظامی نمیتواند وارد شود. چون حرکتی کاملاً خلاف منافع و امنیت ملی است. قصه اسرائیل و ایران هم به گواه کارشناسان متعدد، بخش مهمی از تنش میان ایران و ایالات متحده را تشکیل میدهد. بخش مهمی از این تنش، بر این موضوع بنا شده است. حالا پیش چشممان میبینیم ادامه این سیاست که شاید زمانی منافع و امنیت ملی را تامین میکرد امروز دقیقاً ضدامنیت شده است.
آمریکاییها هم زمانی فهمیدند که باید از ویتنام فرار کنند. روسها هم زمانی متوجه شدند که دیگر توان ادامه جنگهای نیابتی با غرب را ندارند. همه آنها تجدیدنظر کردند چون زمانی سیاستی ممکن بود منافع آنان را تامین کند یا حداقل تصورشان این باشد که این اتفاق رخ میدهد. اما در نهایت در زمان لازم، تصمیم سخت را گرفتند. ایران هم میتواند این تصمیم را درباره منطقه و موضوع اسرائیل بگیرد.
نکته جالب اینکه کشورهای مذکور یعنی کشورهایی مثل لبنان و عراق که بخشی از محور مقاومت ضداسرائیل و آمریکا را در خود جای دادهاند نیز خواهان همین موضوع هستند. بنابراین، اگر ایران ضمن حفظ توان دفاعی خود در سیاستهای منطقهای تجدیدنظر کند، اتفاق مثبتی خواهد بود. اسرائیل در خاورمیانه یک واقعیت تلخ و یک رژیم آپارتاید است که به قول دوست عزیزی شاید روزی از هم فرو بپاشد اما مسیرش این چیزی نیست که منطقه را ویرانتر از قبل میکند.
تابع شرایطی دیگر است. همین امروز چرا کشورهای عربی وارد درگیری گسترده با رژیم اسرائیل نمیشوند که آن را از بین ببرند یا حداقل بخشهای در دست فلسطینیان را آزاد کنند؟ آنها هم منافعی در این حوزه ندارند. اولویت اول آنها هم کشور و منافع خودشان است. میتوانیم آنها را سرسپرده، نوکر آمریکا و چین یا هر چیز دیگری بنامیم. اما این حقیقت را نمیشود کتمان کرد که ما هم باید منافع ایران را اولین و آخرین انتخاب بدانیم.
اگر آمریکا بگوید من همین هستم که هستم و جمهوری اسلامی هم بگوید من همین هستم که هستم، اصولاً اتفاق خاصی رخ نخواهد داد. در این میان برخی معتقدند ما چیزی داریم که تمام این سختیها، ارزش آن را دارد. اما هر چه فکر میکنیم متوجه نمیشویم این چیز باارزش چیست. اینکه آمریکا، اسرائیل و ایران به یک وضعیت مدیریت تنش برسند و کار به جنگ نکشد در حال حاضر مطلوبترین حالت برای ما محسوب میشود.
همه میدانند که اگر جنگ آغاز شود، یک گستره وسیع را در بر میگیرد که یک سوی آن جغرافیای ایران است و سوی دیگرش مدیترانه. دریای عمان و خلیجفارس تا دریای عرب، شمالغرب اقیانوس هند، دریای سرخ و بابالمندب را نیز در بر میگیرد. اگر این جنگ آغاز شود چه کسی میخواهد آن را خاموش کند؟ وقتی میگوییم «نه به جنگ»، عدهای فکر میکنند ما تصورمان این است که نیروهای مسلح ایران توانایی جنگ ندارند. خیر؛ نیروهای مسلح ایران از توان جنگ کلاسیک و نامتقارن برخوردار هستند. توان دفاع از خودمان را هم دارا هستیم.
همین هم باعث میشود که جنگ مذکور برای هر دو طرف ویرانگر و پرتلفات باشد. تنها تفاوتش این است که طرف متخاصم به سرزمین ما دسترسی دارد و ما براساس اطلاعات موجود به خاک او دسترسی نداریم و صرفاً میتوانیم منافع آن را هدف قرار بدهیم. اما همین برخورد هم ویرانگر است. جنگ ترسناک است. برخی میخواهند به این برخورد نظامی پوستهای ارزشمند بدهند اما امروز دیگر چنین امکانی وجود ندارد. بنابراین، تمام تلاش ما این است که چنین وضعیتی به وجود نیاید. حالا این تلاش قرار است اسم ما را بگذارد غربگدا، کاسهلیس غرب، دنبالهروی دشمن یا هر برچسب دیگر مهم نیست؛ ما فقط به ایران فکر میکنیم.