همآغوشى اراده قوى و اندیشه ضعیف/اندر حکایت تلخ و دنبالهدارِ ناترازى...
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که این ناترازیها، حدود دو دهه پیش از همآغوشى اراده قوى و اندیشه ضعیف، در دولت نهم متولد شد و در طول این دو دهه گاهبهگاه نعرهاى مىکشید و هیبت بدنمای خود را نشان میداد و باز پنهان میشد.
تعطیلی بیش از نیمى از کشور در چند روز اخیر مرا به یاد حکایتى از سعدى انداخت. حکیم شیراز در باب نهم بوستان در ضمن حکایت پیرمردی که بر ایام جوانى و توانایی که به نادانى و غفلت سپرى کرده حسرت میخورد، به شیوایى تمام روزگار ما را هم روایت میکند:
مرا مىبباید چو طفلان گریست
ز شرم گناهان، نه طفلانه زیست
نکو گفت لقمان که نازیستن
به از سالها بر خطا زیستن
هم از بامدادان درِ کلبه بست
به از سود و سرمایه دادن ز دست
حقیقت این است که این ابرناترازى ملی در همه زمینهها، حتی به آسمانها هم سرایت کرده و هوا، نیز ناتراز، که هیچ، بلکه دچار وارونگی شده و روزهای طولانی است که هر نفسی که علیالقاعده باید مفرَّح ذات باشد و مُمَدَّ حیات، هر دم و بازدمش به تهدیدى برای سلامتى تبدیل شده و وضعیت ما و شرایط امروز کشور را مصداق حکایت سعدی کرده است.
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که این ناترازیها، حدود دو دهه پیش از همآغوشى اراده قوى و اندیشه ضعیف، در دولت نهم متولد شد و در طول این دو دهه گاهبهگاه نعرهاى مىکشید و هیبت بدنمای خود را نشان میداد و باز پنهان میشد.
این نوزاد ناتراز که امروز به یک غول غیرقابلکنترل تبدیل شده و چندی است که از مخفیگاه بیرون آمده و بیرحمانه و آشکارا گریبان کشور را گرفته و نفس ملت را بریده، در حقیقت، محصول سالها بر خطا زیستن و بیراهه رفتن است و طرفه اینکه هرچه سریعتر آمدهایم از مقصد دورتر شدهایم که فرمود: «السائرُ علی غیرِ الطَّریق، لا یزیدُ سرعتهُ الا بُعداً»
کشوری با بیش از دوهزار سال تاریخ و فرهنگ و تمدن و ملتی صبور و فداکار را در طول چهل سال گذشته، با شتابی بیسابقه در مسیری چنان کشاندهایم که امروز مثل پیرمرد حکایت سعدی که در میان جوانان پرشور و خندان، تکیده و افسرده و خاموش نشسته بود؛ در میان کشورهای ریزودرشت دوروبرمان که برخی از آنها یکهزارم سن و سال کشور ما را ندارند، اما ره صدساله را به یمن فرصتسوزیهای ما یکشبه طى کردهاند، از شدت فرسودگی منابع و ذخایر طبیعی و امکانات زندگی و نیز از فشار افسردگی اجتماعی به جایی رساندهایم که هر روز زندگی معمول و متعارف ما و هر روز فعالیتهای مختلف اقتصادی، فرهنگى و... ما مساوی است با ضررهای هنگفت و خسارتهای کمرشکن و بعد از هفتصدسال وادار شدهایم نصیحت حکیمانه لقمان را از زبان سعدی آویزه گوش کنیم و هم از بامدادان در ملک و کشور را ببندیم تا بیش از این سرمایه و سود را یکجا از دست ندهیم.
البته، با این تفاوت وحشتناک و پرفاجعه که ما وقتی در کلبه را هم میبندیم و بخشى از کشور را به کل تعطیل هم میکنیم، باز چندین برابر خسارت میکنیم. لقمان دیگرى باید و حکیمى دیگر که در میانه این دو راه پرخسارت به ما بگوید چه کنیم! به پایان آمد این چند سطر و حکایت ناترازیها همچنان باقیست...