خشونت ساختار است نه ابزار
خشونتپرهیزی اقدامی پیشگیرانه است تا راه شکلگیری ساختارهای رابطه مبتنی بر گفتوگو و تعامل هموار شود
خشونتپرهیزی اقدامی پیشگیرانه است تا راه شکلگیری ساختارهای رابطه مبتنی بر گفتوگو و تعامل هموار شود
برخی لطیفههای ایرانی جالب و آموزنده است. میگویند یک مسلمان برای تغییر دین به کلیسا رفت، چراغها را خاموش و مراسم تغییر دین را اجرا کردند. در پایان مراسم چراغها را روشن کردند و مسلمان با روشن شدن چراغ شروع کرد به صلوات فرستادن. ماجرای ما نیز همین است. بهقولی آب گیرمان نمیآید و الا شناگران قابلی هستیم. ماجرا این است که در سهدهه گذشته و پس از اتفاقات فراوان در عرصه جهان، اجماع نخبگان و تحلیلگران به این رسید که «خشونت» راهحل نیست، بلکه خودش «مسئله» است. با خشونت نمیتوان جامعه را اصلاح کرد، چه از سوی حکومت و چه از سوی منتقدان.
خشونت یک ساختار است و نه یک ابزار. راهبرد است و نه یک تاکتیک. فرق میان اینها مهم است. با چاقو میتوان هم سبزی پاک کرد و هم آدم کشت، چون ابزار است. ولی هنگامی که چاقو به ابزار قدرت و در دست عدهای یا هر دو طرف قرار گیرد، در اینجا تبدیل به ساختار میشود و اگر از این موضع نگاه کنیم در این صورت خشونتپرهیزی فقط یک مسئله اخلاقی نیست که منت آن بهعنوان یک فضیلت اخلاقی بر دیگران گذاشته شود. خشونتپرهیزی در واقع اقدامی پیشگیرانه است تا راه شکلگیری ساختارهای رابطه مبتنی بر گفتوگو و تعامل هموار شود. آنان که از خشونتپرهیزی دفاع راهبردی و نه صرفاً اخلاقی میکردند که شاهد ۱۷شهریوری بودند که رگبار مستقیم ژ-۳ به سوی مردمی روانه شد که هیچ اقدام خشونتآمیزی نکرده بودند و همان شب نیز کارتر از اقدامات داهیانه محمدرضا پهلوی و جزیره ثبات منطقه دفاع کرد. کسانی از این رویکرد دفاع کردند که میدانستند پس از انقلاب چه گذشته است و چه اتفاقاتی افتاد و نتایج آن چه بود. کسانی از این رویکرد دفاع میکردند که معتقد بودند تنها راه خلع سلاح طرف مقابل و خشونتورز، التزام به سیاست خشونتپرهیزی است. میدانستند که طرف مقابل آنقدر که از این سیاست واهمه دارد، از خشونتورزی ترسی ندارد. به همین دلیل بسیاری معتقدند که جرقههای آغازین تحریک به خشونت از سوی مردم را هم بعضاً خودشان میزنند. سیاست خشونتپرهیز اعتبار خود را نهتنها به دلیل خشونت طرف مقابل از دست نمیدهد، بلکه اعتبار خود را از آن میگیرد.
خشونت منحصر به اقدام فیزیکی و کشتن و آتش زدن نمیشود. بلکه مشمول کلام، شعار، تحقیر، حذف و تبعیض و... هم میشود. ولی مهمترین نقطهضعف اعتراضات اخیر که پاشنه آشیل آن خواهد بود، تشویق و تحریک عدهای گرچه اندک به خشونت در اعتراضاتی است که وجه اصلی این اعتراضات خشونتپرهیزی بوده است. میتوان رفتار خشونتآمیز را در سطح خرد و در میان جوانان فهمید، زیرا ابراز خشونت در برابر خشونت تا حد زیادی عملی غریزی و حتی طبیعی است و پرهیز از آن نیازمند غلبه بر غریزه و خویشتنداری است. ازاینرو، تحریک و تشویق به خشونت در سطوح بالاتر به چنین رفتاری، یا حتی عدم توصیه به پرهیز از آن پذیرفتنی نیست و تردیدی ندارم که کسانی که هدف اصلی این اعتراضاتاند نیز از وجود خشونت استقبال میکنند، چون آنان دست بالا را در اعمال خشونت دارند. غیراخلاقیترین رفتار این است که چیزی را تشویق کنیم که خودمان آن را انجام نمیدهیم. چریکهای پیش از انقلاب این فضیلت اخلاقی را داشتند که خودشان در صف اول مبارزه خشونتآمیز بودند و هزینه آن را هم با مرگ زودهنگام میدادند. نه چون کسانی که خشونت را تئوریزه و جوانان را تحریک میکنند، درحالیکه هزاران کیلومتر دور از میدان هستند.
در فضای عمومی یا مجازی دیدهام که کسانی پشت صفحه رایانه خود نشستهاند و توضیح میدهند که این جنبش چنین نیست و چنان است و تصویری خیالی از آن ارائه میکنند، ایرادی ندارد، ولی گویی که حرکت اجتماعی چون موم در دستان این افراد است و اگر اینها مجموعهای از تخیلات خود را در توصیف این جنبش بنویسند، عین آن تخیلات اتفاق میافتد. این اشتباه مشابه اشتباه نظام است که گمان میکند اختیار تحولات دست آنان است. کم نیست نمونههای تاریخی که رهبران اعتراضات و جنبشها در توصیف حرکت خود از یک مدینه فاضله صحبت کردهاند، اغلب هم در این ادعا صادق بودهاند، ولی وقتی به قدرت رسیدهاند، در مسیری خلاف آن رفتهاند. این نه از روی عدم صداقت آنان، بلکه ناشی از اقتضائات ساختاری است که به اراده این و آن بیاثر نمیشود.
تنها راه نجات ایران ملتزم بودن به راهبرد خشونتپرهیزی است. شاید گفته شود که آیا حکومت این قاعده را رعایت خواهد کرد؟
پاسخ این راهبرد روشن است. خشونتپرهیزی راه مقابله با خشونت است و نه انفعال در برابر آن. خشونتپرهیزی زمانی معنی میدهد که توان انجاماش را داشته باشید و خشونت نورزید و الا کسی که توان اعمال خشونت ندارد و شعارش را دهد، روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است. این رویکرد موجب کاهش شدید طرفداران مجریان و آمران خشونت رسمی میشود و برعکس. اگر خشونتی نبود، طبعاً خشونت متقابل هم قابل بحث نبود. آنچه که قابل بحث است، نفی و خنثی کردن خشونت طرف مقابل از طریق خشونتپرهیزی است. خشونت هنگامی به ساختاری فراگیر تبدیل میشود که دو طرف وارد این فرایند شوند. با هر توجیهی که باشد. تا هنگامی که فقط یک طرف دست به خشونت میزند این ساختار ویرانگر کامل نیست. البته این نکته بسیار مهم است که تداوم خشونت از یک سو، بهطور طبیعی احتمال گرایش طرف مقابل را به خشونت بیشتر میکند.