رئیسجمهوری مشتی و بامرام
بیاییم از آنجایی شروع کنیم که پزشکیان در مناظره، روبهرو با جلیلی گفت: «برنامه نوشتن کاری است علمی و مختصات خاص خویش میطلبد. دانستن برخی واژهها و شاید کپیپیست کردن هم چارهکار نیست.» نوعی خمودگی و بیحالی و بیحوصلگی در این گفتارش موج میزد. خسته از درد زمانه! دلگیر از نامهریها. برآیند آنچه بر مردمان این دیار میگذرد، در چهره و کلامش هویدا بود. صدای آن شصت درصدی که پای صندوقها نیامدند. درصد بالایی که نیمی از آنها دستکم؛ دیگر فرقی برایشان ندارد «کشتیبان را سیاستی دگر آید!»
آری؛ این بیتفاوتی گاهی در میمیک صورت پزشکیان رخ مینماید. درستی و صدق گفتاری که خیل بیشماری را ترغیب به خواندن و فهم نهجالبلاغه کرد. دستکم راقم این سطور پیرامونش چنین مشاهده کرده است. مگر سالها از فرامین امامعلی نمیشنیدیم؟ پس چرا به دل نمینشست؟! این بار گویی نفوذ کلام از بیانی میآمد که دلخسته بود. مگر همه ما چنین نیستیم؟ به قول آن نامزد پوششی که همه بالقوه رئیسجمهور هستیم! شاید قسمی از این سخنش درست باشد. این مردمان همه نوعی رئیسجمهور هستیم بالقوه! درد را میشناسیم. درمان را هم شاید. مگر پزشکیان غیر این گفت؟ بهسادگی پوشش کاپشنش که زمین تا آسمان با آن کاپشنپوش هزاره سوم توفیر دارد؛ در دایره ریخت اوضاع و احوالمان را. این سادگی و راستگفتاریاش به دل نشست. «باید» و «میگویم» و «دستور میدهم» در کلامش نبود. افقی محو را ترسیم نکرد. هیچ قولی که توانش را نداشته باشد، نداد. حتی آنانی که دور اول شرکت نکردند؛ یکصدا از پاکی ضمیر و گفتار نیکش گفتند.
حالیه اما در آدینهای که میتواند چهار تا هشت سالمان را بسازد؛ در شک و تردیدیم. زخم زبان از هر طرف میشنویم. کاری به آنور آبیها نداریم. درست و نادرست بودن کلامشان؛ زمانی قابلسنجش است که در جغرافیای داخل زیست نمایند. میماند مرددان اهل اندیشه. این قلم کمتر از آن است که له و علیه فردی سخنی به کاغذ آورد. فقط میداند نباید رای دادن را امری قدسی کرد. بهای زیادی بابت آن داد. به قول پزشکیان؛ امتیازی باید داد و امتیازی گرفت. اکنون این فضا مهیا است. کلیشهای نیاندیشیم. اصلاح اصولی امور در همهجای گیتی تدریجی است. برای امور کوچک؛ فردای انتخابات افسوس نخوریم. زندگی ساده شاید همان دو تا صندلی ساده باشد که من و تو و دیگران را روبهروی هم بنشاند. این را از هم دریغ نکنیم. اخلاق و ادب پزشکیان را بستاییم. در گسترش آن کوشا باشیم. شاید برای اولین بار رئیسجمهوری داشته باشیم که مرام دارد. راه رفتنش؛ نشستنش؛ دست روی صورت بردنش؛ تسبیح در دست داشتنش؛ انگشت به شقیقه بردنش؛ همه و همه دلچسب است. اینبار از جنس مردم بودن را نوع دیگری معنا میدهد.
نگاه کنیم به راه رفتن مشتیوارش. آری کلامی است عامیانه و کوچهبازاری؛ ولی دنیایی تصور و تصویر در آن نهفته است. به حتم میدانیم و آگاه هستیم «مشتی بودن» چه معنا دارد. پزشکیان ریاستجمهوری را با همه مرارتهایش برای توده مردم، نوع دیگری ترسیم کرد. این جایگاه را محل نزاع و دعوا معنا نکرد. محل تعامل و حل مشکلات میداند. قدر بدانیم این نگاه تازه را...