الزامات حکمرانی در خاورمیانه
حمله تروریستی به کنسولگری ایران در دمشق و پاسخ موشکی – پهپادی ایران از جنبههای مختلف قابل بررسی است. رویدادهای اخیر از جنبههای ملی و فراجناحی نیز قابل بررسی است. از این منظر پاسخ ایران مشروع و در چارچوب مقررات بینالمللی محسوب میشود و هرنوع دخالت و حمله خارجی به خاک کشور و نمایندگیهای سیاسی در سراسر کشور را غیرقابل پذیرش میداند. فعالان سیاسی و تحلیلگران سیاسی نیز هر کدام از جنبههای مختلف به این موضوع مینگرند و آن را مورد تحلیل قرار میدهند.
حمله اسرائیل به کنسولگری ایران و پاسخ ایران ابتدای این مجادلات نیست. حادثه هفت اکتبر و حمله اسرائیل به غزه نیز ابتدای این مجادله محسوب نمیگردد. این نگرش که انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی زمینه تضاد میان ایران و اسرائیل را فراهم کرده است نیز تصویر کاملی از جدالهای درونی خاورمیانه نشان نمیدهد.
خاورمیانه سرزمینی است که به قدمت بشر تاریخ دارد. بزرگترین تمدنهای تاریخ در این سرزمین روئیدهاند. ادیان ابراهیمی در این محدوده نشو و نما یافتهاند. هجومهای گسترده از بیرون و درون ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را تحت تاثیر قرار دادهاند.
موارد فوق جدالهای خاورمیانه را متفاوت میسازد و بررسی چالشهای آن را از منظری تاریخی – سیاسی ضروری میکند. ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی سرزمین خاورمیانه در طول تاریخ شکل گرفته است و بازیگران نیز در چارچوب همین ساختار ایفای نقش میکنند و نمیتوانند ساختارهای فوق را نادیده بگیرند.
یکی از مهمترین ساختارهای فوق هویتهای متعارضی است که در قالب مذهب، دین، ملیت و قومیت خود را مینمایانند. ساختارهای فوق بازیگران را تحت تاثیر خود قرار میدهد و چالشها را میآفریند. هویتهای فوق از شکلی به شکل دیگر تغییر مییابند ولی همواره وجود دارند.
هویتهای شیعی – سنی یا مسلمان و غیرمسلمان و هویتهای قومی عربی، فارسی، کُردی، ترکی همچون ارواحی بر فراز خاورمیانه سرگردان هستند و هرازچندگاهی خودنمایی میکنند. حضور داعش و طالبان در جغرافیای خاورمیانه را میتوان تا قرنها پیش شناسایی کرد و شکلهای مختلف ستیز آن با دیگر مسلمانان را تبارشناسی کرد.
هجومهای گسترده و دخالتهای بیرونی نیز مسئله بقا و جدال ناامنی و از مهمترین عوال تاثیرگذار بر روندها و تحولات است. تضاد مداوم بین بازیگران داخلی و خارجی تاریخ سامان خاورمیانه را با ناامنی پایدار روبهرو کرده است و مسئله بقا را پررنگ میکند. هماکنون نیز فهم مسئله قدرت در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن نظام قدرت بینالملل ممکن نیست.
رئالیستها با فهمی که از مسئله قدرت دارند میکوشند تا در چارچوب واقعیتهای موجود گام بردارند و تحولات را بررسی کنند و ایدهآلیستها نیز درصدد تغییر نظم موجود به نظم مطلوب خود بودهاند ولی به هر حال مجبورند تا نظام واقعیتهای قدرت را بپذیرند. ساختارهای موجود بازیگران را مجبور به پذیرش واقعیتهای موجود میکنند.
در طول نیم قرن گذشته ایران از یک بازیگر که کاملاً در چارچوب نظام قدرت جهانی عمل میکرده است، به یک نظام که کاملاً متضاد با نظام قدرت عمل میکند، تبدیل شده است. فهم تحول فوق بدون در نظر گرفتن الزاماتی که ساختارها و بازیگران و ستیز بین آنها به وجود میآورد، ناقص است. گویی در این سرزمین در میانه بودن برای بازیگری همچون ایران امکانپذیر نیست و باید از یک سو به سوی دیگر برود.
برخی که در داخل از صلحطلبی سخن میگویند نیز نمیتوانند این الزامات را در نظر نگیرند. بازیگران مجبورند ساختارهای موجود را ببینند و نمیتوانند تعارض هویتهای موجود که حتی مرزهای بینالمللی را تحت تاثیر قرار میدهند، نبینند. داعش بهعنوان یک تجربه بهراحتی مرزهای موجود را در هم ریخت و اگر فرصت مییافت، نظم سیاسی جدید را به وجود میآورد. هویت شیعی به عنوان یک هویت تاثیرگذار نیز از حنوب لبنان تا ایران همبستگی و نقشآفرینی دارد.
الزامات حکمرانی در سرمین خاورمیانه که در چارچوب بین هویتهای متعارض و تلاش برای مقابله با ناامنی و دستیابی به بقا شکل میگیرد. جنبشها، جریانها و دولتها را مجبور میکند تا ستیزهای موجود را در عمل بپذیرند. همین الزامات موجب شده است تا کامل در چارچوب نظم قدرت باشی یا در تضاد و ستیز با آن.
حرکتها و جریانهای صلحطلب و تحولخواهی که بر هر نوع پرهیز از جنگ تاکید میکنند به ستیزهای موجود ساختارها و بازیگران خاورمیانه و لزوم درک آن توجهی ندارند. خروج از دوگانه ستیز و سازش در خاورمیانه بدون در نظر گرفتن واقعیتهای موجود و راههای واقعبینانه راه به جایی نمیبرند؛ همانطور که دولتهای صلحطلب مجبور به پذیرش اقتضائات موجود شدهاند و ناکام ماندهاند. مدافعان سیاستهای رسمی نیز به توضیح و تکریم سیاستهای موجود و رهنمود دادن به دیگران میپردازند.
الزامات حکمرانی در خاورمیانه چارچوبی است که صلحطلبان و تحولخواهان نباید از کنار آن بگذرند. سرزمین خاورمیانه که با انباشت هویتهای متعارض، تلاش برای بقا، دستیابی به امنیت پایدار و انواع دخالتهای خارجی روبهرو است، الزاماتی را میسازد که نمیشود از کنار آن گذشت.
پاسخ ایران به حمله تروریستی اسرائیل یک نمونه از این الزامات موجود است. سیاستورزی داخلی هم تحت همین ستیزهای موجود به حاشیه میرود و همچون سیلی هر صلحطلبی را با خود میبرد. از این رو نمیتوان و نباید الزامات حکمرانی در خاورمیانه را کنار گذاشت و گمان کرد با صلحطلبی صرف میتوان آن را نادیده گرفت.