پاسخ به اسرائیل، اولویتها و تناقضها
1-تعریف سیاست از یک نظر، فقه یا شناختِ اولویتها و از منظری دیگر، جمع میان متناقضها است. کارویژه سیاستمداران نیز توانایی در تشخیص و برگزیدن اولویتهای مناسب و جمع میان متناقضها در بزنگاههای حساس سیاسی و راهبردی است. پاسخ به اقدام اسرائیل در حمله به سفارت ایران در دمشق و ترور هدفمند فرماندهان و مستشاران عالی نظامی ایران از همین گونه بزنگاههای سیاسی است که تصمیمسازان و تصمیمگیران در جمهوری اسلامی ایران را در برابر چنین اولویتها و تناقضهایی قرار داده است. اولویتهایی که به هر اندازه بهتر تشخیص داده شده و انتخاب شود و متناقضهایی که به هر مقدار بهتر با هم جمع شود، اقداماتی موفقتر و هدفمندتر در پی خواهد داشت.
2-ایران در پاسخ به اسرائیل با دو امر متناقض روبهرو است. اول: عدم بازی در ذیل استراتژی اسرائیل برای صدور بحران از داخل فلسطین اشغالی به خارج و رهایی از وضعیت قفلشدگی و بنبست ایجادشده در جنگ غزه پس از شش ماه جنایت جنگی و کشتار جمعی. دوم: مهار مشکله پدید آمده برای ایران در اثر حملات پیدرپی اسرائیل به اهداف و افراد ایرانی بهویژه در سوریه و فرسایش توانایی بازدارندگی ایران. براساس قاعده سیاسی پیشگفته، ایران باید بتواند با طراحی و اجرای اقداماتی مناسب، جمع موفقی میان این دو امر به ظاهر متناقض ایجاد کند بهگونهای که در همان حال که توان بازدارندگی کشور در برابر رژیم صهیونیستی حفظ و از ادامه فرسایش آن جلوگیری میشود، با مراعات حکمت جاودانه «اندازه نگهدار که اندازه نکوست/ هم لایق دشمن است و هم لایق دوست»، از بازی در زمین دشمن و ذیل استراتژی دشمن خودداری و گزینههای اسرائیل را در اقدام معکوس و متقابل مهار کند.
3-در چارچوب این قاعده سیاسی و استراتژیک، روشها و اولویتهای مختلف و طیفی از راهحلهای سیاسی و حقوقی و نظامی و امنیتی متصور بوده و هرچند منحصر در پاسخهای نظامی و روشهای مستقیم نیست، اما بدون آنها هم کامل و پاسخگو نخواهد بود. روشهایی که میبایست براساس نسبت آنها با نیازهای پیشگفته به دقت بررسی شده و پرسودترین و کمهزینهترین گزینهها و اولویتها یا مجموعه مناسبی از آنها انتخاب و گزینه یا بسته اقدام ایران طراحی و اجراء شود.
4-بر همین اساس پاسخ به حمله اسرائیل به سفارت ایران، نهتنها الزاماً حمله به اماکن دیپلماتیک اسرائیل نیست بلکه ممکن است چنین حملهای به نقض غرض انجامیده و نتایجی معکوس در پی داشته باشد. بهویژه از آن رو که اسرائیل مطابق معمول خود حمله به سفارت ایران را با بیانیههای رسمی برعهده نگرفته است، درحالیکه مسئولیت حمله متقابل ایران با توجه به تکرار چندباره حتمیت و قطعیت پاسخ ایران در عالیترین سطوح، بهطور کامل برعهده دولت ایران خواهد بود. بر این موضوع بیافزاییم که به هر مقدار قوانین و مقررات بینالمللی در برابر اسرائیل - بازیگر نظرکرده ایالات متحده آمریکا و دیگر قدرتهای جهانی - ساکت و تماشاگر است، در برابر ایران - بازیگر مستقل و خارج از ساختار غیرعادلانه قدرت و نظام رسمی بینالمللی - فعال و کنشگر و به تمام معنا مزاحم است. تجربه برخورد دوگانه و بهکلی متفاوت آنچه جامعه بینالمللی نامیده میشود با پروژه گسترده نظامیِ هستهای دولت اشغالگر و توسعهطلب اسرائیل و برنامه هستهای مسالمتآمیز ایران فراروی ما است.
5-با نظرداشت این نکات و برخی ملاحظات راهبردی دیگر بهنظر میرسد اگر جمعبندی استراتژیک کشور در شرایط فعلی انجام عملیات نظامی مستقیم علیه اسرائیل در واکنش به هدف گرفتن سفارت ایران در دمشق باشد، ظاهراً مناسبترین و مشروعترین هدف، ضربه به اهداف نظامی و امنیتی اسرائیل در مناطق اشغالی ۱۹۶۷ است که براساس شبه اجماع بینالمللی مناطق اشغالی محسوب میشود. طبیعی است که در صدر اولویتهای محتمل در این مناطق، بلندیهای جولان سوریه قرار دارد که از سال ۱۹۶۷ میلادی به اشغال اسرائیل درآمده است. البته هدفگیری اهداف نظامی و امنیتی اسرائیل اشغالگر در دیگر مناطق اشغالی ۱۹۶۷ (کرانه باختری و نوار غزه) نیز در شمول این اولویتها قرار دارد اگرچه با توجه به حضور گسترده فلسطینیها، با محدودیتهای بیشتری در اجرا روبهرو است.
۶-از باب نمونه، گزینه جولان اگر با بررسی جمیع ملاحظات سیاسی و راهبردی برگزیده شود، از ویژگیهای زیر برخوردار است:
عملیات علیه ایران در خاک سوریه انجام شده و پاسخ به اسرائیل نیز در سرزمینهای اشغالی سوریه خواهد بود. فرماندهان نظامی در سفارت ایران هدف گرفته شدهاند و در پاسخ هم اهداف نظامی اسرائیل هدف گرفته میشود. حمله اسرائیل به سفارت ایران مطابق گزارشها از فضای جولان انجام شده و پاسخ ایران نیز در همین منطقه داده میشود. مهمتر اینکه جولان از دید جهان، منطقه اشغالی است و حمله به آن، حمله مستقیم به اسرائیل نخواهد بود که پاسخ مستقیم تلآویو را به اهدافی در داخل ایران از دید قدرتهای بینالمللی مشروع سازد. به دیگر سخن چنین عملیاتی از استعداد کمتری برای تحمیل جنگ به ایران برخوردار است. قبلاً هم یک بار دیگر در واکنش به حمله اسرائیل به اهداف و افراد ایرانی در پایگاه T4 در سوریه، اهداف اسرائیلی در جولان از خاک سوریه هدف گرفته شده است. این بار البته هدفگیری اگر از خاک ایران انجام شود، شرایط و ملاحظات دولت سوریه و همچنین ضرورتهای بازسازی بازدارندگی ایران بیشتر مراعات خواهد شد.
7-اسرائیل در خلأ، اقدام و سیاستورزی نمیکند و ناچار است بستر مشروعیت بینالمللی و بهطور مشخص حمایت آمریکا را در گسترش بحران به خارج همراه داشته باشد. اسرائیل برای حمله به غزه از این پوشش و پشتیبانی و مشروعیت ظاهری برخوردار بود و البته با استفاده حداکثری و بیرویه از آن، اینک در این زمینه هم دچار مشکلاتی شده و برنامه حمله به رفح با توقفی ولو موقت، روبهرو شده است. بهنظر میرسد حمله مستقیم نظامی اسرائیل به ایران در پاسخ به حمله به اهداف اسرائیلی در جولان اشغالی، از حداقل مشروعیت بینالمللی برخوردار خواهد بود.
8-طبیعی است که هیچ عملیات نظامی بدون بستههای تکمیلی سیاسی و دیپلماتیک و رسانهای نمیتواند به اهداف خود دست یابد و در هرگونه اقدام نظامی از این قبیل، در کنار مراعات همه ملاحظات و قواعد استراتژیک و به موازات و پیش و پس از عملیات، کانالهای سیاسی و دیپلماتیک با قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه باید فعال بوده، و با مجموعهای هماهنگ از این بستهها امکان بازی متقابل اسرائیل محدود و به حداقل رسانده شود.
9-در مقایسه با چنین گزینهای، هدف گرفتن اماکن دیپلماتیک اسرائیل در کشورهای منطقه که در برخی گمانهزنیها از سوی منابع عمدتاً غیرایرانی مطرح شده و حتی میتوان گفت بهصورتی متعمدانه از سوی محافل و منابع صهیونیستی دامن زده میشود، علاوه بر مشکلات پیشگفته، بازدارندگی چندانی در پی نخواهد داشت. ضمن اینکه ایران را با دولتهای منطقه و نظام رسمی منطقهای و عربی درگیر کرده، و بهرغم پوسته اولیه خود، در لایه دوم به بعد و عمق تحولات، پروژه عادیسازی روابط و نزدیکی کشورهای عربی و اسلامی را با اسرائیل تقویت میکند.
10-ممکن است اینگونه برداشت شود که حمله به اماکن دیپلماتیک اسرائیل در منطقه با توجه به مخالفت قاطع اکثریت ملتهای عربی و اسلامی با عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، پشتیبانی حداکثری افکار عمومی عربی و اسلامی را از ایران در پی خواهد داشت. اما این برداشت هم براساس تجربیات قبلی و شناخت عمیقتر از واقعیتهای محیط پیرامونی ایران از دقت کافی برخوردار نیست. تجربه نشان داده افکار عمومی در حوزه عربی و اسلامی بهدلایل مختلف سیاسی و فرهنگی و تاریخی و همچنین ضعف نسبی قدرت نرم ایران بهویژه در حوزه رسانهای و عملیات تصویرسازی سیاسی، در بزنگاهها با سیاست نظامهای حاکم و فضاسازیهای مشترک نظام رسمی منطقهای و رسانههای جریان اصلی خبری جهان علیه ایران همراه شده است. رسانههایی که تحت نفوذ عمیق و گسترده صهیونیستها و لابیهای اسرائیلی قرار دارند. ضمن اینکه افکار عمومی در کشورهای عربی و اسلامی منطقه (اگر از برخی استثناها بگذریم)، با توجه به ساختارهای غیردموکراتیک این کشورها نقشی بیشتر منفعل و تماشاگر دارد و تنها به اتکای آن نمیتوان چنین اقدامات حساسی انجام داد.