آیا رای فاقد ارزش است؟
فرزند یکی از دوستانم قصد مهاجرت دارد. این پسر جوان چند سال پیش و در دوران دانشجویی با یکی از همکلاسهای خود ازدواج کرد و هر دو شاغلند. از نخبگان بود، امروز هم خودش و هم همسرش در عرصه مشاغل جدید و مجازی برای خود کاری دارند و متاسفانه با فضای بهوجود آمده در این چند سال، هر دو به مانند بسیاری دیگر از جوانان، تصمیم به جلای وطن کردهاند و البته خانوادهشان از این مسئله غمگین، ولی گویا دیگر کاری نمیشود کرد و اینان هم به خیل جمع بسیاری که از کشور رفتهاند، خواهند پیوست. در هر صورت موضوع یادداشتم این نیست که حداقل در این 20 سال و بهخصوص پس از استیلای اندیشه «توهم معجزه هزاره سوم» بر اداره کشور و حالا هم به راه افتادن ریل قطار پیشرفت، گویا دیگر، نهتنها گوشی برای شنیدن چنین فاجعهای وجود ندارد، که شاید اتفاقاً بعضی عمد دارند تا سرمایه اصلی کشور، یعنی نیروی انسانی نخبه و تحصیلکرده، هر طور شده کشور را ترک کنند. بگذریم، گفتن از این موضوع، همچون آن سخن شیخ اجل، سعدی؛ مانند میخ آهنین است که بر سنگ فرو نمیرود و گفتنش بیثمر است، که اگر مثمرثمر بود، بسیار بزرگتر از من در این سالها، هشدار دادهاند و چاره منطقی آن را هم گفتهاند و کسی، تره هم برایشان خرد نکرده، پس از این سخن میگذرم و بروم بر سر اصل موضوع.
دوستم تماس گرفته بود که فرزندم قصد مهاجرت دارد و برای همین مشغول فروش داراییهایش، از جمله آلبوم سکه خود است و آیا کسی را میشناسی که بهقیمت آنرا بخرد؟ جوابش دادم که خیر کسی را نمیشناسم، ولی مگر آلبوم سکه چه ارزشی دارد و گیرم خریداری هم پیدا شود؛ آخر مگر چقدر بابتش پول میدهند که حالا شما روی پول حاصل از فروش آن حساب باز کردهای؟ که دوستم جواب داد که تو چقدر از مرحله پرتی و مثلاً برای نمونه، یک سکه «یک ریالی» در بین کلکسیوندارها وجود دارد که پس از انقلاب ضرب شده و پشت آن تصویر کوه دماوند منقوش است و الان بیش از شش میلیون تومان قیمت دارد. حیرت کردم از این گفته و دوستم اضافه کرد که مثلاً در این آلبوم، سکهای از دوره آلمان نازی با نشان «اساس» داریم که بسیار قیمتی است و اینجا بود که فکری در ذهنم شکل گرفت که واقعاً آیا ما ارزش و قیمت چیزها را میدانیم؟ مثلاً در همین ماجرای اخیر یعنی انتخابات؛ بسیاری از این میگفتند که رای مردم دیگر ارزشی ندارد و رایدادن هم امری بیهوده و بیارزش است. اما آیا واقعاً چنین است؟ آیا میشود چیزی که ارزش ندارد را خرید و فروش کرد و آیا کسی پیدا میشود که حتی یک ریال بابت امری بیارزش هزینه کند؟
امروز (به واقع دیروز، چون این یادداشت دیروز نوشته شده و امروز منتشر میشود) به اولین جلسه مجلس شورای اسلامی پس از برگزاری انتخابات 11 اسفند گوش میدادم. پس از پایان مذاکرات در مورد دستور جلسه، نمایندگان هرکدام وقتی میگرفتند و سخنی میگفتند. این نمایندگان دو دسته بودند، آنهایی که دوباره رای آورده بودند و از حضور باشکوه 41درصدی مردم در انتخابات و برگزاری پرشور آن تشکر میکردند و نمایندگانی که رای نیاورده بودند و از این میگفتند که چرا وزارت کشور برای خرید و فروش آراء کاری نکرده و بهنوعی عدم موفقیت خود را به همین خرید و فروش آرا نسبت میدادند. از جمله یکی هم نماینده سبزوار در مجلس یازدهم که هر دلیلی را برای عدم موفقیت خود ذکر کرد، جز تاثیر آن کشیده معروف به گوش سرباز وظیفه که صدایش احتمالاً تا سالهای سال شنیده خواهد شد و بسیاری آنرا تا مدتهای مدید خواهند شنید، غیر از آنهایی که گوشی برای شنیدن ندارند. اما سوال من نه از اینهایی که حضور 41درصدی مردم را که پائینترین مشارکت این 45 سال بود را باشکوه خواندند که از کسانی است که میگویند رای مردم دیگر فاقد ارزش است و اتفاقاً همینها، در این چند روزِ پس از انتخابات، فیلمهای بسیاری از خرید و فروش آرا در فضای مجازی منتشر کردهاند. سوال این است که اگر واقعاً معتقدید که رای و رایدادن فاقد ارزش است، این خرید و فروش رای را چگونه معنا میکنید؟ آیا میتوان یک جنس بیارزش را خرید و فروش کرد و آیا کسی پیدا میشود که حتی یک ریال (البته نه آن یک ریال منقوش به کوه دماوند) را خرج خرید جنس بیارزش کند؟ و علاوه بر آن، این چگونه جنس بیارزشی است که برخی مدعی هستند 60درصدش را دارند و حاضر نیستند آن را به صندوق بریزند؟ آیا اگر رای بیارزش باشد، فرق میکند در صندوق باشد یا در جیب ما؟ داشتن رای بیارزش که افتخار ندارد. چه 60درصد، چه 100درصدش هم ارزشی ندارد. وقتی میتوان به ریختن یا نریختن رای به صندوق بالید که معتقد باشیم آن رای دارای ارزش است و هنگامی که مدعی داشتن 60درصد رای باشیم (که حالا همین هم جای بحث دارد که چقدر از این 60درصد متعلق به مشوقان تحریم است)، به واقع داریم بر داشتن ارزش آن تاکید میکنیم. پس اگر به چنین داراییای مفتخریم، حقیقت آن است که این افتخار به معنای ارزش رای است و نه بیارزشی آن.