گذشته، حال یا آینده در ردصلاحیتِ حسن روحانی
قُبح قضیه کجاست؟
خبر ردّصلاحیت حسن روحانی، رئیسجمهوری پیشین ایران از منظرهای مختلف، نقد و تحلیل شده و خواهد شد و در شمارۀ امروز هم به جنبههای گوناگون آن پرداخته شده است.
برخی و از جمله خود آقای روحانی بر گذشتۀ سیاسی او تأکید ورزیدهاند و اینکه چگونه با این سابقه چنین امری میتواند موجه باشد.
جدایِ 8 سال ریاستجمهوری که مطابق اصل 113 قانون اساسی «عالیترین مقام رسمی کشور پس از مقام رهبری» است، به این مناصب و مسئولیتها اشاره شده است: «پنج دوره نمایندگی در مجلس شورای اسلامی، سه دوره نمایندگی مجلس خبرگان رهبری، دو دوره ریاستجمهوری و عضویت و ریاست در برخی از شوراهای تصمیمگیری نظام و مشخصاً دبیری شورایعالی امنیت ملی از 68 تا 84.»
کسانی چون محمد مهاجری، روزنامهنگار -با گرایش طیف اصولگرای میانه- این گذشته را کمی عقبتر برده و از شورای نگهبان پرسیدهاند از بین شما کدام یک جرأت داشت در سال 1356 نام آیتالله خمینی را روی منبر با لفظ «امام» بیاورد؟ [اشاره به مجلس ترحیم حاج مصطفی خمینی در مسجد ارک].
بعضی چون مهندس عباس عبدی از منظری متفاوت گفتهاند مشکل در «گذشته» نیست، بر سر «آینده» است.
در این میان آقای حسین شریعتمداری، رئیس کیهان اما در مصاحبه با خبرگزاری فارس نه بر «گذشته» درنگ کرده نه به «آینده» پرداخته بلکه این سخن امام خمینی را یادآور شده که «میزان، حال فعلی افراد است.»
این در حالی است که رهبر فقید انقلاب این جمله را در بحث گزینشها و به منظور نکاویدن مستمر سوابق افراد با تأکید بر وضعیت فعلی افراد و آسانگیری گفته بود نه اینکه شورای نگهبان دایرۀ تأیید صلاحیتها را دوره به دوره تنگتر کند تا کار به جایی برسد که سه رئیسجمهوری سابق را که خود در یک مورد دو مرتبه و در فقره دیگر چند بار تأیید کرده هم حذف کند یا رئیس سه دورۀ مجلس شورای اسلامی را که خود منتخب نمایندگان غربالشده با نظارت استصوابی بوده است.
جدای این گذشته و حال و آینده در مصاحبۀ پیشگفته این جمله هم جلب توجه میکند:
«تودههای عظیم مردم از تائیدصلاحیت ایشان برای دور دوم انتخابات متعجب بودند و گلایه داشتند که با توجه به عملکرد و مواضع آقای روحانی در دور اول ریاستجمهوری، چرا شورای نگهبان برای بار دوم نیز صلاحیت ایشان را تائید کرده است؟»
بهعبارت دیگر آن 24 میلیون ایرانی که منِ نویسنده و به احتمال قریب به یقین شمای خواننده هم در زمرۀ آنان هستید، انگار ذیل «تودههای عظیم مردم» قرار نمیگیرند چراکه اگر از تأیید صلاحیت رئیسجمهوری مستقر در سال 96 متعجّب و گلهمند بودند، طبعاً این ناخُرسندی را با رأی ندادن به او ابراز میکردند و گِله و شِکوه و بعضاً ابراز پشیمانی هم از سر علاقه به طرف مقابل نبود. به خاطر انفعال و تن دادن به پارهای فشارها بود و البته روحانی هم در مقام توجیه گفته بود اولویت او حفظ برجام و درنیفتادن و درنغلتیدن کشور به ورطۀ جنگ پس از خروج از برجام بود که بحثی است دیگر.
با این نگاه ردّصلاحیت روحانی، بیاحترامی به خود او نیست که در شمار سیاستمداران نازکنارنجی قرار ندارد و مدل احمد قوام را برگزیده بود نه دکتر مصدق را که اگرچه جانسخت بود اما در جلب افکار عمومی گاه به اتخاذ روشهای پوپولیستی هم متهم میشد.
کیست که بتواند انکار کند ردِصلاحیت هاشمیرفسنجانی در سال 92 به اقبال بیشتر به او در انتخابات 94 و حضور بیشتر مردم در تشییع جنازۀ دی 95 انجامید؟
روحانی البته نه انتخابات دیگری در پیش دارد و این بازی آخر برای او بود و نه قاعدتاً به شمار بدرودکنندگان بعد از حیات میاندیشد.
اهانت اصلی را باید متوجه مردمی دانست که اگرچه بخش قابلتوجهی از آنان بعد از انتخابات 96 به دلایل متعدد، منتقد شدند اما به هر رو بر برگۀ رأی نوشته بودند: حسن روحانی.
با این نگاه اگر قرار بر ردِصلاحیت بود همانها صالحترین بودند در این تشخیص نه جمعی که به خود اجازۀ چیدمان میدهد و نام آن را تعیین صلاحیت میگذارد و دوره به دوره مثل مغازهداری که دکور ویترین را تغییر میدهد، برای خود حق تجدید چیدمان قائلاند.
در کارنامۀ این شورا ردصلاحیت قائممقام سابق خودشان (سیدرضا زوارهای) هم دیده میشود که دو بار برای نامزدی ریاستجمهوری در سالهای 60 و 76 تأیید شده بود و سال 84 در حالی رد شد که تا یک سال قبل از آن قائممقام شورا بود!
مجید انصاری ردصلاحیتِ محمود علوی وزیر پیشین اطلاعات را «وهن نظام» خوانده اما به این سیاق ردصلاحیت حسن روحانی را میتوان «وهن مردم» دانست و این سخن به معنی آن نیست که او نماد مردم ایران است چراکه ریاستجمهوری او هم در غیاب گزینههای دیگر محقق شد.
میتوانند توجیه کنند اگر نظارت استصوابی نبود که هاشمیرفسنجانی را کنار زد روحانی به ریاستجمهوری نمیرسید ولی در این نوشته بحث بر سر او نیست. دربارۀ 24 میلیون نفری است که نام او را روی برگه نوشتند و به صندوق انداختند.
حتی بحث بر سر این نیست که چند نفر از آنان به جای «نه» به رقیب و گفتمان او یا «آری» به برجام و توافق و تعامل و آشتی با جهان به او رأی دادند و چه میزان از آنان بعدتر سرخورده شدند و در سال 98 و 1400 ترجیح دادند «نه» را نه با نام یک نفر که به شکل دیگری ابراز کنند.
قبح قضیه در این نیست که بر نام روحانی قلم قرمز کشیدند که همحزبی هم صنف و هم لباس خودشان است و حرمت امامزاده را متولی باید بیشتر نگاه دارد.
قبح قضیه در این است که این نام را 24 میلیون ایرانی برای ریاستجمهوری صالح تشخیص داده بودند و بخشی از همانها که در استان تهران ساکناند صالحترین بودند در تشخیص اینکه بر کرسی خبرگان بنشیند یا نه اگرچه ازحامیان گفتمان روحانی ذوق و شوق 94 و 96 دیده نمیشود.