نفرت سازنده؟!
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
نکته کلیدی که در فضای احساسی پس از مرگ مهسا امینی جای توجه داردچرا جنبش مسلحانه به جایی رسید که حداقل ضوابط دموکراسی را حتی داخل یک خانه تیمی تحمل نمیکرد؟ چرا آخر و عاقبت جنبشهای چریکی آزادیخواهان در آمریکای لاتین در تداوم کار، تبدیل به مافیاهای مواد مخدر و گروههای آدمکش شدند.
این روزها که شاهد رخداد غمبار مرگ خانم مهسا (ژینا) امینی هستیم، چندان غیرطبیعی نیست که افکارعمومی احساساتی و عصبانی شوند و نفرت پیدا کنند. این ویژگی انسان است که در برابر پدیدههای تاثرآور، احساسات خود، چون خشم و نفرت را بروز دهد. ولی تئوریزه کردن خشم و نفرت با هدف تداوم آن بهعنوان یک ابزار برای پیشبرد خواست جمعی، همان چاه ویلی است که پیشتر در آن افتادهایم و مردم ما برای بیرون آمدن از آن، هزینههای گزافی را تاکنون پرداختهاند. ازاینرو، ضمن فهم این احساسات باید پرهیز داد از اینکه دوباره به بازتولید چرخه نفرت و خشونت بازگردیم. ازاینرو، حساسیت بنده نسبت به یادداشت آقای آرمان ذاکری، یکی از جامعهشناسان جوان و فعال، جلب شد که در بخش پایانی آن نوشته بود: «از نفرت میتوان نیرویی ساخت برای ساختن. به شرط ایستادن و با صدای
بلند ظلم را نخواستن. به شرط فراموش نکردن. چرخۀ دیالکتیکِ زور و نفرت را زمانی میتوان شکست که نفرت را به نیروی حرکتِ جمعی بدل کنیم، برای تغییر. برای آزادی، برای عدالت. برای خیالِ آیندهای که برایش باید دور هم جمع شویم. خیالات کنیم و با آن خیالات
جامعه شویم. جامعه، جز با جمعها، جامعه نمیشود. در غیر این صورت، نفرت فرسودهمان میکند، بغضها در گلو میخشکد و اوضاع هر روز بدتر میشود. بالاتر از سیاهی هم رنگی هست.»
واقعیت این است که در گذشته با همین رویکرد انقلاب کردهایم (به یاد آورید سرود /سر کوچه کمینه/مجاهد پرکینه) و اگر امروز محصول آن مورد پسند نیست، نباید دوباره آن تجربه را تکرار کرد. اشتباه این رویکرد از آنجا آغاز میشود که میان ابزار و اهداف یا احساسات و نتیجه
جدایی میاندازد. اجازه دهید از ابزار آغاز کنیم. چرا جنبش مسلحانه به جایی رسید که حداقل ضوابط دموکراسی را حتی داخل یک خانه تیمی تحمل نمیکرد؟ چرا آخر و عاقبت جنبشهای چریکی آزادیخواهان در آمریکای لاتین در تداوم کار، تبدیل به مافیاهای مواد مخدر و گروههای آدمکش شدند. حتما تکعلتی نیست، ولی وجود اسلحه به عنوان فصلالخطاب را در این جنبشها نمیتوان نادیده گرفت. اسلحه ساختار، تفکر، احساسات و راهبرد را با خودش هماهنگ میکند، چنین نیست که اسلحه غیرمقید به قانون در خدمت تفکر و آزادی باشد.
نمونه دیگر نفت است. خیلیها سادهانگارانه میگویند باید از نفت در جهت توسعه استفاده کرد. بله این حرف درستی است، ولی وجود نفت، ساختارهای خاص خود را به حکومت و سیاستگذاری تحمیل میکند. همچنین سیاستمداران ویژهای را تربیت میکند. فرهنگ معینی را ترویج میکند. البته میتوان موارد تفاوت میان کشورها را در نقض این ادعا ذکر کرد، ولی امکان بحث مفصل برای آنها، اینجا نیست.
تمرکز قدرت هم همین ویژگی را دارد. مهم نیست که قدرت در دست چه کسی متمرکز شود. قدرت متمرکز فسادآور است. کینه و نفرت نیز همین است، حب و بغض اصولا مانع دیدن و شنیدن است، چگونه میتوان کینه و نفرت داشت و طرف مقابل یا واقعیت را چنانچه هست درک کرد؟ کینه و نفرت گردابی است که خود را در آن میاندازیم و بیرون آمدن از آن غیرممکن است. این چرخه شکستنی نیست. کینه و نفرت فرد را به گروگان خود در میآورند و آزادی او را سلب میکنند. باید توجه داشت که نفرت، جامعه را از هم میگسلد، خطکشی می کند، خودی و غیرخودی درست میکند. مساله امروز همین خطکشیهاست که همبستگی اجتماعی را ضعیف
کرده است.
از این گذشته، جامعه را نمیتوان براساس احساسات سامان داد، درست است که عواطف جمعی برای یک جامعه ضروری است؛ اما اگر احساسات جمعی برای از میان برداشتن موانع بیش از حد لازم، مجال پیدا کنند و نقشی پراهمیت بیابند، راه را برای همزیستی و تحمل یکدیگر میبندند. نفرت، دیگری را به رسمیت نمیشناسد و برای همین میخواهد او را ویران کند. کینه و نفرت در سطح فردی هم کارگشا نیست، چه رسد به اینکه به عرصه عمومی کشیده شود، در این صورت کسی را یارای جلوگیری از نیروی مخرب آن نخواهد بود. با نفرت دعا میکنیم که باران رحمت بیاید، ولی سیل نفرت همه را با خود میبرد.
روزهای آکنده از نفرت پس از انقلاب را به یاد آورید که اگر عوامل رژیم شاه را یک ساعت دیرتر اعدام میکردند، فوری شایع میشد که سازشی خطرناک شکل گرفته؛ و امروز همه معترض هستند که چرا خلخالی به سرعت آنان را اعدام کرد. همان رویکردی که برای او هورا میکشیدند، امروز معترض آن رفتار هستند.
تقلیل تغییرات اجتماعی به موضوع کینه و نفرت و ایجاد انتظار برای تغییرات با سوار شدن بر این دو حس، نهتنها خلاف آموزههای جامعهشناسی است، بلکه به لحاظ اخلاقی هم قابلدفاع نیست.