روایت نویسنده اسرائیلی از روزها و شبهای حمله ایران به اسرائیل:
گاهی اوقات برخی رویاها واقعی میشوند
گرشوم گُرنبرگ، نویسنده اسرائیلی در آتلانتیک، از روزها و شبهایی نوشت که مردم اسرائیلی در سرزمینهای اشغالی باید از ترس موشکهای ایران در پناهگاهها زندگی میکردند. او از دروغهای نتانیاهو و روزگار تلخ سخن گفت.

به گزارش هممیهن آنلاین، شبها خواب صدای ناله بلند آژیرها در سراسر اورشلیم را میبینم، خواب دویدن به سمت پناهگاه بمب، و خیالات دیوانهواری درباره فرزندان بزرگم که در جای دیگری از اسرائیل در خیابانهای تاریک به دنبال امنیت میدوند، در حالی که موشکها بالای سرشان با صدای سوت میگذرند. خواب انفجارهای دوردستی را میبینم که امیدوارم رهگیری شده باشند و به ساختمانهای آپارتمانی برخورد مستقیم نکرده باشند.
با صدای هماهنگ آژیرها و صدای تند و تیز اپلیکیشن فرماندهی جبهه داخلی ارتش روی تلفنم از خواب بیدار میشوم که اعلام میکند چند دقیقه وقت داریم تا به پناهگاه برویم. بیرون، در حال دویدن به سمت پناهگاه، نور قرمز موتورهای موشکها را در آسمان میبینم و ردهای سفید بلند آنها را دنبال میکنم، و صدای انفجارهای دور را میشنوم. بعد از اعلام پایان خطر، پیامکهایی از فرزندانم دریافت میکنم: «در امانیم.» اخبار از ساختمانهایی میگوید که در شهرهای دیگر توسط موشکهای ایرانی که رهگیری نشدهاند، هدف قرار گرفتهاند و جستوجو برای مجروحان و کشتهها آغاز شده است.
دیگر نمیخوابم. تا سپیدهدم، مدام سوال میپرسم که چرا این اتفاق دارد میافتد: آیا دلایلی که برای جنگ به ما گفتهاند درست است؟ آیا میتوانیم به کسانی که این دلایل را دادهاند اعتماد کنیم؟ و اصلاً این جنگ چگونه پایان خواهد یافت؟
زندگی مثل پازلی کج و معوج است: قطعات عادی و غیرعادی کنار هم جور نمیشوند. فروشگاه کوچکی در خیابان بعدی کاملاً پر است؛ کولر آپارتمانم کار میکند؛ شیرآبها آب میدهند. خیابانها اینقدر آرام نبودهاند از زمان قرنطینههای کرونا. صبحها در محله دستنخوردهام میدوم و اپلیکیشن نقشهام پناهگاههای عمومی بمب را نشان میدهد. گاهی تمرین ورزشی با دویدن سریع به سمت پناهگاه تمام میشود. یک سایت خبری عکسهایی از یک آپارتمان در شهری دیگر نشان میدهد: عکس «قبل» مثل ساختمان من است، پروژهای مسکونی از دهه ۱۹۵۰؛ عکس «بعد» بتنی ویران شده و مربعهای گود افتادهای است که زمانی خانههای مردم بود.
همه کسانی که میشناسم به خاطر حملات شبانه بیخواباند. کسانی که پناهگاه یا اتاق مقاوم طبق قانون ساختمانهای جدید ندارند، اگر بتوانند، پیش دوستان یا خانواده کمپ میکنند. ترک اسرائیل عملاً غیرممکن است چون همه پروازها لغو شدهاند. در گروههای واتساپ، دوستان فهرست بلندبالایی از راهکارهای مقابله با استرس میفرستند: با خانواده برقصید و بخندید، آرام نفس بکشید، شیرینی نخورید، یک ساعت قبل از خواب اخبار جنگ را نگاه نکنید (خودتان را گول نزنید). پیامکی به نام ارتش اسرائیل میرسد که هشدار میدهد تروریستها ممکن است پناهگاهها را هدف بگیرند، پس مردم باید از آنها دور بمانند. خبری میگوید شهروندان باید چنین جنگهای دیجیتال را نادیده بگیرند. من به عنوان خبرنگار مرتب ایمیلهایی از سانسور نظامی دریافت میکنم که یادآوری میکند محل برخوردهای مستقیم منتشر نشود، چون ممکن است به دشمن کمک کند بهتر هدف بگیرد.
بعضیها دورکاری میکنند؛ بعضیها بیکارند. بسیاری در ذخیره ارتش خدمت میکنند، همانطور که از شروع جنگ قبلی بیش از ۶۰۰ روز است که گهگاهی مشغولاند. دخترم اشاره میکند که کشتههای اسرائیلی توسط موشکها کمتر از کشتههای بمبگذاریهای تروریستی انتفاضه دوم پوشش خبری میگیرند. کشتههای تهران فقط عددند. کشتههای غزه—سربازان ما و تعداد بیشتری از غیرنظامیان فلسطینی—بیشتر به صفحات پشت اخبار رانده شدهاند. اعتراضات گستردهای که خواهان توافق دولت اسرائیل با حماس برای آزادی گروگانها و پایان جنگ بودند، متوقف شدهاند چون ممکن است موشکی جمعیت را هدف بگیرد. حالا ایران خبر اصلی است.
این که جنگ ناتمام در غزه حالا به سختی به پسزمینه رفته، خودش دلیل است که شروع به پرسیدن سوال کنیم.
در ۱۲ ژوئن، گزارشهای رسانهای گفتند جلسهای شبانه با حضور وزرای ارشد برای بحث درباره مذاکرات آزادی گروگانها برگزار میشود. اما بعد مشخص شد موضوع اعلامشده فریبی بوده برای منحرف کردن توجه به سمت ایران. در واقع، وزرا از اتاق جلسه معمولی به یک پناهگاه منتقل شدند و آنجا حمله را تصویب کردند.
یا این جنگ تازه خودش انحرافی است از جنگ نخستوزیر بنیامین نتانیاهو در غزه، جایی که او وعده «پیروزی مطلق» داده اما نتوانسته آن را تحقق بخشد؟
ساعت سه بامداد روز سیزدهم ژوئن، آژیرها همه را در سراسر اسرائیل بیدار کردند. فکر کردم دوباره از جانب حوثیهاست. فقط یک موشک دیگر از یمن که ظرف ده دقیقه رهگیری میشود، همانطور که ماههاست بارها اتفاق افتاده. من و همسرم به سمت پناهگاه دویدیم و آنجا بود که از اخبار فهمیدیم اسرائیل به ایران حمله هوایی کرده است. با این حال، هیچ موشکی به سمت اسرائیل شلیک نشده بود. وقتی نفسهایمان را جمع کردیم، پیامهای اپلیکیشن فرماندهی جبهه داخلی فقط هشدار میداد که باید آماده باشیم تا در صورت حمله به دستورالعملهای فرماندهی جبهه داخلی عمل کنیم.
این موضوع برای بسیاری، از جمله اطرافیان من، عجیب بود. معمولاً آژیرها فقط وقتی به صدا درمیآیند که موشکها در راه باشند و خطر فوری باشد. در یک کنفرانس خبری همان روز، سخنگوی ارتش توضیح داد هدف این بود که شهروندان «هشیار و مراقب» دستورالعملها باشند. شاید این توضیح کامل باشد، اما اعتماد به این دولت چنان کمرنگ شده که من به احتمالهای دیگری فکر میکنم. خودم را مییابم که میپرسم آیا هشدار غیرمعمول زمانبندی شده ریشه سیاسی نداشته باشد، تا همبستگی ناگهانی و حمایت از جنگی را که با شروع درگیری در کشور به وجود میآید، ایجاد کند.
در ابتدای عملیات علیه ایران، چنین حمایتی به نظر میرسید که شکل گرفته است. نظرسنجیای که بین روز سوم تا پنجم انجام شد، نشان داد ۷۰ درصد اسرائیلیها از این حمله حمایت میکنند. تحلیلگران برجسته توضیح نتانیاهو را تکرار و تعمیق کردند: اینکه «در مدت زمان کوتاهی» ایران میتواند سلاح هستهای بسازد. یکی از ستوننویسان نوشت: «چاقو به گلوی ما گذاشته شده است.» «اطلاعات اسرائیل کشف کرده که ایران فرایند «گذر» به ساخت بمب را آغاز کرده است.»
نمیتوانم این ارزیابی را به سادگی رد کنم. اگر درست باشد، کابوس است. فرض کنید یکی از آن کلاهکهایی که به تلآویو برخورد کند، هستهای باشد؟
اما ما خبرنگاران، بدون داشتن منابع اطلاعاتی خودمان، نمیتوانیم این ادعا را تأیید یا تکذیب کنیم. دولتها به دلایل سیاسی اطلاعات را منتشر یا افشا میکنند که ممکن است تصویر کامل یا واقعی آنچه سازمانهای مخفی یافتهاند، نباشد. حتی زمانی که جامعه اطلاعاتی به نتایج خود اطمینان دارد، ممکن است اشتباه کند. آمریکاییها فقط کافی است به پیشزمینه جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ فکر کنند. جاسوسی اسرائیل بیشک تا حد زیادی به عمق ایران نفوذ کرده، همانطور که توانایی یافتن ژنرالهای ایرانی نشان میدهد. اما این به معنای دقیق بودن ارزیابیهایش از نیات ایران نیست. ارزیابی آمریکا که ایران در آستانه ساخت بمب نیست نیز دستکم به همان اندازه مورد تردید است.
با این حال، حمله به ایران آغاز شده است. اسرائیل که از جنگ غزه خسته است، چقدر میتواند در جبهه جدید به جنگ ادامه دهد؟ آیا نتانیاهویی که توافق دیپلماتیک باراک اوباما برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران را رد کرد، توافق جدیدی را خواهد پذیرفت؟ بدون توافق، ایران چقدر زمان نیاز دارد تا بازسازی کند و سلاح هستهای بسازد؟ دفاع هوایی ایران شکست خورده است. ذخیره موشکهای بالستیکاش نتوانسته اسرائیل را بازدارد. برای تهران، بازدارندگی هستهای شاید جذابتر شده باشد. این خطر با بمباران سایتهای هستهای ایران توسط آمریکا، از جمله تأسیسات زیرزمینی عمیق فردو، پایان نیافته است. کارشناسان کنترل تسلیحات هشدار دادهاند که ایران پیش از این ذخیره قابلتوجهی از اورانیوم غنیشده بسیار بالا داشته
و تهران اکنون تهدید کرده که ممکن است به طور آشکار از معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای خارج شود.
این سوالات را تنها به این دلیل مطرح نمیکنم که اضطرابهای بیپاسخ جنگاند، بلکه چون ما اسرائیلیها دلایل زیادی برای بیاعتمادی به مردی داریم که ما را به اینجا رسانده است. شاید هیچکس بهتر از خود بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۰۸ این موضوع را بیان نکرد. در آن زمان، نخستوزیر اهود اولمرت در حالی که تحت تحقیقات پلیسی بود، در حال بررسی گفتگوهای صلح با سوریه بود. نتانیاهو در یک مصاحبه تلویزیونی انگیزههای اولمرت را به چالش کشید و گفت: «ما در مورد نخستوزیری صحبت میکنیم که تا گردنش در تحقیقات فرو رفته و ماندن او در این موقعیت، بر اساس یک مجوز اخلاقی و عمومی برای تصمیمگیری درباره مسائلی سرنوشتساز برای دولت اسرائیل نیست. نگرانی واقعی وجود دارد… که او تصمیماتش را بر اساس منافع شخصیاش برای بقا در عرصه سیاسی اتخاذ کند، نه منافع ملی.»
همین موضوع اکنون درباره نتانیاهو نیز صدق میکند؛ کسی که علیرغم تفهیم اتهام در سه پرونده فساد در سال ۲۰۱۹، از ترک سمت خود امتناع کرده است. محاکمهاش پنج سال به درازا کشیده و دادستانها او را اوایل این ماه بازجویی کردند. اما به دلیل جنگ با ایران، دادگاهها فقط جلسات فوری را برگزار میکنند و روند محاکمه فعلاً متوقف شده است. از زمان حمله حماس در ۷ اکتبر، نتانیاهو در برابر فشار عمومی برای تشکیل یک تحقیق قضایی درباره این فاجعه مقاومت کرده است. هفته گذشته، دولت او به سختی از بحران ائتلافی جان سالم به در برد. این شرایط به سختی میتوانند اطمینانی در تصمیم او برای کشاندن کشور به جنگی بالقوه ویرانگر ایجاد کنند.
این سوالات در ابتدای این جنگ پاسخهای کمی دارند، اما حتی اگر آژیرها در ساعات تاریک نواخته نمیشدند، همینها برای بیخوابی من کافی بودند.