انتخاب حیاتی اروپا
تاریخ نشان میدهد که جنگهای استعماری معمولاً نزدیک به یک دهه به درازا میکشند. هر مدتی کمتر از این را باید یک امتیاز به شمار آورد.

سالهاست که از هر فرصتی برای ترغیب اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن به افزایش سرمایهگذاری در حوزه دفاع بهره بردهام. زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، تهاجم همهجانبه خود به اوکراین را آغاز کرد، بهعنوان عضوی از پارلمان اروپا، بارها این پرسش را مطرح کردم که دیگر چه شواهدی برای درک تهدیدات پیش روی تمامی اروپا لازم است؟ اگر امنیت ما اروپاییها به خطر بیفتد و نزدیکترین متحدمان، ایالات متحده، به مسائل دیگری مشغول باشد، آنگاه چه باید بکنیم؟ امروز، ما دقیقاً با چنین وضعیتی روبهرو هستیم. مقامهای آمریکایی صراحتاً اعلام کردهاند که قصد ندارند بخش عمدهی زمان یا منابع خود را صرف رسیدگی به موضوعاتی کنند که از نظر آنها مسائل اروپایی است.
به گفته مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، ایالات متحده «اولویتهای دیگری دارد که باید روی آنها متمرکز باشد.» من با این دیدگاه موافقم. یک ابرقدرت جهانی، مسئولیتهایی جهانی بر عهده دارد و شمار نقاط تنشآفرینی که میتوانند توجه دولت آمریکا را به خود معطوف سازند، رو به فزونی است. ایالات متحده، علاوه بر چالشهای نیمکره غربی، بیثباتی در خاورمیانه، تنشهای شدید میان دو قدرت هستهای (هند و پاکستان)، و همچنین هدف کلیدی خود مبنی بر بازتعریف روابط با چین، طبق دکترین رسمی وزارت دفاع، دیگر قادر نیست همزمان در بیش از یک جنگ بزرگ مشارکت داشته باشد.
شاید اروپاییها از شنیدن سخنان آمریکاییها خرسند نشوند، اما نمیتوانیم تظاهر کنیم که آنها را نشنیدهایم. باید برای این احتمال آماده باشیم که ایالات متحده نهتنها از حمایت اوکراین، بلکه شاید حتی از اروپا نیز دست بکشد. سیلوی کافمن اخیراً در لوموند استدلال کرد: «آماده شدن برای بدترین سناریو، انتخاب عاقلانهتری است تا امید داشتن به بهترین وضعیت.» ما میتوانیم و باید هر دو کار را انجام دهیم؛ هم امیدوار باشیم و هم آماده. اعتماد کنیم، اما صحتسنجی نیز انجام دهیم. با توجه به وضعیت کنونی جهان، اروپا با یک انتخاب حیاتی روبهروست: یا به عنوان یک بازیگر قدرتمند و یکپارچه وارد صحنه جهانی شویم، یا خود را به حاشیه رانده شدن محکوم کنیم. تاکنون، گامهای بسیاری برای تبدیل شدن به چنین بازیگر توانمندی برداشته شده است.
از سال ۲۰۱۶ – یعنی درست پیش از نخستین دوره ریاستجمهوری ترامپ – اعضای اروپایی ناتو (بهاستثنای ایالات متحده)، هزینههای دفاعی سالانه خود را ۹۸ درصد افزایش دادهاند و از ۲۵۵ میلیارد دلار به ۵۰۶ میلیارد دلار رساندهاند. علاوه بر این، پس از سه سال از جنگ پوتین علیه اوکراین، اتحادیه اروپا و کشورهای عضو آن نشان دادهاند که برای صرف هزینههای بیشتر و در پیش گرفتن رویکردی مشترکتر، منطقیتر و مؤثرتر در برنامهریزی و تدارکات دفاعی تمایل دارند. توافقنامه جدید دفاع مشترک میان اتحادیه اروپا و بریتانیا نیز گام دیگری در جهت این همبستگی استراتژیک نوین محسوب میشود.
بازدارندگی روسیه خارج از توان ما نیست. نیازی نداریم که با توانمندیهای نظامی ایالات متحده برابری کنیم؛ تنها کافی است به حدی از توانایی دست یابیم که پوتین را ناگزیر سازد تا در مورد بخت پیروزی خود در تقابل با جامعه یکپارچه کشورهای دموکراتیک اروپا تجدیدنظر کند. برقراری دوباره صلح در اوکراین و بازگرداندن ثبات به اروپا چقدر زمان خواهد برد؟ من به اقدام بر مبنای سه پیشفرض باور دارم. نخست، باید این منازعه را جنگ یک قدرت استعماری پیشین علیه سرزمینی بدانیم که آن را مستعمره متمرد خود تلقی میکند.
تاریخ نشان میدهد که جنگهای استعماری معمولاً نزدیک به یک دهه به درازا میکشند. هر مدتی کمتر از این را باید یک امتیاز به شمار آورد. دوم، باید این واقعیت را بپذیریم که کشور مهاجم تنها زمانی حاضر به مذاکرات صادقانه خواهد شد که به این نتیجه برسد که تهاجمش یک اشتباه بوده است؛ یعنی باید اذعان نماید که هزینههای جنگ و حفظ سلطه بر مستعمره پیشین، از هرگونه منفعت احتمالی آن فراتر میرود. سوم، با در نظر گرفتن این موارد، باید به یاد داشته باشیم که جنگهای استعماری را معمولاً گروهی از رهبران به پایان میرسانند که متفاوت از آغازکنندگان آن جنگ هستند.
همزمان با احیای دفاع اروپا، نباید فراموش کنیم که چرا دست به این اقدام زدهایم: ما برای امنیت خود گام برداریم، نه برای تضعیف روابط فراآتلانتیک، بلکه برای تقویت آن. برای پرهیز از یک تنگنای استراتژیک، ما اروپاییها باید بتوانیم با پذیرفتن سهم منصفانه خود از بار مسئولیت امنیتی، به ایالات متحده در دفاع از متحدانش یاری رسانیم.