آینده قدرت نرم آمریکا
قدرت نرم آمریکا احتمالاً از چهار سال صدارت ترامپ جان سالم به در خواهد برد اما هنگامی که اعتماد از دست برود، به راحتی باز نمیگردد. پس از تهاجم به اوکراین، روسیه بیشتر قدرت نرمی را که داشت از دست داد، اما چین در تلاش است تا هر شکافی را که ترامپ ایجاد میکند، پر کند.

جوزف نای نظریهپرداز روابط بینالملل
قدرت، توانایی وادار کردن دیگران به انجام آنچه شما میخواهید است. این امر میتواند از طریق اجبار (سیاست «چماق»)، امتیازدهی (سیاست «هویج») یا ایجاد جذابیت (سیاست «عسل») محقق شود. دو روش نخست، اشکالی از قدرت سخت هستند، در حالی که ایجاد جذابیت، نوعی قدرت نرم محسوب میشود. قدرت نرم از فرهنگ یک کشور، ارزشهای سیاسی و سیاستهای خارجی آن نشأت میگیرد.
در کوتاهمدت، قدرت سخت معمولاً بر قدرت نرم غلبه میکند. اما در بلندمدت، اغلب قدرت نرم است که پیروز میشود. ژوزف استالین زمانی با تمسخر پرسید: «پاپ چند لشکر دارد؟» اما دستگاه پاپ تا به امروز پابرجاست، درحالیکه اتحاد جماهیر شوروی استالین مدتهاست که از میان رفته است. هنگامی که از جذابیت برخوردار باشید، میتوانید در استفاده از سیاستهای تطمیع و تهدید صرفهجویی کنید. اگر متحدان، شما را خیرخواه و قابل اعتماد بدانند، به احتمال زیاد پذیرای اقناع بوده و از رهبری شما تبعیت خواهند کرد.
اگر شما را یک قلدر غیرقابل اتکا ببینند، به احتمال بیشتر تعلل ورزیده و در صورت امکان، وابستگی متقابل خود را کاهش خواهند داد. درک صحیح از قدرت باید شامل هر دو جنبه سخت و نرم آن باشد. ماکیاولی گفته است که برای یک شهریار، ترسناک بودن بهتر از محبوب بودن است. اما بهترین حالت، هر دو است. از آنجا که قدرت نرم به ندرت به تنهایی کافی است و تحقق اثرات آن زمان بیشتری میبرد، رهبران سیاسی اغلب وسوسه میشوند که به قدرت سختِ اجبار یا تطمیع متوسل شوند. با این حال، هنگامی که قدرت سخت به تنهایی به کار گرفته شود، میتواند هزینههای بیشتری نسبت به زمانی که با قدرت نرمِ جذابیت ترکیب میشود، در پی داشته باشد.
دیوار برلین تسلیم گلولهباران توپخانه نشد؛ بلکه با چکشها و بولدوزرهایی فرو ریخت که در دستان مردمی بود که ایمان خود را به کمونیسم از دست داده و مجذوب ارزشهای غربی شده بودند. پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده با فاصله زیاد، قدرتمندترین کشور بود و تلاش کرد ارزشهای خود را در آنچه «نظم لیبرال بینالمللی» نامیده شد تثبیت کند.
در میان رؤسایجمهور آمریکا، دونالد ترامپ نخستین کسی است که اثربخشی قدرت نرم در سیاست خارجی را رد میکند. از جمله نخستین اقدامات وی پس از بازگشت به قدرت، خروج از توافقنامه اقلیمی پاریس و سازمان بهداشت جهانی بود. پیامدهای صرفنظر کردن دولت ایالات متحده از قدرت نرم، کاملاً قابل پیشبینی است. استفاده از عامل اجبار در رابطه با متحدان دموکراتیکی مانند دانمارک یا کانادا، اعتماد به اتحادهای ما را تضعیف میکند. تهدید پاناما، ترس از امپریالیسم را در سراسر آمریکای لاتین دوباره بیدار میکند.
فلج کردن آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده (USAID) شهرت ما را در زمینه خیرخواهی خدشهدار میسازد. ساکت کردن صدای آمریکا، هدیهای به رقبای اقتدارگرا است. اعمال تعرفه بر دوستان، ما را غیرقابل اعتماد جلوه میدهد. تلاش برای سرکوب آزادی بیان در داخل، اعتبار ما را تضعیف میکند. این فهرست میتواند ادامه یابد. ترامپ، چین را چالش بزرگ آمریکا تعریف کرده است، و خود چین از سال ۲۰۰۷، زمانی که هو جینتائو، رئیسجمهور وقت چین به حزب کمونیست گفت که کشور باید خود را برای دیگران جذابتر کند، در زمینه قدرت نرم سرمایهگذاری کرده است.
اما چین مدتهاست که در این زمینه با دو مانع عمده روبهرو بوده است. نخست، این کشور با چندین همسایه خود اختلافات ارضی دارد. دوم، حزب کمونیست چین بر حفظ کنترل شدید بر جامعه مدنی اصرار میورزد. هزینههای چنین سیاستهایی توسط نظرسنجیهای افکار عمومی که از مردم سراسر جهان میپرسند کدام کشورها را جذاب میدانند، تأیید شده است. اما تنها میتوان حدس زد که اگر ترامپ به تضعیف قدرت نرم آمریکا ادامه دهد، این نظرسنجیها در سالهای آینده چه چیزی را نشان خواهند داد.
قدرت نرم آمریکا احتمالاً از چهار سال صدارت ترامپ جان سالم به در خواهد برد اما هنگامی که اعتماد از دست برود، به راحتی باز نمیگردد. پس از تهاجم به اوکراین، روسیه بیشتر قدرت نرمی را که داشت از دست داد، اما چین در تلاش است تا هر شکافی را که ترامپ ایجاد میکند، پر کند. به گفته شیجینپینگ، رئیسجمهور چین، شرق در حال برتری یافتن بر غرب است. اگر ترامپ فکر میکند میتواند با چین رقابت کند درحالیکه اعتماد میان متحدان آمریکایی را تضعیف میکند، به احتمال زیاد شکست خواهد خورد.
* این آخرین یادداشت جوزف نای است که در ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در پراجکت سیندیکیت منتشر شده است. نای روز ۱۸ اردیبهشت درگذشت.