سراب صلح
چرا عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل هیچ کمکی به فلسطینیها نمیکند
چرا عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل هیچ کمکی به فلسطینیها نمیکند
وقتی که توافق آبراهام معرفی شد و برخی کشورهای عربی یکی پس از دیگری روند عادیسازی روابط خود با اسرائیل را آغاز کردند، این تصور در ذهن برخی سیاستمداران و تحلیلگران نقش بست که جهان عرب که سابقه سالیان دراز خصومت با اسرائیل داشته و حتی با این رژیم وارد جنگ نیز شده است، از آن خصومت عبور کرده و روند عادیسازی روابط بدون هیچ مشکلی پیش خواهد رفت. شاید این تحلیل را بتوان در خصوص سیاستمداران جهان عرب صادق دانست، اما تجربه چند سال اخیر نشان داده که افکار عمومی جهان عرب هنوز عادیسازی روابط با اسرائیل را هضم نکرده است. نمونه اخیر آن نیز جام جهانی قطر بود. صرفنظر از حمایتهای بازیکنان تیم ملی مراکش از فلسطینیها، اعرابی که برای تماشای بازیهای جامجهانی به قطر رفته بودند رفتار بسیار سردی با خبرنگاران اسرائیلی حاضر در جام جهانی داشتند. این روایتی است که خود خبرنگاران اسرائیلی بیان کردهاند. ظاهرا خبرنگاران اسرائیلی با در نظر گرفتن عادیسازی روابط شش کشور عربی با اسرائیل و گفتوگوهای پشتپرده اسرائیل با کشورهای عربی دیگر، با خود فکر میکردند که اعراب روی خوشی به آنها نشان خواهند داد. اما این تصور به وضوح اشتباه بود.
یکی از خبرنگاران اسرائیلی در گزارش خود بهوضوح نوشته، اعرابی که برای تماشای بازیها به قطر آمده بودند هیچ تمایلی به صحبت کردن با ما نداشتند و حتی بسیاری از آنها به سمت ما میآمدند و از اینکه ما در قطر حضور داریم، انتقاد میکردند. این خبرنگار اسرائیلی در نهایت نتیجه گرفته است، هیچ امیدی به بهبود روابط جهان عرب با اسرائیل نمیتوان داشت.
بنیامین نتانیاهو در سال 2017 بهعنوان نخستوزیر وقت اسرائیل به کنست گفت که رهبران کشورهای عربی مانع صلح جهان عرب با اسرائیل نیستند، بلکه این مردم کشورهای عربی هستند که با ایده صلح با اسرائیل مخالفند. درحالیکه طی یک سال گذشته ما شاهد کاهش تنشها در روابط اسرائیل با دولتهای عربی هستیم، اما شکست روندها برای حل و فصل مسئله فلسطین موجب شده، خشم مردم کشورهای عربی در قبال اسرائیل همچنان باقی باشد.
پیوندی که برقرار نمیشود
خصومت و تنفر جوامع عرب در قبال مردم اسرائیل ریشهای تاریخی دارد و به دههها قبل بازمیگردد. دیوید بنگوریون، بنیانگذار و اولین نخستوزیر اسرائیل، بههیچعنوان باور نداشت که اسرائیلیها و اعراب میتوانند در یک روند صلح با یکدیگر همکاری کنند. در نتیجه همین طرز تفکر بود که او علاقه چندانی به تعامل با جهان عرب نشان نداد و ترجیح داد بهجای حرکت به سمت کشورهای عربی، سکان سیاستخارجی اسرائیل را بهسمت کشورهای خارجی و بهخصوص غرب بچرخاند. اسرائیل یک سیاست خارجی قوی در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین، ایالاتمتحده و اروپای غربی ایجاد کرد، اما با توجه بهطرز تفکر بنگوریون، دستگاه سیاستخارجی اسرائیل دیپلماتی برای فعالیت در کشورهای عربی تربیت نکرد؛ دیپلماتی که با فرهنگ کشورهای عربزبان آشنا باشد.
البته بنگوریون معتقد بود، شکست در برقراری ارتباط میان جوامع طرفین ناشی از اختلافات فرهنگی عمیق بین اسرائیلیها و اعراب است. فرهنگ عرب جمعگرایانه، چندزمانی و سلسلهمراتبی است، درحالیکه اسرائیل فردگرا، تکزمانه و برابریطلب است. ریموند کوهن، مورخ و پژوهشگر امور ارتباطی در کتابش بهعنوان «گفتوگوی ناشنوایان: فرهنگ و درگیری در روابط مصر و اسرائیل» توضیح داده که فرهنگ متفاوت طرفین چطور مانع مذاکرات صلح شد و این مانع اتفاقا زمانی ایجاد شد که هر دو طرف مشتاقانه بهدنبال حل اختلافات بودند.
بهقول «هلال خشان» پژوهشگر و استاد دانشگاه بیروت «فرهنگ جوامع عرب بر روابط بینفردی، ظرافت، خویشتنداری و انطباق تأکید دارد. در جوامع عرب، مفاهیمی نظیر جامعه، ظرافت و احترام به بزرگسالان اهمیت بسیار دارد. اما برعکس، در فرهنگ اسرائیل، دموکراسی، خودنمایی و معاشرتی بودن اهمیت دارد. اعراب کلمات خود را با دقت انتخاب میکنند و از درگیری اجتناب میکنند، درحالیکه اسرائیلیها صریح و رکیک صحبت میکنند. احساس گناه در وجدان یهود نهفته است و ناشی از نیاز به توبه و کفاره گناه است و یهودیان معتقدند که این احساس نیروی محرکهای برای حرکت به سمت تعالی و بهرهوری است. در فرهنگ عرب، شرم موجب فرار از واقعیت میشود و همین مسئله اعراب را وادار میکند که بهجای اصلاح اعمال بد خود، آنها را پنهان کنند.»
واقعیت این است که جوامع عرب در طول سالها مبارزه خود با اسرائیل شکستهای فراوانی را متحمل شدهاند و این شکستهای پیاپی نوعی حس شرمساری را در آنها تقویت کرده است. وقتی که با اعراب صحبت میکنید و وقتی که پای اسرائیل به میان میآید، خشمگین میشوند. لحن صدایشان مرتعش میشود و بهراحتی میتوانید خشم و عصبانیتی که در پس کلماتشان است را ببینید. فراموش نمیکنم که در سال 94 وقتی برای پوشش آخرین دور مذاکرات هستهای به وین رفته بودم، در هتل محل اقامتم یک عرب تونسی در شیفتشب مسئول میز پذیرش بود. من که شبها دیرتر به هتل برمیگشتم هر شب چند دقیقهای با او گپ میزدم. این تونسی که سالها بود در اتریش زندگی میکرد با چنان خشمی از اسرائیل سخن میگفت که برایم جالب بود و به صراحت معتقد بود که سیاست ایران در قبال اسرائیل بسیار شجاعانه است و رهبران کشورهای عربی جرأت ایستادن در مقابل اسرائیل را ندارند. چندی قبل هم با یک لبنانی آشنا شدم که بهرغم اینکه مسیحی بود، اما با عصبانیت شدید درباره اسرائیل صحبت میکرد.
در این میان، رهبران عرب کمتر نگران از دست دادن فلسطین بودهاند و بیشتر نگران تقویت رژیمهای خود و ملتسازی بودند و نشانههای این رویه را میتوان در کودتاها در مصر و سوریه مشاهده کرد. هر زمانی هم که تلاشهایی برای صلح انجام گرفت، تفاوتهای فرهنگی مانع از بهسرانجام رسیدن آن شد. برای مثال، جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، صلح با اسرائیل را دشوار میدانست زیرا نمیخواست شهرت خود را بهعنوان قهرمان ملیگرایی عربی خدشهدار کند. با این حال، رهبران عرب سالها خطوط ارتباطی مخفیانه خود با اسرائیلیها را حفظ کردند.
در واقع، مقامات عرب و یهود حتی قبل از تأسیس اسرائیل در ماه مه 1948 پشت درهای بسته با هم ارتباط برقرار کردند. بهرغم اختلافات لحظه آخری قبل از جنگ 1948، عبدالله اول، پادشاه اردن، ارتش خود را به فلسطین فرستاد؛ البته نه برای جلوگیری از ایجاد یک کشور یهودی، بلکه بخش عربی طرح تقسیم فلسطین در سال 1947. گفتوگوهای خصوصی بین دولت هاشمی اردن و اسرائیلیها تا زمان ترور عبدالله در سال 1951 و در طول سلطنت نوهاش ملک حسین ادامه داشت. در آستانه جنگ ششروزه در سال 1967، اسرائیلیها به حسین اطلاع دادند که اگر خصومت را آغاز نکند، اسرائیل به کرانه باختری حمله نمیکند. در جنگ سال 1973، حسین از یک سو همکاری نزدیکی با اسرائیلیها داشت، اما از سوی دیگر یک تیپ از ارتش خود را با عنوان نمایشی در جهت همبستگی با اعراب، به سوریه اعزام کرد.
در سال 1954، جمال عبدالناصر در گفتوگویی با روزنامه لوموند گفت که مصر به صلح با اسرائیل نیاز دارد تا بتواند بر مسائل داخلی خودش تمرکز کند و ایالاتمتحده میتواند عادیسازی روابط مصر با اسرائیل را تسهیل کند. با این حال، عملیات ناموفق موساد با عنوان سوزانا، که منافع غرب در مصر را هدف قرار داد تا روابط ایالات متحده و مصر را تخریب کند، منجر به افزایش تنش میان مصر و اسرائیل شد و در نهایت این تنش به جنگ سوئز در سال 1956 انجامید.
نزدیک به دو دهه بعد، قرارداد کمپ دیوید در سال 1978 بین مصر و اسرائیل امضا شد و فصل جدیدی را در روابط اعراب و اسرائیل گشود. در سال 1981، فهد، ولیعهد عربستانسعودی، یک طرح صلح جامع بین اعراب و اسرائیلیها معرفی کرد که البته هر دو طرف در نهایت آن را رد کردند، مناخیم بگین، نخستوزیر اسرائیل، این طرح را بهعنوان طرحی برای نابودی تدریجی اسرائیل توصیف کرد. در سال 1994، هشت سال پس از اینکه اردن از ادعای خود درباره کرانه باختری عقبنشینی کرد، وارد روند صلح با اسرائیل شد و سازمان آزادیبخش فلسطین را بهعنوان تنها نماینده مردم فلسطین بهرسمیت شناخت.
در سال 1999، نمایندگان صدام حسین، رئیسجمهوری وقت عراق، مخفیانه با مذاکرهکنندگان اسرائیلی ملاقات و پیشنهاد کردند 300 هزار پناهنده فلسطینی در لبنان را در عراق بپذیرند تا به این شکل عراق بتواند پیام صلحی به واشنگتن ارسال کند.اگرچه نه ایالاتمتحده و نه اسرائیل این پیشنهاد را جدی نگرفتند، اما این مسئله میتوانست حق بازگشت پناهجویان را که یکی از پیششرطهای تعیینشده توسط سازمان آزادیبخش فلسطین برای دستیابی به توافق نهایی با اسرائیل بود را حل کند. در سال 2020، بنیگانتز، وزیر دفاع پیشین اسرائیل به یک روزنامه سعودی گفت، از «هر کشور عربی بهصورت مخفیانه حین انجام مأموریتهای نظامی بازدید کرده است». او حتی به الجزایر نیز سفر کرد؛ کشوری که از زمان استقلالش در سال 1962، قاطعانه از بهرسمیت شناختن موجودیت اسرائیل امتناع کرده است. قابل ذکر است عبدالعزیز بوتفلیقه، رئیسجمهور الجزایر، بهرغم موضع قاطع کشورش علیه اسرائیل، تصمیم به برچیدن برنامه هستهای کشورش بهدلیل نگرانیهای امنیتی اسرائیل گرفت. در سال 1999، بوتفلیقه هنگام شرکت در مراسم تشییعجنازه حسن دوم پادشاه مراکش با ایهود باراک، نخستوزیر اسرائیل، دست داد و به
او گفت که میتواند روی الجزایر برای تسهیل صلح در منطقه حساب کند.
اسرائیل مدتهاست که مشتاق صلح با اعراب است. با این حال، مسئله فلسطین همیشه برای اعراب نیز مهم بوده است. از سال 1967، فلسطینیان در کرانه باختری از حقوق مدنی محروم بودهاند. براساس فرمان نظامی شماره 101 اسرائیل که در سال 1967 صادر شد، برگزاری مجامع سیاسی با شرکت 10 نفر یا بیشتر به دلایل امنیتی ممنوع است که این امر نقض قوانین بینالمللی به شمار میرود. فرمان نظامی شماره 1651، صادرشده در سال 2010، تلاش برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی را با 10 سال زندان جرمانگاری کرد. در فوریه گذشته، عفو بینالملل رفتار اسرائیل با فلسطینیها را «سیستم ظالمانه سلطه و جنایت علیه بشریت» توصیف کرد. این شرایط منجر به درگیریهای مکرر خشونتآمیز شده که تنها در سال 2022 به کشته شدن 227 فلسطینی و 27 اسرائیلی منجر شده است. نگرشهای اعراب از اوایل سال 1919، زمانی که یهودیان اروپایشرقی شروع به ورود به فلسطین کردند، شکل گرفت. پس از تأسیس اسرائیل در سال 1948 و پس از جنگهای اعراب و اسرائیل، این احساسات منفی افزایش یافت. موضع اعراب در قبال مسئله فلسطین منعکسکننده این احساس اجتماعی شدید است.
در اجلاس سال 2002 بیروت، سران کشورهای عرب ابتکاری را برای عادیسازی روابط با اسرائیل ارائه کردند. آنها از اسرائیل خواستند از سرزمینی که در جنگ شش روزه 1967 اشغال کرده بود، عقبنشینی کند و تشکیل یک کشور فلسطینی به پایتختی بیتالمقدس شرقی را بپذیرد. نخستوزیر اسرائیل بلافاصله این طرح را رد کرد. با این حال، نزدیک به 20 سال بعد، اسرائیل قراردادهای عادیسازی روابط را با چهار کشور عربی اماراتمتحدهعربی، بحرین، مراکش و سودان امضا کرد. اگرچه اکنون اسرائیل بهصورت علنی با برخی کشورهای عربی در ارتباط است، اما هنوز نتوانسته آنها را متقاعد کند که تلآویو در مورد حل مسئله فلسطین که موضوع اصلی بین آنهاست، جدی است. اعراب نسبت به مصائب تاریخی قوم یهود همدلی نشان نمیدهند و بسیاری حتی وقوع هولوکاست را انکار میکنند. با این اوصاف هیچ گواهی مبنی بر پایان یافتن بنبست میان اعراب و اسرائیل در کوتاهمدت وجود ندارد. اسرائیل درگیر مسائل امنیتی خود است. رهبران کشورهای عربی نیز فقط به فکر ترتیبات امنیتی خود با اسرائیل هستند و هیچ علاقهای به یهودیان و حتی فلسطینیها ندارند. بهعنوان مثال، امارات، افکار عمومی را در مورد قصد خود
برای عادیسازی روابط با اسرائیل گمراه کرده است. قبل از امضای معاهده صلح در سال 2020، مقامات امارات متحده عربی گفتند که به دنبال عادیسازی روابط برای توقف الحاق اراضی کرانه باختری توسط اسرائیل هستند. با این حال، نسخه رسمی انگلیسی معاهده، صرفاً به تعلیق الحاق و نه توقف آن، اشاره کرده است.
چه خواهد شد؟
گزینههای پیش رو برای فلسطینیها محدود است. مردخای کیدار، مورخ اسرائیلی، ایجاد امارات فلسطینی مشابه امارات متحده عربی را پیشنهاد کرده است. امارات فلسطینی شامل هشت شهر خودمختار غزه، جنین، نابلس، رامالله، اریحا، طولکرم، قلقیلیه و الخلیل خواهد بود که توسط اسرائیل از طریق مسیرهای زمینی برای سفر و تجارت به هم متصل خواهند شد. نه اسرائیل و نه کشورهای عربی نمیخواهند شاهد تشکیل کشور فلسطین باشند. از نظر آنها سرزمین بین رود اردن و مدیترانه برای پذیرایی از دو کشور بسیار کوچک است. علاوه بر این، رهبران کشورهای عرب فلسطینیها را بهعنوان عوامل بیثباتکننده میبینند و از غیرت انقلابی آنها میترسند. فلسطینیها هر چه بیشتر برای رسیدن به کشور خود منتظر بمانند، بیشتر از دست میدهند. آنها نمیتوانند روی تشکیلات خودگردان فلسطین حساب کنند چراکه این تشکیلات بهطرز ناامیدکنندهای فاسد و خودخواه است. در نتیجه آنچه پیش پای فلسطینیها قرار داده شده، عملا ناچیز است. این جمعیت محروم چهار میلیون نفری سالهاست که ذیل درد و رنج و آوارگی و تضییع حقوق اساسی و مدنی خود روزگار گذرانده است و ظاهرا بازی روزگار اینطور بوده که بهرغم برخورداری از حمایت افکار عمومی کشورهای عربی، این حمایت نتوانسته به شکل حمایتی عملگرایانه ترجمه شود.