ماندگاری 50 ساله دلال قدرت
نیم قرن از انتشار «دلال قدرت»، نوشته رابرت کارو، اثری جاودانه از زندگینامه رابرت موزز، معمار و نابودگر شهری، میگذرد اما این کتاب نیازی به بازنویسی ندارد. از لحظهای که این کتاب چاپ شد، بهگفته یکی از منتقدانی که خود استاد دانشگاه معماری شهری است، «هیاهوی تقریباً بینظیر دلال قدرت» هیچوقت قدیمی نشده است.
سم تننهاوس، دبیر بخش نقد کتاب در نیویورکتایمز: نیم قرن از انتشار «دلال قدرت»، نوشته رابرت کارو، اثری جاودانه از زندگینامه رابرت موزز، معمار و نابودگر شهری، میگذرد اما این کتاب نیازی به بازنویسی ندارد. از لحظهای که این کتاب چاپ شد، بهگفته یکی از منتقدانی که خود استاد دانشگاه معماری شهری است، «هیاهوی تقریباً بینظیر دلال قدرت» هیچوقت قدیمی نشده است.
ماندگاری این اثر شبیه سازههای عظیم موزز است؛ نقشه شریانی بازسازیشده از کلانشهر نیویورک: بیش از دهها جاده غولپیکر که شهر را احاطه کردهاند. ساخت 7 پل، برجهایی که بلندی آنها معادل یک ساختمان 70 طبقه است، بلندمرتبههای لوکس با تراسها و پشتبامهای رنگ و وارنگ که در چند قدمی پروژههای مسکنسازی بیآب و رنگ ساخته شدهاند.
این خانهها زندانهاییاند برای فقرا بهویژه سیاهپوستان بیبضاعتی که موزز نمیخواست در زمینهای بازی کودکان و استخرها در کنار سفیدپوستان قرار داشته باشند. همانطور که اغلب در ژانر غیرداستانی دیده میشود، انتخاب سوژه الهامبخش نوشتن کتاب میشود. انتخاب کارو بلندپروازانه ولی جسورانه بود. موزز سال 1974 همچنان زنده بود (او در 92 سالگی درگذشت)، مشهور ولی ناشناخته بود، بیشتر نامش بهگوش رسیده بود تا اینکه دیده شده باشد.
گور ویدار در یکی از نقدهای خود در نیویورکتایمز مینویسد: «من هیچ ایدهای نداشتم او کیست» فقط سمت مبهم عضو سرپرست پارکها را میدانستم. بسیاری از عناوین دیگر موزز (در مجموعه 12 سمت او) هم کسلکننده بهنظر میرسیدند: هماهنگکننده ساخت و ساز شهری، رئیس اداره برق ایالت نیویورک، رئیس کمیته شهرداری در پاکسازی زاغهنشینان. بله، تمام اینها ملالآورند اما در عین حال بهطرز عجیب و غریبی خصوصیات سیاست «یک گام بزرگ به جلو» مائو زدونگ در چین را دارند.
بهگفته کارو، موزز تقریباً بهاندازه مائو خودکامه و از نظر فرهنگی مورد احترام او شناخته میشد و در زدن مهر ایدههای خود بر توسعه شهری درحالیکه بر کرسی امپراطوری آمریکایی نشسته، با هیچ چالشی روبهرو نبود. حقایق بهخودی خود شگفتانگیزند. اما آنچه خوانندگان کتاب کارو را در سال 1974 جذب خود میکند و امروز هم میتوان با آن ارتباط برقرار کرد، شرح واضح او از آنچه موزز در طی دههها انجام داده، از دهه پررونق 1920 تا «بحران شهری» در دهههای 60 و 70 است.
موزز نسبت به تمام فرمانداران و شهرداران زیرکانهتر عمل میکند تا سیاستهایی را به قانونگذاران دیکته کند. روزنامهنگاران امروز سوءاستفاده کارو در نقش یک کارآگاه را تقدیر میکنند. او برای این کتاب 522 مصاحبه از جمله 7 مصاحبه طولانی با خود موزز در ویلای تابستانیاش در اوک بیچ انجام داده است. کارو اولین روزنامهنگاری نبود که ننگ عظیم شهرهای آمریکا و ماشین سیاسی فاسد آنها را برملا کرد. «دلال قدرت» به افشاگران ترقیخواهی مانند لینکولن استفنز و جاکوب ریس ارجاع میدهد اما یک گزارشگر خوب، فارغ از اینکه چقدر قاطعانه بنویسد، بهتنهایی نمیتواند ما را مثل کارو متقاعد کند که سرنوشت یک شهر به داستان یک فرد مرتبط است.
بیان این استدلال به روحیه و استعدادهای یک رماننویس نیاز دارد. کاروی خبرنگار برادر دوقلوی کاروی هنرمند است. او موزز را زنده میکند و در این سفر غیرمنتظره ما را همراه خود میبرد. ما در کنار یک «یهودی چشم درشتی از نیویورک» هستیم که در آستانه قرن بیستم در دانشگاه ضدیهود ییل سیر میکند. ما با جوان ایدهآلگرایی در دفتر تحقیقات شهرداری روبهرو هستیم که ساعتها در سرازیری خیابان ریورساید درایو قدم میزند و در ذهن خود تصویر میکند که چگونه «تودهای از خاک و گل و لای پایینتر از سطح دریا» را به آبادی «پارکهای سرسبز پر از کالسکه کودکان، تنیسبازان و خانوادههای سوار بر دوچرخه» تبدیل کند.
ما تنها تلاش موزز برای کسب رای در کنارش هستیم که شکستی قاطع را برای کسب سمت فرمانداری نیویورک در سال تجربه میکند؛ شکستی که بهگفته کارو باعث شد موزز در عزم خود «نه بهعنوان خادم مردم بلکه بهعنوان ارباب آنها» راسختر باشد. حتی ویدال مغرور نیز تسلیم طلسم کارو میشود. او اعتراف میکند که خواندن «دلال قدرت» 1200 صفحهای یک ماه طول کشید اما حتی یکبار هم صفحات باقیمانده را با ناراحتی ورق نمیزند.
یکی از دلایل آن داستانی است که کارو تعریف میکند. دلیل دیگر نثر فریبنده اوست، جملات تکراری مثل پلهایی که موزز ساخته، بهیکدیگر متصل شدهاند، عبارت به عبارت، بند بر بند، روی یکدیگر بالا میروند که همگی با ریتمهای دقیق صدای کارو در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. تم اصلی «دلال قدرت» نیوروک بهمثابه روم مدرن است که از سوی حاکمان امپراطوری خود بهسمت افول کشیده شده است.