دعوای شرق و غرب بر سر قطب شمال
«ما باید آماده این حقیقت باشیم که درگیری ممکن است در هر زمان و در هر عرصهای ظاهر شود، شامل قطب شمال.» این را راب باوِر، دریاسالار ناتو، ماه اکتبر گذشته، یعنی اوایل همین پاییز گفت. شاید خیلی از مردم دنیا تصور این را نداشته باشند که قطب شمال هم عرصه دعواهای سیاسی و ژئوپلیتیک باشد. برای خیلیها، قاره قطب جنوب، به واسطه کاربردهایی که برای علما و دانشمندان عرصههای مختلف علوم تجربی دارد، مهم است و قطب شمال تنها از لحاظ زیستمحیطی موضوعیت داشته باشد، اما جنگ قدرتها، با هیچ جای دنیا تعارف ندارد و هیچ منبع و مقصدی را به حال خود نمیگذارد. یکی از عرصههای تقابل بالقوه قدرتهای بزرگ دنیا، قطب شمال است و البته همزمان یکی از دغدغهها و تهدیدات جدی برای حیات روی زمین نیز به همان جا برمیگردد. همزمانی این دو موضوع، مسئلهای در فریزر زمین ایجاد کرده که میتواند خیلی سریع به بحرانی شدید تبدیل شود. مسئله باز هم در سایه تقابل بین دو بازیگر مهم از شرق یعنی روسیه و چین، با دو بازیگر مهم از غرب یعنی اروپا و آمریکا است اما بازیگر اصلی که این وضعیت جدید را کلید زده، روسیه است. قطب شمال از سه زاویه میتواند سوژه یک بحران باشد: چشمانداز بلندمدت ژئوپلیتیک در راستای منافع روسیه که فعلاً خودبهخود تهدیدی برای غرب جهانی بهحساب میآیند، چشمانداز میانمدت بهعنوان یکی از گزینههای تشدید و تسریع بحران تغییرات اقلیم و چشمانداز کوتاهمدت جنگ اوکراین و درگیریهایی که ممکن است در ادامه آن بیایند.
حریمی که از بین میرود
ماجرا اصلاً تازه نیست. در چشمانداز تاریخی، تا همین اواخر، وضعیت آبوهوایی در کنار امکانات و تجهیزات، بهخصوص تجهیزات حملونقل و نبرد دریایی باعث ایجاد نوعی دیوار نامریی برای بلندپروازیهای بازیگران جهانی روبهشمال میشد. از یک جایی بالاتر نمیشد رفت و سفرها به آن منطقه، محدود به کاشفان متهور و دانشمندان کنجکاوی بود که با پذیرش خطرات به آن سمت میرفتند و نه کار ارتشها و لشکرها. این مسئله خودبهخود منطقه را از تبدیل به صحنه تقابل و تضارب منافع معاف میکرد. نکته دیگر هم این بود که اهمیت یخهای قطبی شمال، از لحاظ تأثیرگذاری بر روند حیات روی کره زمین، کموبیش شبیه اهمیت جنگلهای آمازون، بهعنوان پدیدهای محیطزیستی است که عملاً بر زندگی تمام مردم کره زمین اثر دارد و همین تا حدی باعث میشد این محدوده، مثل برخی دیگر از منابع خارج از مرزهای زندگی روزمره بشری به حساب بیاید. در واقع قطب شمال مدتها، منطقه بیطرف بینالمللی بوده است. در دهههای اخیر اما ماجرا کمکم عوض شده است. از طرفی، افزایش دمای زمین و آبشدن یخهای قطبی، حریم صعبالعبور قطب شمال را کوچکتر و کوچکتر کرده است و از طرف دیگر، پیشرفت فناوریهای دریایی و البته نظامی باعث شده است قطب شمال دیگر خارج از تصورات برنامهریزان کلان نباشد. از طرف دیگر، آبشدن یخهای قطبی باعث افزایش دسترسیها به آبها و بستر آبهای این منطقه نیز شده است. در عین حال، روندی که در سالهای اخیر بین طرفهای مختلف دعوا طی شده است، هم از لحاظ تواناییها و هم از لحاظ شدت تقابل، باعث شده است برخی قوانین نانوشته یا حتی قوانین و توافقات نوشته هم کمکم نادیده گرفته شوند و ملاحظات کمتر شوند. برداشت همه طرفها هم این است که حدومرز چندانی در تصمیمات و اقدامات خود ندارند و در نتیجه، همه طرفها تصمیم گرفتهاند برای مقابله، حدومرزهای خود را هم کمتر کنند. در واقع شاید، شکلگیری و شدت رقابت و تقابل بین روسیه با اروپا باعث شده است، مسکو به دنبال مزیتهای رقابتی جدیتر بیفتد. مسئله دیگر تفاوت مهم قطب شمال با جنوب است. قطب جنوب، محدودهای سرزمینی دارد و برای تعیینتکلیف خاک آن و نیز حفاظت از محیط، توافقات بینالمللی تنظیم و تصویب شده است؛ اما بخش اعظم قطب شمال، دریاست و یخهای آن و در نتیجه، چنین توافقاتی بر سر آن شکل نگرفته است که به مجوزهای استفادههای مختلف از این محدوده، چارچوب و قواعدی شبیه قطب جنوب بدهد؛ محدودهای که برای این قطب در نظر گرفته میشود، با مدار جغرافیایی آن، تعیین شده است، یعنی محدوده مدار شمالگان. ترکیب این عوامل باعث شده است قطب شمال هم به عرصهای ممکن برای رقابت و تعامل تبدیل شود.
واقعیتهای تازه، چالشهای تازه
وضعیت در واقع حاصل همزمانی دو روند است که لزوماً رابطه علت و معلولی با هم ندارند، اما روی هم اثر میگذارند؛ یعنی از طرفی، شرایط محیطی و واقعیتهای روی زمین قطب شمال تغییر کرده است و از طرف دیگر، شکل روابط بازیگران آن. آنطور که بلومبرگ مینویسد، وضعیت جدید باعث شده است، «شورای قطب شمال»، نهاد اصلی هماهنگی و همکاری در میان هشت کشور حاشیه قطب شمال، در وضعیت برزخی قرار بگیرند، در شرایطی که عملاً یکی از اعضا، با بقیه درگیر جنگ است. وزارت خارجه ایالات متحده در سال ۲۰۲۳ در این باره گفت، کشورش همچنان به منطقه و به شورا متعهد است اما اقدامات روسیه در حمله به اوکراین، «همکاری، هماهنگی و تعاملی را که ویژگی اصلی کار شورای قطب شمال است، محدود میکند.» در سالهای اخیر، محدوده قطب شمال، شاهد مانورهای نظامی هم بوده است، هم از سوی ناتو و هم از سوی روسیه، البته با حضور چین. نقطه قابلتوجه در این میان هم این است که حضور و مانورهای طرف شرقی در این زمینه به شکل محسوسی از طرف غربی بیشتر و گستردهتر بوده است. رویترز از کارشناسان حوزه قطب شمال نقل میکند که غرب، اگر تصمیم بگیرد از لحاظ حضور نظامی در قطب شمال به روسیه برسد، ۱۰ سال زمان نیاز دارد. در عین حال، قطب شمال، هنوز هم جاده همواری نیست. کتیل اولسن، نماینده نظامی سابق نروژ در ناتو در سال ۲۰۲۲ درباره این منطقه گفت: «قطب شمال الان یک منطقه تاریک روی نقشه است. بسیار گسترده است و منابع نظارتی غیرنظامی در آن اندک.» همین سالهای اخیر بود که پنتاگون اعلام کرد ایالات متحده به دنبال بهبود سیستمهای هشدار و نظارتش در این منطقه خواهد رفت. گلن ونهرک، ژنرال نیروی دریایی آمریکا در این باره گفته است: «وقتی چیزی را نمیبینید و نمیتوانید مشخصاش کنید، نمیتوانید در مقابلش از خود دفاع کنید.» چالش دیگری که وجود دارد، باز به مسئله محیط زیستی برمیگردد و آن اینکه آبشدن یخهایی که بنا بوده در مقیاس عمر زمین آبنشدنی باشند، زیرساختهایی را که ارتش آمریکا در این منطقه بنا کرده، تهدید میکنند؛ اما مگر قطب شمال چه دارد که تا این حد برای همه موضوعیت دارد؟ بیش از هر چیز، یک منبع مهم و نیز یک جایگاه مهم.
باز هم انرژی
بخش بزرگی از درگیریها و دستاندازیهای تاریخ بشری، در تعقیب منابع بوده است و در یکی دو قرن اخیر، صدرنشین فهرست منابع جنگآفرین، انرژی، سوختهای فسیلی و البته، نفت. تخمینهای ایالات متحده برآورد میکند که احتمالاً حدود ۱۶۰ میلیارد بشکه نفت و ۳۰ درصد از منابع کشفنشده گاز طبیعی زمین در این منطقه باشد. کاهش حجم یخهای قطبی باعث شده است، دسترسی بهتری برای حفاری و استخراج این منابع نیز ایجاد شده باشد. البته حفاری و استخراج نفت در محدوده قطب و اطرافیان، پیشتر از اینها شروع شده است و کشورهایی که در محدوده دسترسی بودهاند، این محدوده را به حال خود رها نکردهاند. علاوهبر بحث انرژی و قلمرو، این محدوده، مثل بسیاری از محدودههای آبی دیگر، دو کارآیی دیگر هم دارد: اولی کریدورهای حملونقل دریایی هستند که البته تا پیش از وضعیت تازه این قلمرو، آنچنان فعال نبودهاند و دومی، استفاده از بستر زیر آب برای کارکردهایی مثل کابلهای فیبر نوری و فناوریهای مشابه است.
کشورهای دور میز
بخت قطب شمال البته تا حدی تحت تأثیر ترکیب اطرافیانش نیز هست. مثل هر حریم آبی دیگری، ادعا و توجهات بین بازیگرانی است که در حاشیه آن ساکن هستند، اما ساکنان بلافاصله اطراف قطب شمال، ترکیب جالبی دارند: ایالات متحده، کانادا، روسیه، نروژ، سوئد، فنلاند، ایسلند و دانمارک که مالک گرینلند هستند، مدعیان این محدوده هستند، به عبارتی، ایالات متحده، متحدانش در ناتو و اتحادیه اروپا و حریف اصلیاش در تقابلهای سیاسی یعنی روسیه، دور این منطقه نشستهاند و این یعنی بحث درباره این منطقه، خواهناخواه در زمینه دعواهای بزرگتر قرار میگیرد. طبق قوانین بینالمللی مربوط به مرزها و حریمهای آبی، همه کشورهایی که در این محدوده قلمرو سرزمینی دارند، نسبت به بستر دریایی نزدیک به سواحل خود حق و حقوقی دارند که شامل حق ماهیگیری، فعالیت عمرانی، برداشت و منابع طبیعی و نیز برپایی مناطق اختصاصی اقتصادی میشود. عامل تعیینکننده این محدودهها البته خاک کشورها و محدوده سواحل آنهاست. از این رو، همانند حریمهای آبی غنی دیگر، از جمله همین دریای خزر و خلیجفارس در اطراف ایران، اختلافات و تقابل ادعاهای سرزمینی در آنها وجود دارد، از جمله اختلاف در ادعای مالکیت بر سر «پشته لومونسف» بین کانادا، روسیه و گرینلند یا به عبارت دیگر، دانمارک. کسی که در ادعای خود در این زمینه موفق شود، ادعای خود را بر بیش از ۱۴۰ هزار کیلومترمربع نیز ثابت کرده است. در این میان البته گروههای حامی محیط زیست هم تلاشهایی برای محدودیت اقدامات مربوط به حفاری داشتهاند و پروندههایی به دادگاههای داخلی و بینالمللی بردهاند و البته بیاقبال هم نبودهاند؛ اما مسئله مهمتر در این زمینه، سویه دیگری دارد.
روسیه چه میخواهد؟
یکی از دلایل اصلی بالاگرفتن بحثها در این باره، تحرکاتی است که روسیه در یکی دو دهه اخیر داشته است. سال ۲۰۰۷، روسیه یک پرچم بر بستر دریا در قطب شمال بر زمین زد. این حرکت نمادین یکی از زنگ خطرها برای بازیگران غربی شد که توجه بیشتری به سمت تحولات این منطقه جلب کرد. روسیه البته، براساس قوانین بینالمللی، حقوقی را در بستر آبی قطب شمال کسب کرده است و در تقابل حقوقی در این زمینه، موفقیتهایی هم داشته است؛ تازهترینشان، همین زمستان سال گذشته بود که در آن، کمیسیون حدود فلات قاره، از زیرمجموعههای سازمان ملل متحد، رأی به تأیید بخش اعظم از ادعاهای روسیه درباره قطب شمال داد که حق روسیه بر حدود 7/1میلیون کیلومترمربع را به رسمیت میشناخت و این محدوده تا اطراف کانادا و گرینلند هم میرسید؛ اما مسئله روسیه در قطب شمال، فراتر از موضوع اختلافات حقوقی است و از دو زاویه اهمیت پیدا میکند؛ یکی که بلندمدتتر است، دسترسی روسیه به منابعی که دستش را در حوزه اقتصاد و سرمایه بازتر میکند و دومی دسترسی روسیه به یک مسیر مهم را در آبهای آزاد باز میکند که هم در عرصه تجاری و هم، مهمتر از آن، در عرصه نظامی، کاربرد دارد.
بخش قابلتوجه دیگری از ماجرا هم به این برمیگردد که ذات این تقابل، تا حدی، همین اواخر معنا پیدا کرد. قطب شمال از جمله عرصههایی بود که در آن، همکاری و هماهنگی بین روسیه با طرفهای غربی وجود داشت، اما بعد از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ و البته در ادامه روند تقابلی به جای تعامل که از چندین سال پیش از آن، آغاز شده بود، یکی از چندین حوزه تعامل که پایان یافت، همین عرصه قطب شمال بود. در غیاب این تعامل، آنچه ناظران با نگرانی انتظارش را میکشند، شکلگیری رفتاری مشابه عرصههای دیگر در قطب شمال است؛ به این معنا که روسیه و بلکه طرف مقابلش، به واسطه شدت تقابل، انگیزهای برای در نظر گرفتن ملاحظات چندجانبه و توافقات بینالمللی نداشته باشد، رژیمهای حقوقی دریایی بینالمللی کنار روند و منطقه به صحنه چالشی دیگر تبدیل شود. فعلاً البته، هنوز این ماجرا شکل نگرفته است و قواعد هنوز کارآیی خود را حفظ کردهاند.
ترکشهای جنگ اوکراین
مسئله دیگری که ماجرای این تقابل را معنادار میکند، در جریان بودن یک درگیری رسمی نظامی بین روسیه از یک طرف و یکی از بازیگران غربی یعنی اوکراین از طرف دیگر است؛ اوکراینی که به اشکال مختلف رسمی و غیررسمی، حمایت کلیت غرب را پشت سر خود دارد. این درگیری البته در شرایطی نکتهای که دریاسالار ناتو به آن اشاره میکند، همین است که تهدید روسیه برای اروپا ممکن است «از سمت شمال» هم بیاید. مسئله این است که بعد از پیوستن فنلاند به ناتو، روسیه حالا از سمت غرب، شمال و شرق در محاصره این اتحاد نظامی است. از این لحاظ، موضع ژئواستراتژیکی که روسیه در محدوده این منطقه و در محدوده مسیر دریایی شمالی در آبهایش دارد، اهمیت جدی پیدا میکند.
ابزارهای آماده مسکو
موضوع وقتی واضحتر میشود که به حقیقت یکی از امکانات روسیه توجه کنیم: روسیه از پیشگامان ساخت ناوهای یخشکن و ظاهراً، فعلاً تنها کشوری است که ناوهای یخشکن با قدرت هستهای دارد. این صنعت که از زمان شوروی در روسیه پا گرفته است، هم راه را برای اکتشاف و استخراج نفت و منابع دیگر زیر بستر دریا باز میکند، هم دسترسی روسیه به مسیر حملونقل دریایی را فراهم میکند و هم مشخصاً گزینهای برای استفاده در تقابلهای نظامی این کشور با دیگران، بهخصوص با اروپاییها است. در سالهای اخیر هم روسیه تولید و تجهیز این کشتیها را تسریع و تقویت کرده است تا یک نشانه دیگر از برنامههای مسکو در این باره باشد. روسیه البته در این ایدهها تنها نیست و یکی از شرکای مهمش در صحنه بینالمللی را اینجا نیز کنار خود دارد.
نقش چین
چین از زاویه دیگری وارد این داستان شده است. به نوشته فایننشالتایمز، در طول دهه گذشته، چین ۹۰ میلیارد دلار در پروژههای سوختهای فسیلی و معدنی روس سرمایهگذاری کرده است و بهتدریج، با مسکو در شکلدهی به «جاده ابریشم قطبی» همکاری کرده است؛ پروژهای که تازهترین شاخه ابتکار کمربند و جاده چین است. توجه پکن به قطب ریشه در مزیت اقتصادی آن دارد. جالب اینجاست که تحریمها علیه روسیه در این زمینه به نفع چین تمام شده است، چون روسیه پس از این تحریمها، دو توافق، یکی تجاری و یکی امنیتی با چین درباره قطب شمال داشت و به این ترتیب عملاً چین را وارد مناسبات امنیتی این منطقه کرد، چینی که خودش را «دولت نزدیک به قطب شمال» میخواند. تعامل این دو قدرت به این معناست که روسیه از نظر جغرافیایی به منطقه نزدیک است و بودجههای لازم از سوی چین تأمین میشوند. روسیه مسیر را در نزدیکی خود دارد و چین بهرههای تجاری و اقتصادی از آن میبرد. البته هنوز دقیقاً مشخص نیست که در این تعامل تجارینظامی، سهم، منافع و انگیزههای دو کشور چطور شکل گرفته است؛ اما این همکاری تا همین جا هم تبعاتی در رویکرد طرف مقابل داشته است. اکتبر امسال، وقتی در محدوده خلیج فنلاند، خطوط نفتی و فیبر نوری آسیب دیدند، رفتوآمد کشتیهای این دو بازیگر در آن منطقه مورد توجه قرار گرفت و دولت استونی از احتمال تعمدی بودن آسیبها گفت. چین البته همچنان از تقابل مستقیم در حوزههای نظامی با غرب پرهیز دارد، اما اقدامات روسیه را مطلوب میبیند و از آن حمایت میکند تا به این ترتیب ابزاری برای اثرگذاری در محدودهای دیگر را نیز پیدا کرده باشد؛ بهخصوص که بخشی از اهداف نهایی این دو کشور در مقابله با غرب، همپوشانی دارد. روسیه نیز البته از این وضعیت استقبال میکند، چنانکه سال گذشته، در یک سند سیاست خارجی که به امضای پوتین رسید، اشاره به «همکاری سازنده بینالمللی» حذف شد و بهجای آن، برپایی همکاری نزدیکتر با دولتهای دور از قطب شمال که «پیگیر سیاست سازنده با روسیه هستند» ذکر شد؛ عبارتی که اگر فقط به چین اشاره نداشته باشد، قطعاً چین را در صدر فهرستش دارد.
تنش در محدوده خطر
به هر حال آنچه مشخص است اینکه آبهای شمالی، حالا به عرصه رقابت و تنش تبدیل شدهاند؛ هم به لحاظ تجاری، هم سیاسی و هم حتی نظامی. روسیه این منطقه را فرصتی برای گسترش گزینههای خود در تقابل با غرب میبیند. چین حضور روسیه را فرصتی برای اعمال فشار و بهرهوری و طرف غربی نیز با نگرانی، بازشدن جبهه تازهای را ناظر است. در این میان شاید مهمترین نگرانی همچنان همانی است که کمترین توجه به آن میشود. آبشدن یخهای قطبی، هم بهطور مستقیم اثر جدی روی روند حیات در سراسر زمین خواهد داشت هم میتواند اتفاقات دیگری را کلید بزند که بحرانهای جهانی جدیتری را رقم بزنند. بالارفتن سطح آب دریاها و آبهای آزاد میتواند منجر به زیر آب رفتن سواحل، جزیرهها یا حتی کشورها شود و این تبعات اقتصادی جدی و نیز مهاجرت گسترده را به دنبال خواهد داشت. از طرفی اگر تغییر ترکیب آبهای قطب شمال به اندازهای شود که تعادل دمایی و جریانهای آبی را به هم بزند، تبعات گسترده دیگری نیز اضافه خواهند شد، بهعنوان مثال، جریان گلف استریم در اقیانوس اطلس از جمله عوامل مهم شرایط آبوهوایی اروپا و آمریکای مرکزی است و اگر متوقف یا کند شود، اقلیم این مناطق ناگهان بهطور کلی تغییر خواهد کرد. این تازه فقط چند نمونه از تبعات ادامه روند بههمریختن اوضاع زمین در نتیجه وضعیت قطب شمال است. بزرگترین قدرتهای دنیا به سمت شمالیترین نقطه زمین خیز برداشتهاند، اما ظاهراً نه برای همدستی و نجات که برای گسترش دعواها به جایی که زمین انتظار نداشت، آدمها را در آن ببیند.