فیلم آنها یا فیلم ما
هر سال برای ارسال فیلم به اسکار، قصه داریم. خیلیوقتها دراماتیک است، بعضیوقتها هم تراژیک؛ گاهی هم البته شیرین. در چنددهه اخیر معرفی فیلم به اسکار فرازوفرود زیادی داشته است.

هر سال برای ارسال فیلم به اسکار، قصه داریم. خیلیوقتها دراماتیک است، بعضیوقتها هم تراژیک؛ گاهی هم البته شیرین. در چنددهه اخیر معرفی فیلم به اسکار فرازوفرود زیادی داشته است. دولتهای اصولگرا فکر کردند که فیلم ما یعنی فیلمی که خودشان تشخیص میدهند فیلم مناسبی است و باید برود اسکار. مهم نیست جایزه بگیرد یا نه، مهم این است که فیلم ارسالی، فیلم مورد تایید ما باشد. طبیعتاً هم چنین فیلمهایی ـ یعنی فیلمهایی که مورد تایید ساختار هستند ـ نه شاخصهای کیفی اسکار را مدنظر دارد، نه بهلحاظ سیاسی و کمی مورد قبول اسکار است. درواقع نوعی معرفی سمبولیک محسوب میشود که دیدید ما کار خودمان را کردیم، فیلم مطلوب خودمان را فرستادیم اسکار.
مهم نیست اسکار بگیریم یا نه، مهم این است که ما رسالت خودمان را بهدرستی انجام دادیم. خب در اینگونه موارد نتیجه مشخص است؛ هیچوقت هم که جواب نداده است. البته یکبار یک استثنا داشت؛ آن یکبار هم بهخاطر شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی، آن فیلم شانس نیاورد. اسم آن فیلم «بچههای آسمان» بود که بهنسبت فیلم رقیباش؛ «زندگی زیباست» ساخته روبرتوپنینی، فیلم محکمتری بود اما بهدلیل محجوریت سیاسی در آندهه و عوامل مختلف تشخیصی و اعمال نظر و سلیقه در آکادمی، جایزه اسکار را نگرفت.
استثنای معکوس هم داریم؛ آنزمان که فیلم دوم فرهادی معرفی شد و بهخاطر شرایط سیاسی و ضدیت اهالی سینما با ترامپ، فیلماش موفق به دریافت اسکار شد.
یکوقتهایی هم بوده که دولت اصولگرا سر کار بوده و از پس تجربه اینکه سالها فیلم خودشان را معرفی کردند به اسکار و هیچ جایزهای برایشان نیاورده، زورکی یک فیلم مثلاً با استانداردهای هنری را در چند سانس اکران و آن را معرفی کردند به اسکار. برای اینکه مثلاً فیلمی خنثی اما با رعایت شاخصهای هنری به اسکار معرفی کنند. واضح است که این یک مورد استثنای معکوس هم جواب نداد؛ فقط موجب اشتهار فرامرزی آن فیلمساز بهصورت مقطعی شد؛ منظور فیلم «بدرود بغداد» است.
اما یک جریانی هم وجود دارد داخل مملکت که گاهیاوقات توانسته است بقبولاند که فیلمی معرفی شود به اسکار که شاخصهای هنری را داشته باشد. مثلاً فیلم مستقل یا نسبتاً مستقلی هم باشد مثل داستان «انتخاب نهایی»؛ فیلمی که امسال معرفی شد به اسکار. در اینجور موارد هم معمولاً ظلم میشود به یک فیلم دیگر؛ مثل «پیرپسر».
موضوع اصلی این است که جریان فیلمسازی مستقل در ایران بههیچوجه در ۴۷ ساله گذشته بهرسمیت شناخته نشده؛ نمیشود و نخواهد شد. پس در اینگونه موارد که میخواهند فیلم آنها را معرفی کنند به اسکار تا شانس برای گرفتن جایزه وجود داشته باشد، مجبورند از بین فیلمهای زیرزمینی یا نسبتاً روزمینی، مستقل و دارای شاخصهای هنری فاقد تفکر مستقل، یکی را انتخاب کنند که این وضعیت میشود دقیقاً شبیه داستان امسال. کلاً داستان زیاد داریم ما.
داستان دیگر هم داستان جایزهبگیرهاست؛ داستان افرادی است که بهصورت رسمی نمیتوانند فیلم مستقل با تفکر مستقل بسازند؛ پس یواشکی با بودجه اندک یا حمایت مخفیانه از یک جاهایی فیلمی میسازند و در فلشمموری میبرند اروپا و مثل سکانس پایانی «پاپیون» فقط فریاد میزنند که ببینید من زندهام. جایزه را میگیرند و بهلحاظ فردی، کِیف میکنند. بدون اینکه لزومی ببینند که خاستگاه فکری خودشان را به جایزهدهنده یا مردم ایران گوشزد کنند.
این چند روایت کلاً ساختار داستانی انتخاب فیلم برای معرفی به اسکار را در ۴۷ سال گذشته نشان داده و چنین وضعیتی داشته است؛ تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
حلقه مفقوده داستان؛ همان عدم بهرسمیت شناختن سینمای مستقل با تفکر مستقل است که اگر بهرسمیت شناخته شود، این داستانها دیگر از بین میرود و شانس اسکار گرفتن سینمای ایران را بسیار بالا میبرد. اما چون تنوعافکار خیلی چیز مطلوبی محسوب نمیشود، پس یا باید فیلمهایی انتخاب شود از میان فیلمهای با بودجهکم یا نسبتاً مستقل که شانس اسکار داشته باشد یا فیلم ما که کاملاً حکومتی باشد و در راستای انجام وظیفه جریانی قرار بگیرد. داستان کمیته اسکار هم در ایران مثل همان قضیه تعریف دقیقِ معنا و مفهوم مدیرفنی در فوتبال است که توسط علی پروین معنا شد؛ کشک.