انتخاب در جهان خاکستری
انسان موجودی یکپارچه و تماماً عقلانی نیست. فروید معتقد بود که انسان تحتتأثیر سه نیروی نهاد، خود و فراخود قرار دارد.

آدمی هر لحظه در مواجهه با یک انتخاب و تصمیم قرار دارد. اگر مسائل را به لحاظ پیچیدگی و ابهام در یک طیف رنگی از سیاه تا سفید در نظر بگیریم، یعنی مابین دو حالت حدی در وضعیتی که کاملاً میدانیم چه باید انجام دهیم تا حالتی که کاملاً میدانیم چه نباید کنیم، دشواری انتخاب و تصمیمگیری زمانی پیدا میشود که شرایط ترکیبی از سیاهی و سفیدی یا تیرگی و روشنی قرار دارند. این پیچیدگی و ابهام چنان عمیق است که دریابیم، طیف خاکستری نهتنها در فاعل انتخابکننده که در موضوع انتخابشونده نیز وجود دارد.
بهعبارتی مسئله این است که «آنکه ناعالم است، باید آنچه نامعلوم است را برگزیند.» در سمت فاعل، روان انسان بهعنوان بازیگر اصلی و پنهان تصمیمگیری عمل میکند. اگر انتخابها تنها براساس دادههای عقلانی صورت میگرفت، زندگی بسیار سادهتر بود. اما واقعیت این است که انسان موجودی یکپارچه و تماماً عقلانی نیست.
فروید معتقد بود که انسان تحتتأثیر سه نیروی نهاد، خود و فراخود قرار دارد. نهاد نماینده غرایز ابتدایی است که همواره بهدنبال لذت و اجتناب از درد است. بسیاری از انتخابهای ما، حتی آنهایی که بهظاهر عقلانی مینماید، درواقع تحتتأثیر همین نیروهای غریزی است. موضوع دیگر تأثیر تجربیات کودکی است. یونگ با مفهوم «کهنالگوها» و «سایه» نشان داد که ترسها و تمایلات ما ریشه در تجربیات گذشته دارد.
فردی که در کودکی تحقیر شده، ممکن است در بزرگسالی یا بهسوی کمالگرایی افراطی برود (جبران افراطی) یا از هرگونه رقابت بگریزد (اجتناب ناخودآگاه). این الگوها مانند فیلترهایی نادیدنی، گزینههای پیشِرو را تحریف میکند. مسئله دیگر سوگیریهای شناختی است. حتی زمانیکه فکر میکنیم تصمیمی کاملاً منطقی گرفتهایم، ممکن است تحتتأثیر سوگیریهایی مانند سوگیری تاییدی (تمایل به تایید باورهای پیشین) یا هراس از زیان (ترس ازدستدادن بیش از تمایل به سود) قرار گرفته باشیم. انسان بیشتر از آنکه موجودی عقلانی باشد، موجودی «عقلانیسازیکننده» است.
ما پس از گرفتن تصمیمها، برای آنها توجیه عقلانی میسازیم، اما در لحظه انتخاب، عواملی مانند ترس، امید یا نیاز به امنیت، نقش اصلی را ایفا میکنند. گاه موضوع و آنچه مورد انتخاب است نیز دارای پیچیدگیهای ذاتی است. ترکیبی از درستی و نادرستی یا کمال و نقص است. از اینرو حتی اگر از ناحیه فاعل انتخابگر، ابهامی وجود نداشته باشد، هیچگاه گزینه مطلقاً خوب یا مطلقاً بد وجود ندارد.
دشواری این موضوع زمانی حاد میشود که ترکیب مزایا و معایب گزینه یا گزینههایی بهشکل تقریباً برابری نمود پیدا میکند. (با فرض اینکه فاعل شناسا قدرت شناسایی ظرافتهای موضوع را تا به این اندازه داشته باشد، که بهنظر این فرض نیز فرضی بعید است.) امکان «عدمانتخاب» نیز وجود ندارد. خوب بود اگر شرایطی وجود داشت که با اینهمه پیچیدگی و ابهام، میتوانستیم از انتخابها سر باز زنیم. اما چنانچه قابل درک است، عدمانتخاب نیز خود نوعی انتخاب است. روان انسان عدمقطعیت و زیست سراسر ابهام را بر نمیتابد.
از اینرو براساس کششهای درونی موضوعی را برگزیده، سپس آن را عقلانیسازی میکند. اما در بسیاری مواقع، بهعلت تضادهایِ متوجهِ موضوع، دیری نمیپاید که از تصمیمی که گرفته، پشیمان میشود. اما چگونه میتوان در این جهان خاکستری تصمیمات نسبتاً بهتری گرفت؟ چنانچه بپذیریم که بسیاری از انتخابهای ما تحتتأثیر نیروهای ناخودآگاه است، با شناخت سوگیریهای ذهنی و تمایلات درونی، میتوانیم تا حدی از تأثیر مخرب آنها بکاهیم. تمرین ذهنآگاهی میتواند به ما کمک کند انگیزههای واقعی خود را تا حدودی بشناسانیم. تصمیمگیری در موقعیتهای خاکستری مستلزم نگاهی چندوجهی است. تحلیل چندبُعدی گزینهها، روشی برای شکستن پیچیدگیهای یک انتخاب به مؤلفههای قابل مشاهده است.
رویکرد اصلی میتواند پذیرش ابهام بهجای جستوجوی قطعیت باشد. چهبسا بتوان بهجای تلاش برای «بهترین» انتخاب، به گزینه «به اندازه کافی خوب» رضایت داد. از طرفی، باید در نظر داشت برخی انتخابها نیاز به گامهای کوچک و بازخورد مداوم دارند، نه قضاوتهای فوری. و گاه یک دیدگاه خارجی میتواند زوایای پنهانی را برای ما روشن کند. پذیرش این واقعیت که هیچ تصمیمی کاملاً درست یا غلط نیست، بلکه هر انتخابی بهایی دارد، میتواند تا حدی از انتظار نتایج مطلقاً رضایتبخش بکاهد. ما محکوم به انتخابیم، اما این انتخاب میتواند آگاهانه، انعطافپذیر و برخوردار از مسئولیتپذیری باشد.
بااینحال باید همچنان دانست که این روان آدمی است که بر حوزه شناختی او حکم میراند و بهکارگیری راهحلهای پیشگفته تنها بخش کوچکی از ابهام مسئله را برطرف میکند. اطلاع از اینکه بسیاری از تصمیمات همه ما، بهناچار و تحتتأثیر ناشناختهها اخذ میشود، امکان گذشت و رواداری را در مواجهه با خود و دیگری افزایش میدهد.