روزگار سروصدا/ درباره غائله سووشون
دو روز آخر هفته مهمترین مسئله حوزه فرهنگ، غائله خانم نرگس آبیار و خبر امضای کتاب «سووشون» توسط او بود؛ خبری که در ابتدا توسط ناشر منتشر شد و دقیق و واضح به امضای کتاب توسط ایشان و یک بازیگر اشاره داشت. بعد از ساعتی که ناشر با سیل واکنشهایی در کانالهای خبری و شبکههای اجتماعی روبهرو شد، آن پوستر را حذف و اعلام کردند؛ عوامل سریال میخواهند کارت پستال کتاب را امضا کنند.

دو روز آخر هفته مهمترین مسئله حوزه فرهنگ، غائله خانم نرگس آبیار و خبر امضای کتاب «سووشون» توسط او بود؛ خبری که در ابتدا توسط ناشر منتشر شد و دقیق و واضح به امضای کتاب توسط ایشان و یک بازیگر اشاره داشت. بعد از ساعتی که ناشر با سیل واکنشهایی در کانالهای خبری و شبکههای اجتماعی روبهرو شد، آن پوستر را حذف و اعلام کردند؛ عوامل سریال میخواهند کارت پستال کتاب را امضا کنند.
این ماجرا که پیش آمد خاطرم رفت به 9 سال پیش و روزهای پیش از اکران یکی از فیلمهای خانم کارگردان. در آن روزها روابط عمومی یکی از فیلمهای خانم آبیار با من تماس گرفت و خواست به همراه یکی از بزرگان اندیشه که آن زمان نزدیکیای با او داشتم، برای تماشای فیلم، پیش از اکران به دفتر تهیهکننده برویم. فیلم طولانی که تمام شد ایشان به همراه تهیهکننده و دیگرانی آمدند و با آن بزرگ شروع به صحبتهای خودمانی دربارۀ فیلم و دیگر چیزها کردند.
چندوقت بعد که فیلم اکران شد، دیدم در صفحه آخر یکی از روزنامهها یادداشتی از آن اندیشمند منتشر شده است و چنان از فیلم نوشته است که گویی بهترین اثر هنریایست که در همه عمر دیده. تازه فهمیدم همه آن دعوت و صحبتهای خودمانی محفلی بوده برای کار مارکتینگ یا بخوانیم بازارگرمکنی روزهای اکران. مرادم از گفتن این اتفاق خاطرهگویی نیست.
خبر امضای اثر سیمین دانشور را که شنیدم خاطرم به این سمت رفت، آنان که با زندۀ زباندار میتوانند چنین کنند، عجیب نیست که با مردۀ بیوارث هم چنان کنند؛ کاری که در تعریف یکخطیاش میشود: بازاریابی بر هرچیزی مقدم است. یک بار یک اهل دلی گفته بود:«برای خواننده شدن، جز صدا باید سروصدا هم داشت.» یکی از دلایل وضعیت اسفناک امروز سینمای جریان اصلی ما و بدتر از آن شبکه نمایش خانگی به این دلیل است که سیطره صدا بر سروصدا هر روز و هر روز بیشتر میشود.انگار کار خلاقه و هنر روز به روز با شتاب به حاشیه میرود و مدیریت فضا و کار بازاریابی ارجح بر کار هنری میشود.
چند ماه پیش یکی از بازیگران با فالوئر میلیونی در شبکه اینستاگرام، داستانی ترسناک از گم شدنش و عروسکی مرموز راه انداخت و دیگر ماجراها هم که همه میدانند. همه آن بازیها برای تبلیغ سریال پربازیگر و گرانی بود که با آن همه سروصدا نتوانست کوچکترین اقبالی میان وفادارترین مخاطبان شبکه نمایشخانگی هم پیدا کند. بازاریابی و مدیریت فضا به ذات چیز بدی نیست که ضروری هم هست، ولی مخاطب باهوش در نهایت متوجه میشود که سروصدای یک کار گندمنمایی و جوفروشی بوده یا نه، رکب نخورده است و محصولی که به دستش رسیده ارزشی داشته است.
کارهایی که قرار است به زودی از خانم آبیار هم پخش شود سروصدا کم نداشته است. آخرینش خبر توقیف آن توسط ساترا بود. ساترا برای تیمی که توانایی این را دارد تا باغ عفیفآباد را که هم مکانی تاریخی است و هم نظامی، لوکیشن فیلمبرداری کند، صدمه بزند و پاسخگو هم نباشد، نمیتواند مزاحمتی ایجاد کند. آرزو میکنم که این گمانهزنیها درست نباشد، «سووشون» یکی از بهترین اقتباسهای ایران باشد و این همه سروصدا در نهایت ما را با یک اثر قابل ستایش مواجه کند. ولی اگر از آرزواندیشی دور شوم، بعید میدانم که اگر سیمین دانشور زنده بود، عزیزترین کارش را به دست خانم آبیار میداد تا سریال کند.یا لااقل از مقطعی به بعد از این کار پشیمان میشد؛ آن هم وقتی که متوجه میشد، خانم کارگردان از نیمههای سریالی که میگوید به او تعلق خاطر دارد، آن را رها کرده و سراغ ساخت «بامداد خمار» فتانه حاج سیدجوادی رفته است.
نمیدانم دقیقاً چه زمانی این را رها کرده و چه زمانی سراغ آن رفته، چقدر از آن مانده بوده که سراغ این یکی رفته. سر اینها مناقشه ندارم، میگویم خانم دانشور احتمالاً از ایشان میپرسید شما چطور همزمان هم دلبسته عشق زری و یوسف در «سووشون» میشوید و هم عشق عامهپسند رحیم و محبوبه. بالاخره با آن ادبیات همدلترید یا با این ادبیات؟ عشقی که در بستر مبارزه طبقاتی و اقتصاد سیاسی میگذرد، برای شما جذاب است و بلدش هستید یا داستان عوامپسندی که از قضا بازتاب تفکر طبقاتی و تخطئه طبقه غیربرخوردار است؟ سوال مهمتر آیا سینماگر به وجوه هنری کاری که از آن اقتباس میکند، باید فکر کند و ببیند اصلاً با آن همدل و همعقیده است یا نه به هر سمت که پیشنهادی آمد میرود؟
گمان میکنم اگر «دایره مینا» داریوش مهرجویی و «دائیجان ناپلئون» تقوایی موفق شد، برای این بود که آن ادبیات را میشناختند و با آن همصفحه بودند. امیدوارم که خانم آبیار همه را شگفتزده کند، نشان دهد که همه این سروصداها برای هیچ نبوده و دو اثر متناقض را همزمان با هم در بهترین شکل ساخته باشد.