این نمایشگاه بهگاه نیست/برگزاری نمایشگاه کتاب تهران به منوال گذشته همچنان اهمیتی و فایدهای دارد؟
سیوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشتماه در مصلی تهران و با شعار «برای ایران بخوانیم» افتتاح شد؛ رخدادی که تا شنبه ۲۷ اردیبهشتماه ادامه خواهد داشت و در آن بیش از ۲۳۰۰ ناشر داخلی و ۴۹ ناشر خارجی حضور دارند.

سیوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشتماه در مصلی تهران و با شعار «برای ایران بخوانیم» افتتاح شد؛ رخدادی که تا شنبه 27 اردیبهشتماه ادامه خواهد داشت و در آن بیش از 2300 ناشر داخلی و 49 ناشر خارجی حضور دارند. همزمان با بخش فیزیکی به منوال چندسال اخیر، بخش مجازی نمایشگاه هم مشغول به فعالیت است و ناشران بخش مجازی میتوانند کتابهای منتشرشده در10 سال اخیر را به فروش بگذارند؛ عددی که البته برای ناشران بخش فیزیکی، 5 سال است.
نمایشگاهی مثل همیشه؟
بهظاهر همهچیز مثل همیشه مرتب و منظم پیش میرود؛ مسئولان نمایشگاه آمارهایی درباره رشد فروش کتاب نسبت به سال گذشته میدهند و رسانهها خبرهایی تصویری از استقبال و حضور مردم مخابره میکنند. با این همه نقدهایی نیز در میان است؛ از مکان نامناسب برگزاری نمایشگاه در میان ترافیک شهری تا جانمایی ناعادلانه غرفهها بهنفع ناشران دولتی که ازقضا مخاطبان کمتری نیز همیشه داشتهاند و حتی گاه در شلوغترین دوران نمایشگاه در دهههای گذشته نیز، غرفههای آنها کممخاطب باقی مانده است. بر اینها بیفزایید برخی چالشهای اجرایی مانند گرمای هوا و تهویه ضعیف، کمبود فضا و امکانات رفاهی و البته این نکته اصلی که این نمایشگاه بینالمللی نیست.
خداحافظ کتابفروشی
جز این ایرادهای مهم اما اغلب تکراری که دیگر برای بسیاری به چیزی عادی بدل شده است، دستهای دیگر از منتقدان اما بهخصوص در سالهای اخیر تردیدهایی ساختاری نسبت به درستی برگزاری نمایشگاه کتاب به سبک و سیاقی که در این دههها جریان داشته، ابراز کردهاند. منتقدان میگویند، این نمایشگاه بهجای آنکه یک رویداد فرهنگی با هدف دیدار ناشران با نویسندگان و مترجمان و آگاهی کتابخوانان از آخرین تحولات حوزه نشر کتاب و آثار جدید منتشرشده باشد، بدل شده به بازاری برای فروش کتاب آنهم به دست ناشران؛ امری که در عمل منجر به رکود اقتصاد کتابفروشیها بهویژه کتابفروشیهای کوچکی میشود که معمولاً تا چندماه بعد از نمایشگاه، همان فروش نهچندان زیادشان نیز افتی معنادار میکند.
این بدینمعناست که اگر مسئولان بخواهند این نمایشگاه را در بهترین حالت ممکن خود برگزار کنند، در عمل باید با حرفهای بهنام کتابفروشی خداحافظی کرد؛ بهخصوص وقتی میدانیم اینک بسیاری از ناشران خود نیز دستبهکار شدهاند و فروش کتابهایشان با تخفیفهای 20 درصدی را که تقریباً همان سود کتابفروشها از قیمت کتاب است، همزمان با نمایشگاه در سطح شهر، آغاز میکنند.
نمایشگاه را دائمی کنید
در مقابل این انتقادها البته مدافعان برگزاری نمایشگاه کتاب هم کم نیستند؛ بهویژه کسانی که نفس برگزاری چنین رویدادی را موجب علاقهمندی مردم به کتاب و کتابخوانی میدانند و معتقدند، چنین رویدادی در جامعه با توجهی که رسانهها بدان مبذول میدارند، موجب میشود جامعه متوجه اهمیت مقولههای فرهنگی شود و این در وضعیتی که آمار کتابخوانی در جهان و ایران رو به کاهش است و در ایران نسبت به استاندارد کشورهای توسعهیافته نیز پایینتر است، غنیمت است و باید هم قدردانش بود، هم حفظش کرد و هم گسترشاش داد.
بیدلیل نیست که همین چندروز پیش میرجلالالدین کزازی با حضور در مصلی تهران از این سخن به میان آورد که اولاً نمایشگاه کتاب به هر شیوهای که برگزار شود، مفید است و ثانیاً برای اینکه شایسته نام «نمایشگاه کتاب» باشد، باید دائمی و پایدار باشد. از نظر این ادیب شهیر، نمایشگاه نباید تنها چندروز برگزار شود، سپس به پایان برسد بلکه هدف اصلی این نمایشگاهها باید ایجاد تغییرات فرهنگی و تأثیرات ماندگار در جامعه باشد.
شلوغی نمایشگاه با تحول فرهنگی فرق دارد
همانطور که گفته شد از نظر مدافعان برگزاری نمایشگاه به سبک فعلی، شلوغی نمایشگاه و ترافیک خیابانهای اطراف آن هم حتی بار فرهنگی مثبتی دارد و به افراد بیعلاقه به کتاب نیز گوشزد میکند که رخدادی مهم در حال وقوع است. همینطور است حضور خانوادهها با فرزندان خردسال و حتی جمعهای دوستانه که شاید بیشتر از آنکه در پی بازدید از کتابها یا خریدی باشند، به نمایشگاه چونان تفرجگاهی شهری مینگرند که در آن میتوان ساعاتی خوش گذراند. نمایشگاه امسال البته ترافیک خیابانهای قنبرزاده و بهشتی را چندان متاثر نکرده است.
نمیدانیم این را باید پای حضور نیروهای راهنمایی و رانندگی در طول این خیابانها برای نظمبخشی به عبور و مرور خودروها در ایام نمایشگاه گذاشت یا آنطور که برخی تصاویر و گزارشها حکایت میکنند، ناشی از کاهش استقبال عمومی از نمایشگاه و خلوتی غیرقابل انکار آن. اما به هر روی از نظر مخالفان برگزاری نمایشگاه کتاب، در آن شلوغیهای جمعیت نیز نباید دنبال تحول فرهنگی بود.
خطاهای شناختی که مردم را به نمایشگاهها میکشاند
شاید حتی بتوان این فرضیه را آزمود که هجوم مردم به نمایشگاه کتاب نیز چیزی است شبیه سایر شلوغیهای رایج در نمایشگاههای عمومی و منبعث از خطاهای شناختی که در چنین مواقعی مردم را به سرک کشیدن به چنین تجمعهایی ترغیب میکند. مهمترین این خطاهای شناختی را میتوان چنین خلاصه کرد: 1ـ خطای ترس از دست دادن و اینکه افراد نگران هستند که با حضور نداشتن یا خریدنکردن، کالا یا فرصتی ارزشمند را از دست میدهند 2ـ خطای تقلید اجتماعی و اینکه با دیدن جمعیت زیاد افراد باور میکنند که نمایشگاهی فوقالعاده در جریان است 3ـ خطای کمیابی که با اعطای تخفیفهای ویژه، افراد را به لزوم استفاده سریعتر از این فرصت سوق میدهد 4ـ خطای عادت که مطابق آن برای برخی حضور سالانه در چنین نمایشگاهی به یک امر روتین بدل شده است 5 ـ خطای تایید که براساس آن حضور برندهای معتبر یا چهرههای شناختهشده، افراد را به حضور و خرید ترغیب میکند.
بگذارید از همین آخری مثالی بزنیم. در نمایشگاه امسال حضور عادل فردوسیپور به کشیدهشدن صفی طولانی انجامید از طرفداران این مجری محبوب که البته چندین ترجمه نیز از او در بازار کتاب موجود است و همگی نیز آثاری پرفروش بودهاند. این استقبال مردمی اما از نظر برخی، نشانه تحولی فرهنگی نیست. برای نمونه فردی علیخواه، جامعهشناس در صفحه اینستاگرام خود در این باره نوشت: «فرض کنید بهجای کتاب، کالای دیگری روی میز قرار میگرفت و عادل فردوسیپور آن را تبلیغ میکرد.
آیا این صف دوباره تشکیل میشد؟ اطمینان دارم که میشد... اگر کسی بیاید و اعلام کند، اصلاً کتابی وجود ندارد یا کتاب تمام شد؛ مبلغی پرداخت کنید تا بتوانید وارد سالن شوید و عادل را ببینید، چند درصد بهخاطر تمامشدن کتاب، صف را ترک خواهند کرد؟» علیخواه در ادامه متناش نیز نقدی به همین صفها و شلوغیها میکند: «در کل از نظر اجتماعی به این صفها خوشبین نیستم و آن را نشانه توسعۀ فرهنگی و ارزشمندی کتاب نمیدانم.
من اساساً بسیار شک دارم که کتابهای امضاءشده سلبریتیها خوانده بشوند.» او درنهایت متناش را با مقایسهای معنادار به پایان میرساند: «من تصویر صف ژاپنیها برای خرید آثار هاروکی موراکامی را تحسینبرانگیز میدانم، حال چه او در کتابفروشی حضور داشته باشد، چه نداشته باشد و غالباً حضور ندارد. شغل او نویسندگی است و خوانندگان، او و حتی امضایش را فقط بهخاطر آنچه نوشته، دوست دارند.»
کو نویسندگان؟
آنچه علیخواه از سلبریتیزدهشدن عرصههای فرهنگی میگوید، نقدی است که سالهاست بسیاری از دیگر منتقدان نمایشگاه کتاب بدان اشاره میکنند و شاید بشود شاهبیت آنها را این دانست: در نمایشگاه چندان جایی برای نویسندهها نیست و فرصتهای ارتباط میان نویسندگان و خوانندگان محدود است. دو دهه پیش البته چنین نبود. وقتی نمایشگاه مطبوعات نیز همراه نمایشگاه کتاب برگزار میشد، گفتوگو با چهرههای سیاسی و فرهنگی و برگزاری نشستهای تخصصی در کنار تعاملات فرهنگی، جلوهای دیگر داشت.
اینک اما راهروهای خلوت نمایشگاههای کتاب و مطبوعات هردو یا اینکه هرطرف سر بگردانی، اثری از نویسندگان بزرگ نمیبینی، شاید نشانهای باشد از اینکه انگار این نمایشگاه بهگاه نیست، بهویژه در روزگاری که در عصر گرانی روزافزون کتابها و تیراژهای 300 نسخهای، دسترسی به کتاب در مواقعی بسیار سهلتر و حتی بهصورت قسطی ممکن شده و البته اهالی کتاب میگویند با این همه سهولتها، رونق از روی فرهنگ رخت بر بسته است و ناشران دارند با سیلی صورت خودشان را سرخ نگاه میدارند.