لطفاً در کار مردم دخالت نکنید!
گاهی بهتر است بهجای سنگاندازی جلوی کاری که مردم میخواهند برای شهرشان انجام بدهند، فقط باید کنارشان ایستاد.

گهگداری کنار معرفی و حرف زدن از فیلم، کتاب، موسیقی و اتفاقات روز در این ستون، بدم نمیآید نقبی بزنم به آدمهای جالب و نکتههای روزمره کوچکی که در شرایط عادی از کنارشان بیتفاوت عبور میکنیم اما کمی که بگذرد، وقتی دوباره به آنها نگاه بیاندازیم، میبینیم که خیلی هم ساده و عادی نیستند و درواقع اگر عمیقتر فکر کنیم ممکن است راه نجاتمان باشد.
یک نمونهاش را در سفر هفتهی گذشته به شیراز تجربه کردم. خب در شش، هفت سال اخیر زیاد شیراز رفتهام. تنها یا با دوستانم و آنجا هم دوستانی دارم. همیشه روحیهی اهمیت دادن به شهر را در شیرازیها تحسین میکردم. هیچ شهر دیگری را نرفتهام که به این اندازه خود اهالیاش به ظاهر شهر اهمیت بدهند و برایش تلاش کنند.
شیرازیها نمونهی فوقالعادهای هستند برای اینکه اگر کارها را به خود مردم بسپارید، نتیجهی بهتری خواهیم گرفت. آنها نسبت به تصویر شهرشان بیتفاوت نیستند. طبقهی بالاتر از متوسط فرهنگی و مالی از پروژههای مختلف حمایت میکنند.
مثال بزنم. نوازندهی کمانچهی قدر شیرازی، عباس سرافراز، در سالهای اخیر جدا از پروژههای شخصیاش کنار گروههای جمعوجور، مستقل و جوان قرار گرفته و درواقع پشتیبانی کرده تا اجراهای آنها بهتر شنیده شود. حالا هم در شیراز آموزشگاه موسیقی زده در یک عمارت قدیمی.
عمارت از کجا آمده؟ طبعاً که موزیسین، پول اجارهی عمارت قدیمی ندارد. یکی دیگر از اهالی شهر ساختمان را داشته و بهجای اینکه خراب کند (چون شاید باورتان نشود بعد از ماجرای اعتراض به تخریب بافت که دو سال پیش در همین روزنامه دربارهاش نوشتم همچنان در شیراز به بهانههای مختلف خانههایی که قاعدتاً باید ثبت شوند بهجای حفظ، تخریب میشوند!)، آن را در اختیار هنرمندان شهرش قرار داده تا روح موسیقی در شهر پراکنده شود. که نسل آینده موسیقی خوب را بشنود و یاد بگیرد. تنها گیر این وسط که در کار خلل ایجاد میکند، چیست؟
راهبهراه مجوز گرفتن برای هر کاری. یا نظارتهای بیهودهای که نهتنها ذرهای به پیشرفت فرهنگ و هنر این کشور کمک نمیکند که آدمها را خسته، ناامید و در مسیر مهاجرت قرار میدهد. یعنی اگر دست مردم را باز بگذارند شعار سرمایهگذاری برای تولید به شیوهی فردی به حقیقت میپیوندد اما پای نهادها که وسط میآید، سرمایهها عطای تولید فکر یا خدمات یا جنس را به لقایش میبخشند و در میروند. از همینجا میخواهم برسم به شهر دیگری در جنوب که از دیروز خبرش بر سر زبانها افتاده؛ بوشهر.
این ستون که منتشر میشود یکبار لغو مجوز فستیوال کوچهی بوشهر آمده و بعد خبر پیگیریها، واکنشها و درنهایت اینکه فستیوال نه در فضای عمومی که در یک تالار مجوز گرفته و قسعلیهذا! رفیق وکیلم در پادکستی اشاره کرده بود که فضای عمومی مثل استادیوم یا اجرای موسیقی باید در اختیار مردم باشد.
نباید فضای عمومی را خالی کرد. این را در پادکست فوتبالی گفته بود و اتفاقاً اشاره کرد که اگر موسیقی هم بلد بودم کنار خیابان مینشستم و ساز میزدم. این از همان جاهایی است که مردم داشتند کارشان را میکردند. فستیوال کوچه به بوشهر رونق داد. مردم بلیت میخریدند و از شهرهای مختلف ایران میرفتند که در فستیوال موسیقی شرکت کنند. هم توریست جذب میشد، هم موسیقی جنوب ترویج داده میشد. گیرم که دو شب هم بافت قدیمی بوشهر شلوغ میشد. گیرم چهار نفر هم حرکات شاد انجام میدادند.
در شرایطی که همه با بحران عصبی روبهرو هستند، باید از اینکه انرژی جمعی اینطوری خالی شود، استقبال هم بکنیم. حالا احتمالاً جمعیت در فستیوال کوچه موج میزند، حتی اگر خارج از تالار موسیقی باشد. مگر در خیابان استقلال استانبول که گلهبهگله نشستهاند، ساز میزنند و مردم میایستند و گوش میدهند، مجوزی وجود دارد؟ جاذبهی توریستی هم شده.
بیایید تصمیمهای مدیریتی سفت و سخت را بگذارید روبهروی اتفاقاتی که از سمت مردم در شهرها شکل گرفته و آمار بگیریم، ببینیم کدام موفقتر بوده است. در سالهای اخیر، این موقع برای فستیوال موسیقی رامین صدیقی میرفتم استانبول. فستیوالی که زمانی همینجا در فرهنگسرای نیاوران برگزار میشد.
معنادار نیست؟! یک کارگروه پژوهشی جامعهشناسی و روانشناسی تشکیل بدهید و از متخصصان بشنوید که گاهی بهتر است بهجای سنگاندازی جلوی کاری که مردم میخواهند برای شهرشان انجام بدهند، فقط باید کنارشان ایستاد.