ترمیم زخم به داروی فرهنگ
ما ملتی به راستی افتخارآمیز هستیم، چرا؟ چون پس از اینهمه سختی و مرارتی که قرنهاست کشیدهایم انسانیترین سویه تمدن بشری را فرو نگذاشتهایم و هنوز به مرهم فرهنگ، زخمهایمان را ترمیم میکنیم.

روزگار بر پاشنه خوبش نمیگردد. اینجا و آنجا هم ندارد. همین روزها بهخصوص بعد از صحنههای شرمآوری که در کاخ سفید و جلوی دوربینها اتفاق افتاد، اوضاع و احوال مردم اروپا هم چندان تعریفی ندارد. مردم اسپانیا که به راحتاندیشی و سهلگیری بین ملل اروپایی معروف بودند، حالا نگران از آیندهشان هستند. اگرچه آنها هم تاریخ ناآرامی داشتهاند بهخصوص در تمام قرن بیستم کموبیش درگیر هزار گرفتاری بودهاند؛ از جنگ داخلی و دیکتاتوری نظامی طولانیمدت تا حملات مسلحانه جداییخواهان.
برای ما ایرانیها که تاریخی پرتلاطم را از سر گذراندهایم، پیشامدهای اینروزها البته غافلگیرکننده نیستند. ما از بحرانهایی جدیتر و بزرگتر بیرون آمده و آموختهایم که چطور با هزار نگرانی کنار بیاییم و بازهم لبخند بزنیم. ما نهفقط در این چند دهه که چند قرن است مورد تهدید حمله و اشغال قرار داشتهایم: زمانی به بهانه جداکردن سرزمینهای ایرانی از شمال، جنوب، شرق و غربمان و زمانی دیگر به مجازات ملّی کردن صنعت نفت یا شیلات شمال.
اوضاع جهان خوب نیست؛ که همه میدانیم و البته چیز جدیدی هم نیست. گیریم مردم گوشه و کنار جهان بهدلیل برخورداری از چند دهه ثبات، تصوری از دامنگیر شدن در بحرانها و گرفتاریها نداشته باشند، باز هم در موضوع تغییری نمیدهد. ما ایرانیها هزاران سال است که به قوت فرهنگ توانستهایم اضطرابهایمان را فرو بنشانیم، زخمهایمان را ترمیم کنیم و دوباره به زندگی بازگردیم. همین فرهنگ و هنر قرنها برای ما نقش التیامدهنده و البته متحدکننده داشته است. امروز هم چنین است.
کیست که از گرفتاریهای اقتصادی، تنگناهای خردکننده و سفرههای کوچکشده خبر نداشته باشد؟ اما در همین وانفسا در گوشه و کنار کشور هزار کار خوب فرهنگی انجام میشود که جداً مایه تعجب است. همین الان جستوجویی کنید و ببینید که چند دوره آنلاین و حضوری بیهقیخوانی، مثنویخوانی، متون قدیمی، فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی و هزار چیز دیگر در حال برگزاری است.
کاری به کیفیت ندارم، تعدد این دورهها خبر از نیاز و تشنگیای میدهد که در این زمانه عجیب است، نیست؟ مشتری این دورهها هم از طبقه مرفه و پولداری که غم نان ندارند، نیستند. آنها که این قبیل علاقهمندیها را دارند اکثراً تحت فشار بسیار زیاد شرایط اجتماعی و اقتصادی قرار دارند. چنانکه تئاترها و کنسرتهای کوچک و بزرگ اکثراً توسط همین مردم پر میشوند.
موضوع فقط به تهران هم اختصاص ندارد، در همین مازندران، ارکستر بزرگی از کودکان و نوجوانان بسیار با استعداد تشکیل شده بهنام «ارکستر بزرگ طبرستان». من آنها را روی اینستاگرام تعقیب میکنم و از کیفیت کار آنها و موسیقی بسیار خوبشان سرخوش میشوم. امیدوار میشوم که با همه این شرایط، ما هنوز آن خصیصه تاریخی خودمان را فرونگذاشتهایم. در سختیها به فرهنگ و هنر چنگ میزنیم و میمانیم.
همین روزها «جشن مستقل سینمای مستند ایران» در جریان است و من هم به لطف دوستان افتخار حضور در آکادمی مربوطه را داشتم. برای من چه فرصت مغتنمی بود که میتوانستم بعد از سهسال آثاری را از سینمای مستند ایران ببینم. چندین فیلم فوقالعاده دیدم که از همه نظر چشمگیر و چشمنواز بودند و حالم خوش شد و البته هزار هزار آموختم. خبر دارم که هرکدام از این فیلمها با چه سختی و مرارتی ساخته میشوند.
از این نمونهها بسیار سراغ دارم. اساساً از دلمشغولیهای من در غربت رصد همین فعالیتهای فرهنگی و هنری در داخل میهن است. این میزان از علاقهمندی نسل جوان به حوزههایی مثل موسیقی ایرانی و کلاسیک، متون کهن و ادبیات فارسی، هنرهای تجسمی و نمایشی و هزار پدیده فرهنگی دیگر، برایم شوق زندگی میآورد.
بهخصوص اینکه همه این فعالیتها مثل همان سینمای مستند، مثل ارکستر بزرگ طبرستان، مثل صدها و هزاران کار و پروژه فرهنگی بزرگ و کوچک دیگر فقط با همت خود مردم و بیهیچ حمایت دولتیای انجام میشود. دستگاه فرهنگی کشور چنان از اوضاع غافل است که از سلیقه و نیاز اکثریت مردم اصلاً خبری ندارد و مخاطبش همین اقلیت محدودشان است. نگاهی بهصورت اسامی مجریان برنامههای نوروزی بیندازید تا صحت عرض مرا تایید فرمایید.
سرتان را درد آوردم که بگویم، ما ملتی به راستی افتخارآمیز هستیم، چرا؟ چون پس از اینهمه سختی و مرارتی که قرنهاست کشیدهایم انسانیترین سویه تمدن بشری را فرو نگذاشتهایم و هنوز به مرهم فرهنگ، زخمهایمان را ترمیم میکنیم.