خلقیات ما ایرانیان
ایکاش بزرگان فرهنگ این دیار از خاک برخیزند؛ نه برای آفرینش مجدد آثار جاودانهشان؛ بلکه تلنگری زنند که بیندیشیم آنسان که آنان به دوستان و غیردوستان نگاه میکردند.
«شوهر آهو خانم به دستم رسید. درواقع باید من و امثال من دکان نویسندگیمان را تخته کنیم.» این نقل قولی است از محمدعلی جمالزاده که بزرگ علوی درباره کتاب علی محمد افغانی از او روایت کرده است. نهایت احترام و ادب و شاید هم شکسته نفسی دراین تمجید موج میزند که البته بعید میدانم باتوجه به شخصیت بیتعارف جمالزاده چنین باشد.
بهراستی آیا این نگره حالیه در میان قشر روشنفکر و بالمآل نویسندههایمان وجود دارد! احیاناً شنیده یا دیدهایم نویسندهای از همکار و همصنفیاش چنین تجلیل و تکریمی کرده باشد؟! حال در میان عموم دوستداران فرهنگ نه؛ آیا در خلوت و گعدههای روشنفکریشان هم چیزی گفته میشود؟ اگر این نگره را تعمیم به جامعه پیرامون دهیم و بخواهیم از آن مانیفستی درآوریم به نتایج سحری خواهیم رسید.
عرصه فرهنگ به طریق اولی قابلیت تعمیم به کلیت اجتماع را دارد. اگر در این حوزه نگاهها اصلاح شود شاید بتوان به همزیستی درستی رسید. آیا میتوان با قبول برتری دگری به زیست غیرجانبدارانه رسید؟ چه میشود بپذیریم دگران شاید برتر و کاملتر از ما در عرصههای گوناگون باشند. درهمین پیرامونمان، هرچه نگاه میکنیم از مناسبات سیاسی و اجتماعی و ورزشی؛ کم میبینیم که دیگری را کاملتر از خود بپندارند که این امر در سیاست و بدهبستانهای آن بیداد میکند.
از کفر ابلیس و زهد اسفندیار معروفتر است که چگونه در امر سیاست این انگاره خودبرترپنداری چگونه راه صواب را از ما ستانده است که اگر چنین نباشد این همه نیش و کنایه نثار همگنان نخواهیم کرد. در موسم انتخابات آنچه میشنویم و نظاره میکنیم؛ در رد دیگران است. آن هم نه رد عملی؛ بلکه قبول نداشتن صفر تا صد هرچه که دیگران کاشتهاند! اخیراً معاون اول ریاستجمهور؛ گفتهاند که مرام ما انتقاد گسترده و رد همه کارهای دولت سابق نیست.
نگرهای که هرچند ذیل وفاق ملی، گم میشود و انگ میخورد بدان؛ ولی در کنه و اساس حرفی است به صواب. یا در عرصههای مدیریتی شاهد آن هستیم که هیچگاه مسئول قبلی را بابت کارهایش نمیستاییم. البته پر واضح است که این انگاره تفاوت ماهوی بسیاری با دگراندیشیهای مرسوم دارد. مراد و مقصود قبول برتری نسبی دیگران و بالمآل عدم حسادت است و بس. آنچه در ابتدای نوشته درباره دیدگاه بزرگی چون جمالزاده آمد؛ میتواند انباشتی از معرفتشناسی بالمره در خود داشته باشد.
عدم قبول داشتن دیگری و کوس انا و لاغیری نهادینهشده در فرهنگ و خلقیاتمان؛ آسیب بسیاری به رشد و شکوفا شدن در بیشتر عرصههای رقابتی زده است. در همین عرصه روزنامهنگاری خودمان که با مشکلات بنیادین زیادی فینفسه مواجه است؛ هم اوضاع تعریف چندانی ندارد. اصولاً خیلیها در چنبره حسادتهای بیاساس دیده نمیشوند.
نامهای تکراری بسیاری سالهاست ستونهای روزنامههایمان را پر کرده است. راستی هیچیک از ما تا به حال به همکار دیده و ندیده روزنامهنویسمان، بابت یادداشت و مقالهای احسنت و آفرین گفتهایم؟! آری میتوان با کمی وسعت نظر به کار دیگران هم نگاه کرد. باور کنیم این نگره به خودمان بر خواهد گشت. شاید زماندار باشد ولی ثواب آن بهحتم برای همگان است.
تلاقی سرآمدان فرهنگ و سیاست و آنچه از آنان برای گرتهبرداری اجتماع کسب میشود؛ بسیار گرانسنگ است. آن سالی که همین کتاب «شوهر آهو خانم» با سرمایه اندک نویسنده چاپ و به عنوان کتاب سال برگزیده شد؛ افراد صاحب نامی از هم صنفان محمدعلی افغانی به تحسین آن پرداختند. محمدعلی اسلامی ندوشن میگوید: نمیتواند از تعریف آن برای دیگران چشم بپوشد»! آری تعجبآور است.
مگر میتوان چنین نگریست به همکاری که گوی سبقت از دیگران ربود. بحث مراودههای فرهنگی آن دوران شکوفای دهه40 نیست. صحبت اما بر سر انا و لاغیری عدهای است که در هر جایگاهی خویشتن را سر آمد آفریدگار میدانند و از این رهگذر به جهان پیرامون میاندیشند که اینگونه فکر کردن آنان ضربههای سختی به انگارههای فکری اطرافیان وارد میسازد.
ایکاش بزرگان فرهنگ این دیار از خاک برخیزند؛ نه برای آفرینش مجدد آثار جاودانهشان؛ بلکه تلنگری زنند که بیندیشیم آنسان که آنان به دوستان و غیردوستان نگاه میکردند. افسوس ماجرا آنجاست که قومی هستیم پر از تعارفات قبول داشتن دیگری در کلام و پر از تعارض در عمل! که این خود حکایت و روایت مجزایی است...