درباره مسئله یا شبهمسئله بودن رجیستری آیفون
چه آرزوهایی که نمرد
در چند روز گذشته خبر حل شدن مشکل رجیستری آیفون موجب کلی بحث شده؛ بهخصوص که موضوع تعرفه 96 درصدی هم فضا را مشوش کرد و باعث شد جوک «دو تا بخر، یکی ببر» در شبکههای اجتماعی دست به دست شود.
در چند روز گذشته خبر حل شدن مشکل رجیستری آیفون موجب کلی بحث شده؛ بهخصوص که موضوع تعرفه ۹۶ درصدی هم فضا را مشوش کرد و باعث شد جوک «دو تا بخر، یکی ببر» در شبکههای اجتماعی دست به دست شود. در این میان البته صدای خانم سخنگوی دولت درباره تصحیح نرخ تعرفه واردات هم کمتر شنیده شد. با همه اینها بحث این یادداشت نه صرف خوشحالی برای رفع این ممنوعیت است، نه آیه یأسخوانی شایع در فضای مجازی که با تاکتیک «دیدی گفتم»، میکوشد هر خبر خوشی را بلافاصله تلخ کند و اصلاً تا آن را به زهر مار تبدیل نکند، دستبردار نیست.
بحث این نوشته خیلی ساده، یک پرسش دوکلمهای است به این قرار: تا کی؟ منظور اینکه تا چه زمانی قرار است گرفتار این مسائل ساده و پیشپا افتاده باشیم؟ نمیخواهم تلاشهای همه کسانی را که در این مسیر کوشیدند، نادیده بگیرم. همانطور که در توئیت وزیر ارتباطات هم آمده، «تدییر دولت وفاق، حمایت رئیسجمهور محترم و پیگیری فعالانه وزارت ارتباطات» در این زمینه موثر بوده و خدا را شکر که تلاشهایشان هم به بار نشسته، اما راستی راستی وقتی میبینم مشکلات اصلی ما در این دیار دیرینهسال به چنین موضوعاتی تقلیل پیدا کرده که آیفون رجیستر بشود یا نه؟ کمی خندهام میگیرد و بعد بیشتر از آن ناراحت میشوم که آخر این چه مسائلی است که ما دچار آن شدهایم؟ و بدتر از آن، راهی هم برای حل این «مطالبات مردم» پیدا نشده است مگر به قول وزیر ارتباطات، پس از کلی «کار کارشناسی» و «ایجاد وفاق» آنهم «بدون هیاهو و غوغاسالاری»؟
دوست ندارم این جملهام کسی را به ذهن شما بیاورد، اما میپرسم آیا واقعاً مشکل امروز ما باید مدل موبایل مردمان ما باشد؟ همان بنده خدایی که نمیخواهم اسمش را بیاورم میگفت «من و تو باید به مشکل اساسی مملکت برسیم» و از اینکه «دغدغه دولت» بشود چیزهایی پیش پا افتاده مثل «مدل موی جوانان» یا «نوع لباس پوشیدن دختران ما»، بپرهیزیم. بماند که سخن او با عملش یکی نبود و از همان زمان بیراههای باز شد که طی آن به قول مصطفی پورمحمدی؛ «در بحث حجاب هی کشیدیم و کشیدیم تا پاره شد!»،
چنانکه امروز «بسیاری حسرت حجاب قبل از تحولات ۱۴۰۱ را میکشند.» امروز هم میشود به این پرسش خطر کرد که بهراستی شأن ملتی که نخستین دولت جهانی را تأسیس کرد و ۱۲۰ سال پیش جنبش مشروطه را راه انداخت، این است که خوشحال شود از اینکه میتواند آیفون به دست بگیرد؟ و تازه این امکان را نیز از طریق تعویض رئیسجمهور، وزیر و... به دست بیاورد؟ باز بهقول آن بنده خدا؛ «چرا واقعاً مردم را کوچک میکنیم؟»
باور بفرمایید یا نه، در بخش توسعهگرای جهان امروز، به عمده این مسائلی که ما بدانها مبتلاییم، میگویند «شبهمسئله». یعنی مسائلی که یا معضل و دغدغه مهمی برای مردمان نیستند یا نباید باشند. خب از شانس و اقبال ما، این شبهمسائل شدهاند مسائل اصلی مملکت. از این منظر گاهی دلم برای کسانی چون وزیر ارتباطات و کارشناسان این مملکت هم میسوزد که باید مدام از این جلسه به آن جلسه بروند و سیاسیون علاقهمند تحریم، فیلتر، ممنوعیت، مرزهای بسته، تولید داخلی و... را توجیه کنند که والله در جهان امروز، وزارتخانهای چون وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، باید دلمشغول طرحهایی بسیار کلانتر باشد، نه اینکه دغدغه شبانهروزیاش بشود حل رجیستری و رفع فیلتر.
اما خب چه میشود گفت؟ ما انگار علاقه خاصی به شبهمسائل داریم و در زمینه بسیاری از مقولات زندگی معقول در این جهان هستی، دچار سوءتفاهمیم. شاید اصلاً به همین خاطر این جمله شریعتی همچنان برای ما معنادار جلوه میکند: «خدایا: «چگونه زیستن» را تو به من بیاموز، من «چگونه مردن» را خود خواهم آموخت.» بهراستی وقتی این حجم از زمان و زندگی ما ایرانیان سالهاست صرف شبهمسئلهای هیچ و پوچ و حلشده در اکثر جهان به نام «اینترنت آزاد» شده و الان بقیه دنیا بهجز چهار کشور سودان، کنگو، کوبا و ترکمنستان، وضعی بهتر از ما دارند، شاید بهتر باشد بازگردیم به عقب و شریعتیوار، چنین «نیایش» کنیم: «خدایا: به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بیثمری لحظهای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم».