| کد مطلب: ۱۷۴۹۰
از رنجی که می‌بریم

از رنجی که می‌بریم

آن‌قدر مطالبه‌ و دغدغه معیشتی و حیاتی در ذهن مردم هست که برخی مسائل در بحث‌های انتخاباتی تقریباً به دست فراموشی سپرده شده‌اند. غافل از اینکه همین مباحث مغفول برای گروهی از شهروندان جامعه اصلی‌ترین مطالبه و دغدغه است و با معیشت و اصل حیات مادی و معنوی‌شان پیوند دارند. این روزها کسی چندان به یاد ناشران و نویسندگان نبود. کسی خبر ندارد از رنج سترگی که آدم‌های مستقل این عرصه متحمل می‌شوند، کسی به این توجه ندارد که این روزها اداره کتاب وزارت محترم ارشاد چنان ترسناک شده که دست‌کمی از تونل مشهور ورودی متروی تئاتر شهر ندارد. کسی از این یاد نمی‌کند که نویسنده و ناشر مستقل وقتی اثری را به این اداره می‌برند برای بررسی و اخذ مجوز، برخورد مسئولان با آنان پیشاپیش و هنوز کتاب را نخوانده، چون مجرمان است.

حضور افراد نامتخصص کتاب‌نخوانده که اصلاً نمی‌دانند نویسندگی چیست و ناشر کیست و حتی کار خودشان -یعنی ممیزی را- درست نمی‌شناسند، به سادگی بر حاصل چند ماه و چند سال عرق‌ریزی روح یک مؤلف خط بطلان می‌کشند و سرمایه‌ی قلیل ناشران کوچک را بر باد می‌دهند. تفسیرهایی از شعرها و داستان‌ها می‌کنند که هر عقل سلیمی حیران می‌ماند. اصلاحیه‌هایی چنان نامربوط پیشنهاد می‌دهند که در صورت اِعمالشان متن از پایه و ریشه به باد فنا می‌‌رود و تازه اگر کتاب‌های ممنوع‌الانتشار نویسنده یا ناشری از دو، سه عنوان بیشتر شود، طرف را عملاً می‌گذارند در فهرست سیاه و خیلی راحت آچمز و افلیجش می‌سازند.

تازه بخت با ما یار بوده که وزیر محترم کنونی ارشاد، در میان نامزدهای ریاست‌جمهوری حضور ندارد، وگرنه معلوم نبود اگر حضور می‌یافت و بر آن کرسی تکیه می‌زد به کجاها می‌رسیدیم. اهمیت نویسندگان و ناشران، اهمیت گردش مالی و پویایی معنوی بازار کتاب، چیزی نیست که مثل نرخ مسکن و مرغ و گوشت پیش چشم باشد. اما باور کنید از منظر ارزش و تاثیرگذاری، آن‌قدرها پایین‌تر از مسائل معیشتی و سیاسی نیست.

چه‌بسا بخش زیادی از معضلات ما ناشی از همین مکانیسمی باشد که نمی‌گذارد کالای فرهنگی آسان، آزادانه و ارزان در اختیار آحاد جامعه قرار گیرد، چراکه از منظر بسیاری از مسئولان فرهنگی، منجر به ایجاد آگاهی می‌شود و آگاهی هم لابد به‌زعم ایشان امر خطرناکی خواهد بود. اما حقیقتاً -به‌طور مثال در عرصه ادبیات- فارغ از تنگناهای اقتصادی و معیشتی که معیارهای بی‌آدرس و گاه بی‌معنا و سختگیرانه ارشاد بر نویسندگان و ناشران تحمیل می‌کند، چراکه باید قید نشر کارشان را بزنند و کسی پاسخگوی عمر، زمان و سرمایه‌ای که پای اثر رفته نخواهد بود؛ افسردگی، بلاتکلیفی و رکود را هم در میان بسیاری از اهالی این دو صنف به امراضی همه‌گیر بدل کرده است. خاصه نویسندگان که جز ذهن و قلم سرمایه‌ای ندارند و جز نوشتن و تولید اندیشه کار دیگری بلد نیستند. این‌ها را هم باید در زمره «نخبگان» و «مغزها» دانست، اما این جماعت مظلوم به‌خاطر پیوستگی نویسندگی با زبان و فرهنگ هر اقلیم، بخت چندانی برای آن‌چه «فرار مغزها» می‌نامیم نیز ندارند.

برای نویسنده تبعید و مهاجرت معمولاً کشنده است، این است که باید بسوزند و بسازند و بمانند. می‌دانم که امید چندانی به بهبود اوضاع کتاب و نشر نخواهد بود و شکم گرسنه که حوصله کتاب خواندن برای کسی نمی‌گذارد، اما فراموش نکنید که یکی از شریف‌ترین، مفیدترین و فرهنگ‌سازترین صنوف جامعه در وضعیتی نزدیک به احتضار گرفتار آمده است و نابودی، سکوت و رکودش ضررهایی فراصنفی را رقم خواهد زد.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار