حضورِ غایب
جاده زنجان به دندی از آن جادههاست که اگر تولیدمحتواکنندگان اینستاگرامی عکس و تصویری از آن به دستشان برسد، کپشن میگذارند: «اینجا سوئیس نیست، ایران است و جاده فلان». خاصه فصل بهار که گویی حدفاصل دو نقطه از بهشت را میپیمائید. پشت هرکدام از پیچهای بیشمارش منظرهای چشمنواز در انتظار بیننده است تا ببیند و دلش قنج رود.
جای شما خالی چندی پیش میهمان آن بزم رنگ، تازگی و زندگی بودیم. زنجان را به قصد «تخت سلیمان» ترک کردیم و به پیشنهاد یکی دو تن از اهالی زنجان و البته برنامه مسیریاب، راهی آن راه رویایی شدیم. بیشتر اوقات ما بودیم و جاده و البته خدا. گاهی فقط ماشین سنگینی یا به صورت تکی یا به صورت کاروانی که از سر سرعت پائین ماشین سنگین اولی بهوجود آمده بود، از کنارمان رد میشدند.
بیشتر اوقات چنان جاده خلوت بود که گمان میکردیم جاده متروکه است و به هیچجا نخواهد رسید. از شما چه پنهان که گم هم شدیم و آنقدر رفتیم که جاده به کارخانه سنگی رسید و تمام شد.
متوجه شدیم که باید فرعیای را میرفتیم که هیچ نام و نشانی نداشته. جادهای که به یکی از دیدنیترین بناهای ایران و حتی یکی از اعجابآورترین نقاط زمین ختم میشود، حتی یک تابلو نداشت که؛ «ایهاالناس، تخت سلیمان میخواهید بروید به این سمت بپیچید.» به راهنمایی نگهبان کارخانه، دور زدیم و با همه هوش و حواس دنبال بیراههای بودیم که از قرار معلوم ادامه این راه است.
در بحبوحه پیدا کردن راه از بیراهه بودیم و در این اندیشه که گویی اینجا از قرار معلوم حوزه تحت نظر دولت نیست و منطقهای رهاشده است که همان زمان پیامی آمد. پیام آمد شما در 50 کیلومتری جاده زنجان-دندی دچار تخلف حجاب شدید و چون برای بار سوم است ظرف 48 ساعت یا تحویل بدهید ماشین را یا تحویلتان میگیریم. بهتمان برد. شاید در همه سه ساعتی که در آن جاده بودیم 20 ماشین از کنارمان رد نشده بود. هیچ نامحرمی جز خدا و طبعیتش امکان دیدن درون ماشین ما را نداشت.
در بخشی از پیام عیناً آمده بود «برای بار 3 نقض قوانین و مقررات کشور (کشف حجاب) صورت گرفته». بماند که پیام اولی هیچوقت برای ما ارسال نشده بود، بماند که از بعد از تهدید اول، به آن قانون خاص در ماشین التزام داشتیم و گمان نمیکردیم که در جایی که جز خدا هیچکس نیست و حتی بسیاری از معتقدان قلبی به حجاب هم از قدیم در چنین جادههایی که چشم غیر برآنها نیست راحتتر میگرفتند، با چنین پیامی مواجه شویم.
از همه اینها گذشتم، ولی به این فکر میکردم حالا که چنین دولت قاطع و گستردهای داریم، آیا برای راننده خودرویی که در یکی از خطرناکترین پیچهای همان جاده سبقتی مرگبار گرفت هم پیام نقض قوانین کشور رفته است؟ به این فکر میکردم در همان کتاب مقدسی که مهمترین منبع قانونگذاری این قوانین است جان آدمی ارزشش بیشتر است یا موی آدمی؟
به دولت حداکثری در مسئله حجاب فکر میکردم و دولت حداقلی در مسئله کشتهشدن هرساله هزاران آدم و سهم تقصیر دولتی که چنین قاطعانه در موضوعی میتواند وجود داشته باشد و در موضوعی دیگر غایب شود. از قضا صبح همان روز توئیتی از هموطنی در سرزمینی دیده بودم که نوع پوشش در آن اختیاری بود ولی برای اینکه گوشی موبایلی حین رانندگی روی پای راننده بوده ۵۵۷ دلار جریمه شده.
احتمالاً آن هموطن دیگر هرگز در آن سرزمین حین رانندگی به گوشی موبایل فکر نمیکند، ما و خیلیهای دیگر هم به تدبیر مسئولان در جادهای که هیچ ابوالبشری هم نیست گمان نمیکنیم که لحظهای کسی حواسش به پوشش ما نیست. این میان اما آن ماشینی که با خیال راحت سر سبقتی میخواست چندین نفر را به کشتن بدهد، حتماً در جادههای ما با خیال راحت به کارش ادامه میدهد. چون هیچ دوربین و کارگزاری آنقدری حواسش به او نیست.
راستی بعد از آنکه در مقام ناقض مقررات کشور راه را پیدا کردیم و به سمت تخت سلیمان رفتیم، 30 کیلومتر در جادهای راندیم که بیهیچ اغراقی جز با دنده یک نمیشد رفت. در هر قدم، چالههایی به عمق چند ده سانتیمتر بود که هر بار فرورفتن در آنها همه امعاء و احشاء بدن را به حلقمان میآورد. این را بدون هیچ اغراقی میگویم، اگر باور ندارید سری به آن جاده بزنید که احتمالاً به همین دلیل روی همه تابلوهای آن، مردمی نوشتهاند؛ «مرگ بر اداره راه».