| کد مطلب: ۱۴۶۸۹

یک درام بیش از اندازه روانشناختی

درباره نمایش «پس از...» به نویسندگی و کارگردانی مرتضی کوهی

نمایش «پس از...» را می‌توان یک درام روانشناختی فرض کرد که می‌خواهد با روایتی پیچیده و چندلایه، ذهنیت منقطع از واقعیت مردی 30‌ساله به‌نام «نشان معینی» را رؤیت‌پذیر کند. ازاین‌باب شاید بتوان رویکرد روانشناختی این اجرا، همچنین فاصله‌مندی‌اش از امر جامعه‌شناختی را مهم‌ترین سیاست اجرایی کارگردان دانست.

محمدحسن خدایی

محمدحسن خدایی

منتقد تئاتر

مرتضی کوهی در مقام نویسنده و کارگردان، یک فضای ذهنی و پرابهام را تدارک دیده که مدام تکرار شده و از پس هر تکرارگویی قرار است نکاتی تازه و حیاتی برای تماشاگران عیان ‌شود. شخصیت اصلی نمایش که «نشان» نام دارد، تحت نظارت آپارتوس دانش پزشکی است، آن‌هم با میانجی حضور یک روانپزشک. اما نکته اینجاست که هنگام تماشای این اثر، می‌توان تا حدودی از دریچه ذهن یک‌بیمار روانی، واقعیت مخدوش‌شده را تماشا کرد اما چندان نمی‌توان نسبت آن را با وضعیت اینجا و اکنونی ما و صدالبته خود بیمار به قضاوت نشست. چراکه اولویت کارگردان، پرداختن به دلایل روانی بیماری و دوری از سویه اجتماعی است. بنابراین اجرا نتوانسته نقش نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در پدیدآمدن وضعیت این‌روزهای شخصیت «نشان»، به نمایش گذارد.

20982__dsc0650-enhanced-nr.485ddc

یکی از مؤلفه‌های قابل‌قبول این اجرا، بازی مهران مرادی است که توانسته با مهارت بسیار خوب، ایفاگر نقش دشوار و پیچیده شخصیت «نشان» باشد. مهران مرادی تلاش دارد ذهنیت چندپاره و شیزوفرنیک یک فرد بیمار و غیرقابل اعتماد را عینیت بخشد. تلاشی به‌واقع ستودنی در آشکارکردن هویت ازهم‌گسیخته یک فرد شیزوفرن.

روایت به ما می‌گوید، این هویت انکارشده که نمی‌تواند وضعیت خویش را در جهان جایابی کند و نسبت خویش را با واقعیت اجتماع روشن سازد، ریشه مشکلاتش به دوران کودکی و سرکوب‌‌های والدین بازمی‌گردد. این گذشته ویران یادآور پدری است که خانه را ترک کرده، همچنین مادری که نتوانسته به تنهایی از پس گذران زندگی و تربیت فرزند برآید. بنابراین عنوان «پس از...»، اشاره‌ای است به یک گذشته‌ که مواجهه با آن آسان نبوده و تاثیرات مخرب‌اش تا اکنون ادامه یافته است. اجرا تلاش کرده هویت این فرد شیزوفرن را به میانجی یک نگاه قفانگرانه به گذشته احضار کند، اما باید این واقعیت را در نظر داشت که ذهنیت فروپاشیده «نشان» نمی‌تواند گذشته را به‌مثابه یک کلیت فهم‌پذیر انتظام بخشد. پس با یک ساختار نامنسجم از روایتگری روبه‌رو هستیم که ذهنی یا عینی‌بودن‌ آن به آسانی قابل تشخیص نخواهد بود.

از دیگر شخصیت‌های این نمایش می‌توان به زن و مردی اشاره کرد که به خلوت «نشان» قدم گذاشته و همچون «دال شناور»، نقش‌های متفاوتی را ایفا می‌کنند؛ گاهی پرستار می‌شوند، گاهی همسر، گاهی پدر و گاهی آن تصویری که «نشان» در مقابل آیینه از خود می‌دیده و این‌روزها گویی ناپدید شده است. با آنکه بازنمایی هویت چندپاره تا حدودی توانسته جهان کابوس‌وار «نشان» را تعین بخشد، اما از یاد نبریم که چگونه این حجم از سیالیت و جابه‌جایی مداوم نقش‌ها، به‌تدریج به امری دشواریاب بدل‌شده و بیش‌ازآنکه پیچیدگی زیست «نشان» را ساده و اجراپذیر کند، گرفتار پیچیده‌‌نمایی روایی شده است. این قضیه به غیاب امر اجتماعی در زندگی روزمره اشاره دارد و پررنگ‌شدن رویکرد روانشناختی. به‌هرحال اجرا از این بابت آسیب دیده و گرفتار تکرار مکررات شده است.

بازی پیمان محسنی، حس دوگانه‌ای را منتقل می‌کند. او نقش دشواری برعهده دارد و قرار است «دیگری»، همیشه حاضر «نشان» باشد. موجودی گروتسک و شیطانی که با چشمانی مات و هیبت هیولاوارش، بی‌وقفه در صحنه حضور یافته و «نشان» را خطاب می‌کند. همچنان ‌باید از شیدا پهلوان گفت که با مهارت توانسته نقش مادر، همسر و پرستار را بازی کند و در خدمت ضرورت‌های متن باشد. درنهایت می‌توان نمایش «پس از...» را یکی از اجراهای قابل اعتنای جشنواره «هم‌آغاز» دانست که این‌شب‌ها در سالن قشقایی میزبان تماشاگران تئاتر است. یک بیمار شیزوفرن که درنهایت قرار است بار دیگر پیانو بنوازد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی