| کد مطلب: ۱۳۹۳۴

سعی کنید زنده بمانید

عبدالجواد موسوی

عبدالجواد موسوی

شاعر و روزنامه‌نگار

اگر حوصله کنید و لیست خبرهای بد سال ۱۴۰۲ را مرور کنید، دست‌کم سهم هرهفته، یک خبر بد می‌شود. تازه این‌هایی که می‌گویم اخباری است که وجهه ملی پیدا کرده است. ناگفته پیداست، خبرهای بدی را که به زندگی شخصی هر کدام از ما مربوط می‌شود، کاملاً فاکتور گرفته‌ام. البته طبیعی است که همه مردم به این تعداد خبرهای بد واکنشی یکسان نداشته باشند و شاید برای بعضی‌ها شنیدن آن اخبار اصلاً اهمیت چندانی نداشته باشد، اما به نظر می‌رسد اخباری مثل خشک‌شدن دریاچه ارومیه و خودکشی کیومرث پوراحمد، روح جمعی مردم ایران را آزرده‌خاطر می‌کند و آن‌ها را متاثر می‌سازد. این اخبار شاید به‌ظاهر به زندگی روزمره همه مردم ربط پیدا نکند، اما بعضی از خبرها علاوه بر وجه ظاهری‌شان جنبه نمادین هم دارند. خشک‌شدن فلان دریاچه نشانه‌ای است از بحران محیط‌زیست. چیزی که به‌شدت هولناک است این‌که از فرونشست زمین تا خشکسالی و بی‌آبی برای آن‌هایی که باید جدی باشد، جدی نبوده و در عوض چیزهایی برای زعمای قوم اهمیت پیدا کرده که بود و نبودشان هیچ تفاوتی در زندگی مردم ایجاد نمی‌کند. خودکشی یک هنرمند نامی که روزگاری شیرین‌ترین قصه‌ها را برای مردم سرزمینش روایت می‌کرد و به نظر می‌رسید همیشه قرار است از امید و مهر سخن بگوید، صرفاً خودکشی یک شخص نیست. البته که بالا رفتن آمار خودکشی به‌شدت جای نگرانی دارد، اما خودکشی پوراحمد یک نشانه است. لطفاً همه مسائل را با عینک سیاست نبینید. ناامیدی آدم امیدوار و مهربانی همانند پوراحمد، یک خبر معمولی در صفحه حوادث یک روزنامه نیست؛ نشانه‌ای است که اتفاقاً جامعه آن را خوب می‌فهمد و به‌همین‌دلیل هم واکنش نشان می‌دهد. نمی‌خواهم با این حرف‌ها کام‌تان را تلخ کنم و نتیجه بگیرم که این جهان جای زیستن نیست. اتفاقاً برعکس. با این‌که می‌دانم سال دیگر از امسال بدتر خواهد بود، می‌خواهم بگویم ما چاره‌ای جز زیستن نداریم. ما محکوم به زیستنیم. به قول بیدل:

بیدل من از وجود و عدم کردم انتخاب/ بی‌اختیار مردن و ناچار زیستن

نمی‌خواهم شعارهای انگیزشی بدهم اما از حالا باید کمربندهای‌مان را سفت ببندیم برای روزهای سختی که در پیش داریم. روزگار سخت است، اما می‌تواند با آه و ناله و زاری ما سخت‌تر هم بشود. انتخاب با خود ماست. چه باید کرد؟ قطعاً در خودفریبی فضیلتی نیست. نمی‌توان خبر بد را وارونه شنید یا از سر شکم‌سیری به تحلیل آن نشست. حتی نمی‌توان خود را از شنیدن اخبار دور نگاه داشت. خبر از در و دیوار می‌بارد. ما خواسته و ناخواسته در معرض این اخبار قرار داریم. این‌طور که باد می‌آید و شاخه می‌جنبد، آن‌هایی که باید فکری به حال این اوضاع و احوال کنند نه‌تنها وضع موجود را نامطلوب نمی‌دانند که درصددند با همین دست‌فرمان و بلکه با سرعت بیشتر، سرعت پیشرفت را خیالی ادعا کنند. پس طبیعی است که تورم بیش از این‌ها افسار پاره کند، ناامیدی با شدت و حدت بیشتری جامعه ایران را تهدید کند، پرداختن به ظواهر دینی و فرهنگی اهمیت بیشتری پیدا کند و غفلت از مسائل اساسی مملکت کماکان ادامه یابد و اهل زهد و ریا هرروز مقتدرتر از دیروز حکم به ارتداد این و آن صادر کنند. حتی تصور چنین روزهایی هم آدمی را آزار می‌دهد. پیشگویی نمی‌کنم. اما نیمچه عقلی کافی است تا ببینی چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است. تنها راه‌چاره تاب‌آوردن است تا این زمستان سخت بگذرد. که می‌گذرد. چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند. با همین یقینی که می‌گویم سال بعد دشوار‌تر از امسال خواهد بود، می‌گویم این نیز بگذرد. فقط باید ماند و تماشا کرد زوال ابتذال و بی‌تدبیری و شعارهای توخالی را. باید ماند و مشتاقانه به انتظار نشست، روزهای پس از این روزهای دشوار را. باید یقین داشت که روزگار هماره به کام آنها نخواهد چرخید. این حرف‌ها شعر و شعار است؟ شاید. اما که گفته است که شعر و شعار همیشه در مقابل حقیقت‌اند. چه بسیار از شعارها که به واقعیت بدل شدند و سالیان‌سال زندگی مردم را از بنیان دگرگون کردند و باز از خاطر نبریم که همیشه گشایش آنجا رخ می‌دهد که ناامیدی به اوج می‌رسد و آدمیزاد دیگر از هیچ‌کس و هیچ‌چیزی توقع یاری ندارد:

مگر خضر مبارک پی درآید/ ز یمن همتش کاری گشاید

 

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی