دو زیستان حزب باد
دوگانگی و دورویی مسئولان و رسانههای دولتی، وضعیت عجیبی را رقم زده است. روندی که طی آن بابت استفاده ابزاری و جذب مخاطب، حاضر است به هر دری بزند تا افراد را از هویتشان تهی کند، دست به مصادرهشان بزند و تبدیلشان کند به موجودی دگردیسییافته که کاملاً از چیزی که بوده، ماهیت و حیثیت و هویتی که داشته تهی شود. چرا؟ چون خود این رسانهها قادر به تولید چهره نیستند. کمین میکنند تا شکاری به تورشان بخورد از فضای مجازی و عامترین و نازلترین سطح علایق و سلایق و بعد، طرف را به دام میاندازند و در موردش عکس، گزارش و تیتر یک میسازند و در کنداکتور تلویزیون برایش جای ویژهای باز میکنند. اصلاً هم به روی مبارک نمیآورند که هویت و جایگاه آن فرد قبلش چه و کجا بوده و خاستگاهش ریشه در چه مسئلهای داشته است.
نمونه اخیرش همین فرد محترمی که اول در فضای مجازی و بعد در شبکه نسیم، بدل شد به یک کمدین بازارپسند. بله همین که تکیهکلامش-«جدی میفرمایید؟ پس ما اینا رو از کجا آوردیم؟»- این روزها دستمایه انواع و اقسام شوخیها و میمهای فضای مجازی شده است. اینکه ایشان حالا خودش با شخصیت و هویت جدیدش حال کرده و حاضر است به هر قیمتی دیده شود، یک انتخاب فردی است. اما آیا خود سیمای این مملکت به این فکر نمیکند که چند روز قبلش، طرف را آورده در مقام کارشناس، آن هم در مورد یکی از سیاسیترین و ملتهبترین مسائل ورزشی و اجتماعی سالیان اخیر- یعنی حضور بانوان در استادیومهای فوتبال - با یکی از اهالی کهنهکار مدیریت ورزشی مناظره جدی داشته باشد؟ بعد تا کار طرف گرفته و بریدههای ویدئوی او در فضای مجازی دستبهدست میشود، نه در مقام کارشناس، که در مقام یک شخصیت کمیک، دعوتش میکند تا بلکه بینندهای جذب کند. تازه وامیداردش که کرامات بیشتری از خودش نشان دهد و بهنوعی حتی دست انداخته شود. انگار نه انگار که او چند روز قبلش یک کارشناس ارزشی مدافع آرای بخش عمدهای از اصولگرایان و شهروندان سنتی و مذهبی بوده است و واقعا پرسش بزرگ در باب چنین کارشناسانی که اینگونه دگردیسی مییابند چه میتواند باشد جز: «اینا رو از کجا آوردید؟».
چنین است که در چنین رویکردی تایید صلاحیت «ایرج ملکی» میشود گواهی بر نظارت بیغرض بر صلاحیت نامزدان انتخابات و مصداقی از رویکرد دموکراتیک و خبرگزاریهای رسمی با او مصاحبه اختصاصی میگیرند. اگر رأی میآورد، بعید نبود همین شبکه سه که زمانی او و بازیگر فیلمهایش را دعوت کرد تا دستشان بیندازد، در یکی از مناظرههای سیاسی یا برنامههای خبری دعوتش کند تا مثلاً در مورد آینده برجام یا لایحه حجاب نظر بدهد. چنین است که امثال «صادق بوقی»، ظرف سه روز ناگزیر میشوند صد چهره از خود به نمایش بگذارند و از قهرمان شادیبخش مردم کوی و بازار، ابتدا انگ شکننده ارزشهای فرهنگی بخورند و بابت تولید محتوای مجرمانه تهدید شوند به بگیر و ببند و دو شب بعدش، بیایند در برنامه ویژه یلدا و روزنامه ارزشمدار شهرداری، با تیتر درشت (در حد تیتر «شاه رفت») بهعنوان قهرمان ملی و قاتل ابتذالِ «ساسیمانکن» معرفیشان کنند. البته این دگردیسیها مدل دیگری هم دارد؛ طرد و انکار. مثال آخرش سوپراستار محبوب سالیان اخیر سیما، آقای «رائفیپور» که مدتی است بابت گل به خودی، رنگ جامجم را ندیده است. چرا راه دور برویم اصلاً؟ همین «امیر تتلو» که این روزها دادگاهش آغاز شده را که در دوران انتخابات 96 به یاد داریم. کاری نداریم که او حالا به چه جرمی بازداشت شده است، اما همه میدانیم که هرچه بوده، همان سال هم بوده؛ یعنی فرق چندانی نکرده از منظر رفتار، کردار، گفتار و آثار.
تعارف که نداریم. این رفتار مصداق مسلکی است که فرنگیها «اپورتونیسم» مینامندش و ما ایرانیها بهش میگوییم «حزب باد». مانیفست این مسلک منفعت فردی یا گروهی خاص است که طی آن تغییر معیارهای تبلیغشده اولیه کاملاً مجاز است. اخلاق در آن جایی ندارد و هدف، وسیله را توجیه میکند و هنجارها سیال و متزلزل و بیحساب و کتاب میشوند. به این ترتیب رفتارهای این گروه، ارزشها و ضدارزشهایشان، معیارهای سیاسی و فرهنگیشان، همهوهمه آشفته و غیرقابل پیشبینی میشود. نگاه آنها به چهرهها و نیروی انسانی نیز تابع همین رویکرد است. به سادگی حاضرند برای منفعتی خرد یا کلان، انسانی را دگردیس کنند و به روی خودشان نیاورند که پیشازاین که بوده، چه میکرده و نزدشان چه جایگاهی داشته است.