روایتهای ویروسی
آخرین خبرهای اقتصادی ایران و دنیا

کتاب اقتصاد روایی درباره داستانهایی است که رخدادهای اقتصادی را میسازند
«انسان همیشه روایتگر داستانهاست و در میان داستانهای خودش و داستانهای دیگران زندگی میکند. هرچه را که برایش اتفاق میافتد از دریچه این داستانها میبیند و میکوشد زندگیاش را طوری سپری کند که انگار دارد آن را بازگو میکند.» این توصیفی است که ژانپلسارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی درباره قدرت داستانها و روایتها بیان کرده است. از زمان پیدایش علوم مدرن و اندیشهها و شاخههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی، قصهها دستمایهای برای روایت نظریهها، مکاتب فکری و تحولات تاریخی قرار گرفتهاند. در یک دهه گذشته نیز از جامعهشناسی گرفته تا علوم سیاسی و مردمشناسی، از روایت برای طرح و تبیین ایدههای خود استفاده کردند، در این بین جایگاه اصطلاح و مفهوم «روایت» تا حد زیادی در علم اقتصاد مغفول مانده و از منظر آکادمیک کمتر به آن پرداخته شده است. اما کتاب «اقتصاد روایی»، (Narrative economics) نوشته رابرت، جی شیلر ایده مرکزی خود را حول مفهوم روایت بنا کرده است. او در این کتاب به این موضوع پرداخته که چگونه روایتها و داستانها میتوانند رخدادهای اقتصادی را در آینده شکل بدهند. شاید در نگاه اول این گزاره وارونه جلوه دادن یک رابطه علت و معلولی باشد. ظاهرا در وهله اول رخدادها و تحولات اقتصادی به وقوع میپیوندند و در گام بعد و به دنبال آن، داستانها و قصهها در جامعه و در میان مردم شکل میگیرد. اما نویسنده در این کتاب این رابطه را معکوس میبیند یا دستکم از رابطه دوسویه و دیالکتیکی وقایع اقتصادی و روایتها صحبتها میکند.بهزعم شیلر تا به امروز در مورد تاثیرپذیری داستانها از تحولات مهم اقتصادی زیاد صحبت به میان آمده، اما آنچه وجه تازهای به حساب میآید، این است که روایتها مانند ویروس مسیر شکلگیری وقایع را مشخص میکنند. همانطور که در عنوان فرعی کتاب هم آمده است: «چگونه داستانهای ویروسی رخدادهای بزرگ اقتصادی را میسازند». در واقع توصیه شیلر به اقتصاددانان این است که آنها میتوانند با پروراندن و جای دادن هنر اقتصاد روایی در علم اقتصاد، این علم را به بهترین شکل به پیش ببرند. شیلر در کتاب خود نیمنگاهی به رفتارشناسی هم دارد، از این منظر که چگونه روایتها، رفتارهای اقتصادی مردم را شکل میدهند و اینکه چطور میتوان منطق رفتاری افراد را از طریق داستانها تشخیص داد. او این انگاره را طرح میکند که ویروسهای فکری عامل بسیاری از تغییرات مشاهدهشده در فعالیتهای اقتصادی هستند. او در جایی از کتاب اینطور مینویسد: «داستان زمانه ما و داستان زندگی شخصیمان مدام تغییر میکنند و بدین ترتیب طرز رفتار ما را تغییر میدهند.»
دو پایه اصلی مفهوم روایت
اما آن مفهومی از روایت که مورد نظر نویسنده است، بر دو پایه استوار است. اول مسری شدن سینه به سینه باورها در قالب داستان و دوم تلاشهایی که مردم برای تولید داستانهای مسری جدید یا مسریتر کردن داستانها به کار بستهاند. در این تعریف منظور از داستان فقط ارائه شرح ساده رویدادهای انسانی به ترتیب وقوع نیست. بلکه داستان، ترانه، لطیفه، نظریه، توضیح یا طرحی است که به دل افراد مینشیند و میتوان به راحتی آن را در گفتوگوهای غیررسمی برای دیگران نقل کرد. در اینجا برخی اقتصاد روایی را تا حدی شبیه به اقتصاد رفتاری میدانند. اما شیلر تاکید دارد که بین این دو، مرز مشخصی وجود دارد. در اقتصاد رفتاری به دنبال قواعد حاکم بر رفتار آدمها هستیم، اما در اقتصاد روایی به سراغ قصهها و چگونگی شیوع آنها میرویم و اینکه چگونه این شیوع منجر به رخ دادن رویدادهای اقتصادی میشود. از این منظر نویسنده برای توضیح روایتهای اقتصادی از دانشهای مختلف بهرهگرفته است. از همهگیرشناسی تا روانشناسی و نظریه ادبی. شیلر با استفاده از این ابزارها قصههایی را تعریف میکند که به مرور تبدیل به واقعیت شدهاند. از ماجرای رئیسجمهور شدن رونالد ریگان و دونالد ترامپ تا بحران رکودی در دهه 1930 و ماجرای بیت کوین.
قصه ترامپ که به واقعیت بدل شد
از نگاه شیلر مسری شدن داستان زمانی بیشترین قدرت را دارد که مردم بین خودشان و فردی که بخشی از داستان یا دلیل پیدایش آن است، پیوندی شخصی احساس کنند، خواه این فرد یک تیپ شخصیتی کلیشهای باشد یا شخصی به راستی مشهور. برای نمونه این روایت که دونالد ترامپ معاملهگری کلهشق و زیرک و میلیاردری خودساخته است، اصل و اساس روایتی اقتصادی بود که به انتخاب غیرمنتظره او به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده در سال 2016 منجر شد. تفسیری که نویسنده از چارچوب محتوایی روایتها برای توضیح مسائل اقتصادی در نظر میگیرد به یک مفهوم نیز بر توانایی و قدرت پیشبینی رخدادها تاکید دارد. به این معنا که اگر تحلیلگران اقتصادی یا حتی عامه مردم بتوانند پیش از رخ دادن حادثه یا بحران، به روایتها و داستانهایی که در زیرپوست جامعه جریان دارد پی ببرند، میتوانند تا حد زیادی آن بحران را پیشبینی کنند. با این وجود این بخش از ایده مولف شاید به مذاق بسیاری از اقتصاددانهای جریان اصلی خوش نیاید، چراکه اساسا آنها برای پیشبینی حوادث اقتصادی چندان امکانی قائل نیستند، همانطوری که بسیاری نتوانستند حوادثی مثل رکود سال 2008 و سقوط بازارهای مالی در آن زمان را پیشبینی کنند. آن گونهای که شیلر معتقد است، روایت اقتصادی داستانی مسری است که میتواند بر نحوه تصمیمگیری اقتصادی مردم تاثیر بگذارد، تصمیماتی مانند استخدام یک کارمند یا موکول کردن این کار به زمانی بهتر، ریسک کردن یا محتاط بودن در کسبوکار، آغاز تجارتی پرریسک یا سرمایهگذاری روی یک دارایی پرنوسان و پرریسک. روایتهای اقتصادی به طور معمول مشهورترین روایتهای نقلشده نیستند و برای شناسایی آنها باید تواناییشان در تغییر رفتارهای اقتصادی را بررسی کرد.
نگاهی تاریخی به مفهوم روایت
مردمشناسان که درباره رفتار فرهنگهای مختلف در سراسر دنیا پژوهش میکنند، دستهای از رفتارها را مشاهده کردهاند که نامشان را رفتارهای «جهانروا» میگذارند. این رفتارها اگر نگوییم در تکتک انسانها ولی در تکتک جوامع انسانی به چشم میخورند. مردمشناسی به نام «دونالد. ای. براون» رفتار جهانروایی را شناسایی کرد؛ اینکه مردم از روایت استفاده میکنند تا چگونگی به وجود آمدن چیزها را توضیح دهند و داستان بگویند. در یونان باستان نیز افلاطون به اهمیت روایتها آگاه بود. او متون فلسفی خود را در قالب دیالوگهای داستانگونهای مینوشت که شخص مشهوری به نام سقراط در آنها ایفای نقش میکرد. نیروی روایت کمک میکند تا توضیح دهیم که چه چیزی آثار افلاطون را حتی امروزه هم پرطرفدار میکند. در دیالوگ جمهور که افلاطون حدود 380 سال پیش از میلاد نوشت، شخصیتی وجود دارد که معتقد است دولت باید داستانهای عامه را سانسور کند. همچنین سیسرو سناتور رومی در کتاب «در باب سخنوری» که خود کتابی درباره روایت است، چنین میگوید: «طبیعت آدمی را میآفریند و میپروراند تا مقلدی شوخطبع یا داستانسرا باشد، ظاهر و صدا و حالت بیان او به مفهومسازیاش کمک میکنند.»
چرا برخی روایتها ویروسی میشوند؟
شیلر در فصل چهارم کتاب، پرسشی کلیدی را مطرح میکند. اینکه چرا فقط تعداد کمی از روایتها قابلیت همهگیری را پیدا میکنند؟ به زعم شیلر، نمیتوان بهراحتی به این پرسش پاسخ داد که چرا شمار کمی از روایتها ویروسی میشوند و بقیه این امکان را پیدا نمیکنند. به اعتقاد نویسنده پاسخ این پرسش در عنصری به نام انسان نهفته است که با شرایط اقتصادی تعامل دارد. ورای چند قاعده ساده و پیشبینیپذیر گاهی شبکه متشکل از ذهن انسانهای مختلف در انتخاب اینکه کدام روایتها ویروسی شوند، شبیه ابزاری عمل میکند که اعداد تصادفی میسازد. تصادفی بودن مشهود نتایج به تصادفی بودن جهش و مسریتر شدن داستانها و همچنین به لحظات زندگی و توجه تکتک افراد مربوط میشود که میتواند به جلبتوجه ناگهانی شمار زیادی از مردم به روایتهای خاص بینجامد.
نقش رسانهها و دولتها
شاید این ملاحظه درباره نظریه رابرت شیلر در کتاب اقتصاد روایی در مورد روایتها به جا باشد که داستانهایی که نویسنده از آن نام میبرد اساسا در میان مردم و از دل تودهها ساخته و بعد به تدریج به واقعیت بدل میشوند یا اینکه این رسانهها و دولتها هستند که سمتوسوی داستانها در جامعه را تعیین میکنند؟ به طور طبیعی همیشه رسانهها در شکلدهی افکار عمومی در طول تاریخ نقش داشتهاند و امروز هم در عصر انفجار اطلاعات این نقش برای رسانهها پررنگتر شده است، اما برای اینکه بتوان به این پرسش پاسخ داد میتوان به برخی نمونههای اخیر اشاره کرد. زمانی که ویروس کرونا در چین و بعد در سایر کشورها مشاهده شد، روایت غالب روایت ترس و وحشت در جوامع بود، اما در همان زمان در چین دولت تلاش کرد که روایت ترس را به روایت کار و تلاش و کنار هم بودن مردم تبدیل کند. اینکه باید با کمک هم از این بحران عبور کنیم و به زندگی عادی برگردیم یا اگر بخواهیم مثالی مربوط به ایران بزنیم میتوان به داستان بورس در سال 98 و 99 اشاره کرد که روایت غالب، روایت سرمایهگذاری در بازار سرمایه بود و همه همدیگر را تشویق به ورود به بازار میکردند، این روند ادامه پیدا کرد تا زمانی که سقوط شاخص شروع شد و بازار وارد فاز نزولی شد و بسیاری سرمایههای خود را باختند. این قصهها همیشه بوده است. گاه در میان تودههای مردم به طور خودجوش شکل گرفته و گاه رسانهها به آن دامن زدهاند و روایت خودشان را به روایت غالب تبدیل کردهاند و سناریوی خود را در میان مردم جا انداختهاند.
داستان بیتکوین چگونه شکل گرفت؟
داستان بیتکوین نمونهای از یک روایت اقتصادی موفق است، چراکه به شدت مسری است و به ایجاد تغییرات اقتصادی در خور توجه در بیشتر نقاط دنیا منجر شده است. آغاز پیدایش بیتکوین به سال 2008 برمیگردد. در سال 2009 نخستین رمزارز که بیتکوین نام داشت براساس ایدههای طرحشده در یکی از مقالات که پیشتر منتشر شده بود، انتشار یافت. در واقع روایت بیتکوین روایتی انگیزهبخش برای طبقه جهانوطن سراسر دنیا است. افرادی که آرزو میکنند به این طبقه بپیوندند و افرادی که با فناوریهای پیشرفته ارتباط نزدیکی دارند. این روایت نهتنها اشتیاقی واقعی برای فعالیتهای کارآفرینانه را برانگیخت، بلکه دستکم برای مدتی ضریب اطمینان کسبوکار را بالا برد. روایت بیتکوین در بردارنده داستانهایی درباره جوانان جهانوطن پرشوری است که به مخالفت با بروکراتهای خشک و بیروح برخاستهاند، داستان ثروت، نابرابری، پیشرفت فناوری اطلاعات و داستانی پر از اصطلاحات اسرارآمیز و درکنشدنی. مخالفان اغلب ارزشگذاری بیتکوین را حبابی توصیف میکنند که در اثر سفتهبازی به وجود آمده است. سرمایهگذار افسانهای به نام «وارن بافت» گفته است: «بیتکوین وسیلهای برای قمار است.» منتقدان ماجرای بیتکوین را شبیه روایت مشهور «جنون گل لاله» میدانند که در دهه 1630 در هلند اتفاق افتاد. در آن زمان سفتهبازها قیمت پیاز گل لاله را چنان بالا بردند که هر پیاز ارزشی برابر یک خانه داشت. این یعنی بیتکوین امروز فقط به دلیل هیجان عمومی است که ارزش دارد. برای آنکه بیتکوین به چنین موفقیت چشمگیری دست یابد، لازم بود مردم را چنان هیجانزده کنند که دست به کار یافتن مبادلاتی غیرعادی برای خرید آنها شوند. بعضیها بیتکوین را به جنبشهای آنارشیستی ارتباط میدهند. فرد آنارشیستی به نام استرلین لوژان در سال 2016 گفته بود، بیتکوین کاتالیزور آنارشیسم و آزادی مسالمتآمیز است. این رمزارز در واکنش به دولتها و موسسات مالی فاسد تولید شد، نه فقط برای ارتقای فناوری مالی. در واقع بیتکوین قرار بود سلاحی مالی و رمزارزی باشد که کمین کرده تا مقامات مسئول را ضعیف کند.