ترجیح شاه این بود که ما بیخود میگوییم/روایت هوشنگ نهاوندی از «گروه اندیشمندان» که تلاش میکرد روایت واقعی از اقتصاد ارائه کنند
انگار رسم زمانه است که دولتها و کابینهها با نام فرد تشکیلدهنده آن در تاریخ ماندگار میشوند، نه وزرای آن، به همین سبب است که نام «هوشنگ نهاوندی» که در پیش از انقلاب و در دوره نخستوزیری حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا، وزارت «آبادانی و مسکن» و در بحبوحه انقلاب و در دولت جعفر شریفامامی وزارت «علوم و آموزش عالی» را برعهده داشت به گوش آشنا نیاید؛ هرچند همان زمان هم برای صدای نهاوندی که روز دوشنبه در بلژیک درگذشت و در دستگاه پهلوی بروبیایی داشت و تا ریاست دفتر فرح پهلوی و ریاست بر دانشگاه شیراز و تهران رسیده بود نیز گوش شنوایی وجود نداشت؛ این را میتوان در خاطرات او که در گفتوگو با شاهرخ مسکوب، پژوهشگر و نویسنده بزرگ ایرانی در سال ۱۳۶۵ برای موسسه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، عنوان کرده، خواند و فهمید.

انگار رسم زمانه است که دولتها و کابینهها با نام فرد تشکیلدهنده آن در تاریخ ماندگار میشوند، نه وزرای آن، به همین سبب است که نام «هوشنگ نهاوندی» که در پیش از انقلاب و در دوره نخستوزیری حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا، وزارت «آبادانی و مسکن» و در بحبوحه انقلاب و در دولت جعفر شریفامامی وزارت «علوم و آموزش عالی» را برعهده داشت به گوش آشنا نیاید؛ هرچند همان زمان هم برای صدای نهاوندی که روز دوشنبه در بلژیک درگذشت و در دستگاه پهلوی بروبیایی داشت و تا ریاست دفتر فرح پهلوی و ریاست بر دانشگاه شیراز و تهران رسیده بود نیز گوش شنوایی وجود نداشت؛ این را میتوان در خاطرات او که در گفتوگو با شاهرخ مسکوب، پژوهشگر و نویسنده بزرگ ایرانی در سال ۱۳۶۵ برای موسسه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، عنوان کرده، خواند و فهمید.
هوشنگ نهاوندی که در دانشگاه تهران حقوق خوانده و از دانشگاه پاریس دکترای اقتصاد دولتی گرفته بود، در سال ۱۳۴۲ در دولت حسنعلی منصور وزارت آبادانی و مسکن را که تازه تاسیس شده بود، برعهده گرفت و با آمدن امیرعباس هویدا به دولت در این پست ماند اما در سال ۱۳۴۷ از کابینه او رفت. نهاوندی علاوه بر اقتصاد به سیاست نیز علاقهمند بود و فعالیتهای حزبی نیز داشت اما تشکیل حلقهای با عنوان «گروه بررسی مسائل ایران» در دهه پنجاه که به «گروه اندیشمندان» مشهور شده بود را میتوان یکی از کارهای مهم او دانست؛ چراکه آنها در این گروه گزارشهای اقتصادی را به شاه میدادند که با گزارشهای معمول که هویدا به عنوان نخستوزیری به شخص اول مملکت میداد متفاوت بود و همین رابطه نهاوندی و هویدا را تیره کرد و البته شاه نیز با وجود نشان دادن علاقه به گزارشهای نهاوندی و گروه اندیشمندان در نهایت صدای آنان را هم نشنید و روزی به یاد این گزارشها افتاد که واقعاً دیر شده بود.
ماجرای تشکیل این گروه از آنجا آغاز میشود که محمدرضاشاه در بهمن سال ۱۳۵۱ در دهمین سالروز «انقلاب شاه و ملت» در سخنرانی به موضوع نفت و اقتصاد اشاره میکند و میگوید: «چرا گروهی از اندیشمندان گرد هم جمع نشوند و بهطور منظم مسائل مملکت را بررسی نکنند» و سپس عنوان میکند که خوشحال میشود که گزارشها مستقیم به او داده شود و عیبها بازگو شود. نهاوندی که از کابینه هویدا بیرون آمده و ریاست دانشگاه تهران را برعهده گرفته بود و به شرایط اقتصادی کشور مانند افزایش تورم نیز انتقاد داشت، همین کلمه «اندیشمندان» را از جمله شاه گرفت و «گروه اندیشمندان» را برای بررسی و تحلیل مسائل اقتصادی تشکیل داد.
او در گفتوگو با شاهرخ مسکوب اینچنین گفته است: «همان شب بعضی از دوستان و بنده دور هم جمع شدیم و گفتیم که این یک فرصتی خواهد بود که ما واقعاً یک گفتوشنودی را با شاه برقرار کنیم و بهخصوص این نقاری را که خوب همیشه وجود داشت بین طبقه روشنفکر و اعلیحضرت به یک ترتیبی از بین ببریم. نامهای بنده نوشتم به دفتر مخصوص با قید فوری و محرمانه که دانشگاه تهران حاضر است که این کار را بکند و اگر اعلیحضرت اجازه میفرمایند ما اولین جلسه این را با همکاری همه دانشگاههای کشور در دو سه هفته آینده ترتیب بدهیم.
عکسالعمل اعلیحضرت نسبت به این پیشنهاد بسیار خوب بود؛ برای اینکه فکر نمیکرد که ما به این سرعت بتوانیم این کار را اقدام بکنیم و دو روز بعد جواب دفتر مخصوص آمد که تصویب فرمودند اقدام بکنید و خودشان هم این عده را خواهند پذیرفت.» او بیخبری امیرعباس هویدا از این ماجرا را اینگونه شرح داده است: «بلافاصله دعوت کردیم تا اواخر فروردین ۱۳۵۲، این جلسه تشکیل شود و در این میان مرحوم هویدا که از مکاتبات بنده با اعلیحضرت خبر نداشت شرفیاب میشود نزد ایشان و میگوید که خوب است که این کار را بدهیم دانشگاه ملی بکند و پروفسور پویان را مأمور این کار بکنیم.
اعلیحضرت گفتند، ای بابا دیر شده و برنامه را نهاوندی دارد ترتیب میدهد؛ که خیلی مرحوم هویدا خوشش نیامد. بههرحال دانشگاه تهران این کار را کرد و ما از همه دانشگاههای کشور عدهای را دعوت کردیم و زحمت همه آن جلسه را هم دکتر شریفی که آن موقع رئیس دانشسرای عالی بود و بنده بهعهده گرفتیم و بیشتر از سیصد نفر یا پانصد نفر، در کمیتههای مختلفی جمع کردیم. کمیته مسائل روحانیت، کمیته اقتصاد، کمیته دادگستری و نخستین گزارشهای گروه بررسی مسائل ایران در آن کمیتهها تهیه شد.» نهاوندی میگوید که از همینجا «گروه اندیشمندان» پا گرفت و چون نمیشد به خودمان بگوییم اندیشمند، نام آن را «گروه بررسی مسائل ایران» گذاشتیم اما تا آخر نام «گروه اندیشمندان» روی ما ماند.
گزارشی بدون پردهپوشی بدهید
او درباره دیدار خود با شاه، برای تهیه این گزارش اینگونه گفته است: «بعد از اینکه این گروه تشکیل شد یک روزی اعلیحضرت مرا خواستند و گفتند که «خیلی ما گزارش نارضایتی میشنویم. یک گزارش بدون هیچگونه پردهپوشی از علل نارضایتی مردم به ما بدهید. ولی اشخاص مطمئنی این را تهیه کنند و این درز نکند. ما گروهی را تشکیل دادیم، کمیتهای را تشکیل دادیم عبارت از اشخاصی که اسم میبرم؛ خود بنده، فرهاد ریاحی معاون دانشگاه آریامهر، کاظم بدیعی رئیس مؤسسه تعاون دانشگاه تهران، جمشید بهنام معاون دانشگاه تهران، دکتر محمدرضا حریری استاد دانشکده پزشکی دانشگاه ملی و مرد بسیار وارد در مسائل سیاسی، پروفسور عباس صفویان رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه ملی، دکتر محمدرضا جلیلی دبیرکل مؤسسه روابط بینالمللی دانشگاه تهران، شاهرخ امیرارجمند دانشیار دانشگاه تهران و یکی دوبار هم از آقای رضا قطبی که با ما همکاری نداشت ولی بهخاطر اینکه هم او را قابل اعتماد میدانستیم و هم اینکه میخواستیم راجع به مسائل روابط عمومی از عقایدش استفاده بکنیم.
بههرحال نشستیم و ساعتهای متمادی با همدیگر بحث کردیم و گزارشی را نوشتیم که این گزارش در تابستان ۱۳۵۳به روی کاغذ آمد در سی و چند صفحه و برای اینکه ما مشخص بکنیم که مسئولیت همه ما هرکدام [چیست] زیر هر ورق این کاغذ را امضاء کردیم. انشاء گزارش قسمتیاش از بنده بود و قسمت اندکیاش از کاظم بدیعی بود. قسمت نسبتاً زیادش از جمشید بهنام بود و قسمت اندکیاش هم از فرهاد ریاحی.» او محتویات گزارش را اینگونه شرح داده است: «در این گزارش حسبالمعمول و طبیعی هم بود چنین باشد شرحی نوشته شده بود از ترقیات ایران که چه مطالبی اتفاق افتاد ولی گفته شده بود که این ترقیات خودبهخود مسائلی را هم ایجاد کرده، نارضایتیهایی در میان مردم هست که اگر این نارضایتیها مرتفع نشود این ممکن است به یک بحرانهای عمدهای منتهی بشود و دلایلش را هم شرح داده بودیم.
حادثه توتون و تنباکو، مشروطیت، جریان جمهوری در آخر قاجار و غیره، در ابتدای امر ممکن است که جنبه مذهبی داشته باشد ولی خطر در این است که بعداً عوامل چپ افراطی بهتدریج کنترل این را دست بگیرند. در حقیقت کلمه انقلاب را نگفته بودیم ولی گفته بودیم که خطر برای سلطنت و برای مملکت در پیش است. علل نارضایتی چیست؟ علل نارضایتی بسیاری را با نهایت صراحت و با نهایت ادب ذکر کرده بودیم.»
نهاوندی ادامه میدهد: «در درجه اول فساد. گفته بودیم که اکثر مأموران دولت در ردههای بالا درستکار هستند اما کسانی هستند در ردههای بالا و متاسفانه در اطراف خانواده سلطنت، اینها همه نوشته شده بود که به صحیح یا به غلط شهرت به فساد دارند و متأسفانه این شهرت به فسادشان باعث میشود که اعتماد عمومی نسبت به دستگاهها از بین برود و امثال این. دروغگویی رجال دولت، وعده دادن، وعدههایی که میدهند و عمل نمیکنند و آبروی دولت و حکومت را در نزد مردم میبرند. فقدان یک ارتباط میان دولت و روحانیت. وضع بسیار دلخراش شهر تهران که بعداً اولین گزارش گروه بررسی مسائل ایران هم درباره شهر تهران بود، گفتیم این شهر تهران خودبهخود ممکن است یک علت انقلاب در ایران بشود.
تورم، بالا رفتن قیمتها که هنوز محسوس نبود و بعد شرح مفصلی هم گفته شد درباره اشتباهکاریهای سازمان امنیت که موجب نارضایتی مردم میشود. شرح بسیار مفصلی گفته شده بود درباره اینکه خیلی از برنامههای عمرانی جنبه تجملی و نمایشیاش بیشتر است و بههرحال طول میکشد درحالیکه برنامههای مفیدی هست با پولهای کمتر میشود به مرحله انجام درآورد. منجمله مقایسه کرده بودیم که البته جزیره کیش حتماً پروژه خوبی است؛ نمیشد گفت بد است.
ولی آیا این سؤال را میشود مردم مطرح بکنند، همه با این لحن نوشته شده بود ناچار، مردم میتوانند مطرح بکنند که آیا با این اعتبارات نمیشد جاده شمال ایران را گشود و تمام منطقه ساحلی بحر خزر را آباد کرد که میلیونها نفر بتوانند آنجا تعطیلات بروند نه یک گروه کوچک، که البته برای ایران ارز هم خواهند آورد و پروژههای نمایشی را باید از آن اجتناب کرد و غیره و غیره و بعد گفته بودیم که باید تجدیدنظر در برنامهها بشود.
مبارزه با فساد بشود. افرادی که بدنام هستند از کار برکنار بشوند. بر کارهای ساواک نظارت خیلی شدید بشود. با روحانیت دیالوگ برقرار بشود. آزادی روابط، وسایل ارتباط جمعی آزادی بیشتری داشته باشند و به همین خاطر بود که از رضا قطبی مشاوره گرفته بودیم. او هم البته امضاء کرد پای همه را برای اینکه بههرحال عملاً در آخر دیگر به ما پیوسته بود و این گزارش را بنده بردم به اعلیحضرت تقدیم کردم در نوشهر.» نهاوندی در خاطرات خود واکنش شاه به این گزارش را اینگونه تعریف کرده است: «شنیدم که، از طریق شهبانو، اعلیحضرت با قلم قرمز از این قلمهای ماژیک قرمز یک بعدازظهر تمام بعد از ناهار تا نزدیک غروب این را خواندند و هی علامتگذاری کردند و بعضی جاهایش را خط کشیدند.
دو روز بعد آقای هویدا شرفیاب میشود به نزد اعلیحضرت، این را باز هم من همه را از شهبانو شنیدم بنابراین دلیلی ندارد دروغ باشد، همان موقع هم شنیدم. اعلیحضرت به ایشان میگوید که یک همچین گزارشی اینها دادند و بخوانید خیلی جالب است و مطالب مهمی را نوشتند و یک کاری بکنیم. مرحوم هویدا این مطالب را به خودش میگیرد یک مقداری و خیال میکرد که یک مانوری است برای اینکه باعث سقوط حکومت ایشان بشویم؛ بهخصوص که با کمال تأسف یعنی با کمال تأسف نه، بعضی از اشاره به وعدههایی که مأموران بلندپایه دولتی میدهند یا به ایشان برمیگشت چون مثال زده شده بود. یا به وزیران خیلی عزیز ایشان.
مثلاً اینکه هشتادهزار خانه پیش ساختهشده از اروپا حرکت داده شده بهطرف ایران. هشتصد میلیون تومان صرف عمران جنوب خواهد شد. در فلان شماره روزنامه کیهان، فلان شماره روزنامه اطلاعات، در فلانجا فلان چیز ساخته خواهد شد که اصلاً نه اعتبارش بود نه طرحش بود نه هیچی. یک حرفهایی در هوا ایشان میگفت و بههرحال کمکم در ذهنیات مردم باقی میماند، در ذهن مردم باقی میماند.»
اینها یک عده گهتلکتوئل هستند
نهاوندی واکنش هویدا را نیز اینگونه شرح میدهد: «دو سه روز گذشت گویا از این جریان و مرحوم هویدا باز میگردد به نوشهر و به اعلیحضرت میگوید که اینها یک عده گهتلکتوئل هستند که میخواهند تعطیلات اعلیحضرت را خراب بکنند و بیندازید دور اینها را. این کلمه گهتلکتوئل هم از آنجا کمکم مرسوم شد که خیلی مرحوم هویدا از آن استفاده میکرد. اعلیحضرت هم در ته فکر خودشان لابد دلشان میخواست که یک کسی بهشان بگوید که اینها بیخود میگویند و دیگر هرگز به این گزارش اشارهای نکردند جز در کوارناواکا در مکزیک که. گفتند حق داشتید.»
او ادامه میدهد: «از این جریان که گذشت ما دیگر کمیسیونهایی درست کردیم و چه در تهران چه در شهرستانهای مختلف، و در ظرف شش ماه قبل از انقلاب تا نیمه سال ۱۹۷۸ عملاً در حدود دویست گزارش ما در همه مسائل به اعلیحضرت میدادیم که همه اینها را میفرستادند به دستگاههای دولتی مختلف؛ بعضیها را غالباً میفرستادند به بازرسی شاهنشاهی و به دفتر ویژه، و مرحوم هویدا هم یک تشکیلاتی در نخستوزیری درست کرده بود برای جواب دادن فقط به این گزارشها. به کمتری از این گزارشها اندک ترتیب اثری داده شد. خیلیهایش جنبه فنی داشت حتی به گزارشهای فنی ترتیب اثر نمیدادند.
مثلاً ما یک سیستمی پیشنهاد کرده بودیم متخصصینی به کشاورزی که چه جوری میتوانند این درختها و گلهایی که در جادههای تهران کاشته شده با قیمت کمتر و با آب کمتر نگهداری بکنند. این را هم باهاش مخالفت میکردند برای اینکه یک عده دیگر گفته بودند. بههرحال این تشکیلات وجود داشت تا روز آخر و بعد هم تعطیل شد. در شب انقلاب هم حمله کردند و دفتر اینجا را تمام مدارکش را بردند. بعداً در استنطاقی که از بدیعی کرده بوده، خود بهشتی از او استنطاق کرده و سرزنش کرده بود به دکتر بدیعی گفته بود که این گروه بررسی مسائل ایران شما اگر حرفهایش را گوش میکردند جلوی انقلاب گرفته میشد.»
متاسفانه ترتیب اثر ندادند
نهاوندی تجربه تشکیل این گروه را هم خوب میدانست و هم بد: «من فکر میکنم که تجربه خوبی بود به این خاطر که ثابت شد با یک مقداری ملاحظه حتی در یک حکومت موسوم به دیکتاتوری میشود مطالبی را به شاه گفت، و تجربه بدی بود به این خاطر که دیدیم که ترتیب اثری داده نشد. ولی در ضمن با کسی کاری هم نداشتند، به این خاطری که در میان ما اکثراً دانشگاهی بودند. چند تا از وزراء بودند. معتمدی وزیر آموزش عالی بود، دکتر شریفی در این میان وزیر شد. معتمدی دیگر پسرعموی آن قاسم معتمدی وزیر پست و تلگراف در این گروه بود.
کسانی بودند در این گروه از مقامات، ناصر یگانه رئیس دیوان عالی کشور بود. نجفی دادستان کل کشور بود.» او در پاسخ به پرسش مسکوب که آیا برای آنها مزاحتی هم ایجاد شد یا نه؟ گفته بود: «گاهی مرحوم هویدا اینها را عذاب میداد؛ بابت این مخصوصاً آنهایی که خیلی به من نزدیک بودند. ولی بههرحال مزاحمتی برایشان ایجاد نمیشد و یک نوع آزادی بیانی در حدود این گروه بررسی مسائل ایران وجود داشت و در همه شئون مسائل مملکت هم گزارشهای واقعاً سنجیده و صحیحی تهیه شد که نشانه دلسوزی بود. حتی دستههای خیلی کوچک مثلاً گروه فرض کنید کرمانشاه یا اصفهان یا شیراز یا زاهدان خوب درباره مسائل محلی گزارش تهیه میکردند و خیلی جالب بود اینها. متأسفانه به آن ترتیب اثر داده نشد.»
شاه گفت شما آیه یأس هستید
او بهعنوان نمونه به مسئله تورم در کشور و برخورد شاه با گزارش آنها اشاره کرده و آن را اینگونه نقل میکند: «این هم باز یکی از اتفاقاتی است که جنبه بسیار آموزنده دارد. در بهار ۱۹۷۷ هنوز آقای هویدا سر کار است در جلسهای من به اعلیحضرت عرض کردم که نارضایتی وجود دارد، و آن موقعی بود که خیلی قیمتها بهشدت در ایران بالا رفته بود. در گروه بررسی مسائل ایران یک گروهی داشتیم، یک کمیتهای داشتیم برای رسیدگی به قیمتها. همکاران ما در بانک مرکزی و در سازمان برنامه یک نفرش را بنده اسم میبرم برای اینکه با کمال شجاعت اینها را میآورد آنجا مدارک را به ما نشان میداد، الکساندر مظلومیان که دوست من هم بود.
میآمد نزد بنده و زار میزد میگفت که آقا ما هر چه به آقای هویدا گزارش میدهیم ترتیب اثر نمیدهد و ما را دعوا میکند. حتی در یک جلسهای وقتی راجع به وضع اقتصاد صحبت شده مشت کوبیده روی میز که این مطالبی که شما میگویید بیخود است. من چهکارکنم؟ بههرحال به اعلیحضرت گفتم: قربان، قیمتها خیلی بالا میرود. مردم نگران هستند ناراضی هستند. اتاق اصناف مردم را ناراحت میکند و یک فکری بفرمایید.
خوب بنده این منظره یادم هست تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد که هر دوتایمان در وسط تالار بزرگ کاخ نیاوران، همان تالار جهاننما ایستاده بودیم. شاه وقتی خیلی عصبانی میشد پای راستش را بلند میکرد محکم میکوبید به پای چپش. مقداری مرا نگاه کرد صورتش قرمز شد و محکم پای راستش را بلند کرد کوبید به پای چپش، گفت که اصلاً شما آیه یأس هستید. این مطالبی که میگویید بیخود است و دولت ما درست خلاف این را به ما گزارش میدهد. پشت کردند به من و رفتند جلوی پنجره به پارک نگاه کردند. معنایش این بود که یعنی برو.»
او ادامه میدهد: «همیشه حرمت من یکی را ایشان نگاه داشته بودند در طی این سالها. خیلی هم خیال میکردند که بنده انتلکتوئل هستم، به انتلکتوئلها شاه احترام میگذاشت به اهل علم. بنده را هم اهل علم میدانستند همیشه، به غلط یا به درست، به غلط، گفتم گارد را که نمیتواند صدا کند مرا از اتاق بیرون کند ببینیم چه میشود؟ بنده هم ماندم آنجا واقعاً دو سه دقیقه، ولی دوسهدقیقهای که برای بنده چند سال گذشت.
ایشان پشت به بنده رو به حیاط رو به پارک، بنده هم دست به سینه در وسط اتاق ایستاده سکوت مطلق. البته شاه احساس میکرد که بنده از اتاق بیرون نرفتم. ناچار دید که باید تسلیم بشود. برگشت آمد بهطرف من با خنده گفت بالاخره شما از جان من چه میخواهید؟ گفتم قربان قیمتها بالا میرود خدمتتان دولت دروغ میگوید.
گفتند که خیلی خوب، یک گزارش تهیه کنید. گفتم بله قربان چشم و دیگر دیدم باید فرار را بر قرار ترجیح داد و عقبنشینی کرد، رفتم از اتاق بیرون ولی بههرحال با خنده تمام شد. گفت «شما از جان من چه میخواهید؟» دیگر یک نوع اظهار محبتی بود، دید که نمیتواند مرا بیرون کند ناچار دید باید دوستانه موضوع را مختومه بکند. دو شاهد عادل بنده دارم.
آمار را از بانک مرکزی و از جاهای دیگر، آمار واقعی را گرفتیم، یکی فرهاد رادسرشت و دیگری محمدرضا اطمینان، این دو از اقتصاددانهای خیلی جوان و خوب دانشگاه بودند، با اینها بنده رفتم به شمال و در خانهمان کنار دریا خودمان را حبس کردیم و یک گزارشی راجع به تورم و خطرات تورم در ایران و وضع قیمتها و بدکاریهای اتاق اصناف و غیره تهیه کردیم. بعد که آمدیم به تهران این گزارش را بر روی کاغذ بدون مارک دادیم ماشیننویس مطمئنی ماشین کرد و بنده بردم بهحضور اعلیحضرت. باز هم ایشان بدخلقیشان را نشان دادند. گفتند که از چه وقت شما برای من کاغذ میآورید. خوب، مگر ما دفتر مخصوص نداریم؟ گفتم قربان چون عجله بود.
بنده هم در حضور علیاحضرت قرار است بروم به آمریکا آوردم؛ ناچار بودم. گفتند چرا این کاغذ مارک ندارد؟ چرا امضاء ندارد؟ گفتم که قربان برای این مارک و امضاء ندارد برای اینکه این را اعلیحضرت مرحمت میکنید به نخستوزیرتان. نخستوزیرتان هم بهقدر کافی با بنده دشمن است و این یک بهانه دیگری به دستش خواهد افتاد که دکتر نهاوندی دارد بر ضد من تحریک میکند. این را وقتی که مرحمت میفرمایید به نخستوزیرتان اگر گفت به من که تو تهیه کردی؟ من میگویم که بنده ننوشتم.
به این ترتیب مسئله خودبهخود منتفی است برای اینکه نه مارک دارد نه امضاء. اعلیحضرت از شنیدن این صحبت خندهشان گرفت، گفتند خیلی خوب میخوانیم. گرفتند از بنده و رفتند.» نهاوندی به همراه فرح به آمریکا میرود اما ماجرا در آنجا هم ادامه پیدا میکند: «در هتل والدورف آستوریا بودیم که یک شبی قبل از اینکه برویم شام بخوریم، شهبانو مرا خیلی دستپاچه صدا کردند که «شما مطلبی به اعلیحضرت نوشتید راجع به تورم؟» من مطالب شاه را هرگز به شهبانو نمیگفتم که چه بین ما میگذرد.
گفتم بله قربان. گفتند که پای تلفن به شوخی به من گفت که آن گزارشی که راجع به تورم رئیس دفتر شما به من داده بود دادم به نخستوزیر ولی نگفتم کی نوشته و نخستوزیر گفته نویسنده این گزارش را به جرم خیانت باید تحویل دادگاه نظامی داد. ولی بعد شهبانو خودش اضافه کرد که اعلیحضرت تمام اینها را با خنده میگفتند شما ناراحت نشوید.
گفتم نه قربان بنده میدانم برای چه اینجوری حرف میزنند. در ضمن میخواست یک نیشی از تهران ایشان به بنده بزنند، با تمام این احوال اعلیحضرت دلواپس میشود از این مطلب و به آقای دکتر اقبال دستور میدهد که این گزارش را به قول خودشان چک کنند. آقای دکتر اقبال مراجعه میکند به یک هیئت انگلیسی، گروه کارشناسان انگلیسی، پول هنگفتی هم به اینها میدهند اینها را از انگلیس میآوردند و بعد از اینکه میروند آمار بانک مرکزی را نگاه میکنند، میبینند که آن رقم سیوچهار درصد ترقی قیمتها که ما داده بودیم نیم درصد هم اشتباه بود که سیوچهارونیم بوده. منتهی ما نگفته بودیم خودمان حساب کردیم و یک جوری هم معرفی کرده بودیم مطلب را که خطری متوجه آن دوستانمان در بانک مرکزی و مظلومیان بهخصوص چون از او آمار آمده بود، نشود.»
چند هفته بعد از این ماجرا کابینه امیرعباس هویدا استعفا میدهد و جمشید آموزگار دولت را در دست میگیرد. نهاوندی تعریف میکند که در راه شمال بوده که از رادیو نطق شاه خطاب به کابینه آموزگار را میشنود که گزارش گروه اندیشمندان را به عنوان دستورالعمل به آنها بازگو میکرده است: «این هم حادثهای و خاطرهای است از نحوهای که با مسائل مملکتی مواجه میشدند که همه نشان میدهد یک مقداری کارها از این شخص به آن شخص میشد و قاطعیتی نشان داده نمیشد.»
از زندان شاه تا دانشگاه پاریس
نهاوندی که زمانی رئیس دفتر مخصوص فرح پهلوی بود، همانند امیرعباس هویدا در ماههای منتهی به انقلاب سال ۱۳۵۷ طعم زندان را نیز در حکومت پهلوی کشید و در دولت کوتاه غلامرضا ازهاری به اتهام اختلاس و فساد مالی گرفتار زندان اما بعد از مدتی آزاد شد. البته شاه مدتها قبل از آن به نهاوندی بدبین شده بود و حتی ساواک را مامور کرده بود که اگر او فسادی دارد به آن رسیدگی کند، اسدالله علم در کتاب خاطرات خود در این باره نوشته است: «شاهنشاه به من فرموده بودند وضع نهاوندی را از ساواک تحقیق کن، عرض کردم چشم، ولی جرأت نکردم عرض کنم اجازه فرمایید اول وضع ساواک را تحقیق کنم که در دست کیست و چگونه است، بعد وضع نهاوندی را.»
مینو صمیمی، یکی از اعضای دفتر فرح پهلوی، آن دوره را اینگونه نقل کرده است: «شاه در همان زمان هویدا و بسیاری از وزرای کابینه او را همراه با ژنرال نصیری رئیس ساواک به زندان افکند و نیز گروهی از مشاوران خود از جمله رئیس سابق ما هوشنگ نهاوندی و داریوش همایون را به جرم اینکه اعمالشان سببساز قیام انقلابی مردم بوده است، به بند کشید تا آنها را سپر بلای خود کند.» نهاوندی پس از آزادی به بلژیک رفت و در فرانسه و در دانشگاه پاریس تدریس میکرد و در نهایت روز دوشنبه در ۹۳ سالگی مانند بسیاری از رجال سیاسی و اقتصادی دوران پهلوی در غربت درگذشت.