فراتر از برابری
کتاب مبارزه با نابرابری چه ایدهای را برای کاهش ناعدالتی اقتصادی در دنیا مطرح میکند؟
کتاب مبارزه با نابرابری چه ایدهای را برای کاهش ناعدالتی اقتصادی در دنیا مطرح میکند؟
«ما بر بردگی غلبه کردیم. بر آپارتاید غلبه کردیم. همه اینها دستاوردهایی هستند که زمانی غیرممکن تلقی میشدند. بر فقر هم میتوانیم غلبه کنیم. کافی است که برای آینده تصمیم به ساخت جهانی بگیریم که در آن جایی برای فقر نباشد.» این آرمانی است که بسیاری از مبارزان با فقر و نابرابری در طول تاریخ دنبال کردهاند و هنوز خود را در مسیر تحقق آن میبینند. مسئله نابرابری بهعنوان یک ابرچالش دهههاست که ذهن متفکران، فیلسوفان، اقتصاددانها و سیاستمداران و سیاستگذاران را بهخود مشغول کرده است. در هر دوره سیاستی خاص بهعنوان رهیافت برونرفت از نابرابری و بیعدالتی اقتصادی در عرصه جهانی ظهور و بروز پیدا کرده و این صحیح و خطاها تا به امروز هم به انواع و اشکال مختلف ادامه داشته است. در خصوص نابرابری یک دیدگاه بر این باور است که طی دهههای گذشته نابرابری بهشدت اوج گرفته و منجر به تبعات عمیقا منفی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شده است. آنها استیلای سرمایهداری و غالب شدن نئولیبرالیسم بهعنوان گفتمان و پارادایم اصلی در ساحت اقتصاد و سیاست امروز را عامل اصلی تعمیق این نابرابری میدانند. اما دیدگاه دیگر بر این اصل استوار است که هر چه به زمان حال نزدیک شدهایم وضعیت نابرابری بهتر شده و عموم مردم به امکانات برابرتری دسترسی پیدا کردهاند. آنها معتقدند که از 200 سال قبل تا به امروز سیری که جهان طی کرده منتج به ایجاد یک نظم و موازنه جدید در سراسر دنیا شده است. چراکه دیگر ابرقدرتهای دیروز، ابرقدرتهای امروز نیستند و کشورهای کوچک که احتمالا در محاسبات تجاری و اقتصادی طی سالهای دور جای درخوری نداشتند، امروز نقشی تعیینکننده در سیاستهای جهانی پیدا کردهاند و دیگر کسی نمیتواند آنها را نادیده بگیرد. اینها نظریاتی است که در کتاب «مبارزه با نابرابری» با مطالعه موردی کشورهای مختلفی نظیر آمریکا، کانادا، هند و... در 28 فصل و در قالب مجموعه مقالاتی مجزا که هر کدام از یک نویسنده است، به آن پرداخته شده است. این کتاب با ترجمه رضا بخشیآنی و مجید امیدی توسط نشر روزنه منتشر شده و احمد میدری، پژوهشگر و معاون اسبق وزیر کار بر آن مقدمهای را به تفصیل نگاشته است. در اینجا به اختصار مروری بر مهمترین بخشهای این کتاب داشتهایم که در ادامه میخوانید.
چرا نابرابری مهم شد؟
چرا نابرابری مهم است؟ منظور از طرح این سوال آن نیست که نابرابری از فقر مهمتر است. این واقعیت که در دهههای اخیر میلیونها نفر از فقر مفرط نجات یافتهاند، اهمیتی بیشتر از افزایش نابرابری در کشورهای غنی دارد. افراد به عللی واضح میخواهند حال و روزشان بهبود یابد و خصوصا دلایلی قوی برای فرار از فلاکت دارند، ولی کمتر روشن است که چه چیز آنان را نگران تفاوت میان داشتههای خود و دیگران میکند. نابرابری درآمد و ثروت میتواند نهفقط به خاطر پیامدهایش که به علت توجیهناپذیری سازوکارهای مولدش محل انتقاد باشد. در بحثهای نابرابری غالبا بر بازتوزیع بهعنوان ابزار اصلی کاهش مشکل تمرکز میشود. طی 40سال گذشته برای بسیاری از افراد دستاوردهای اقتصادی واقعا ناامیدکننده بوده است. این برونداد هم انعکاس برخی سیاستهای دنبالشده و هم بازخورد بعضی مشکلات سیاستگذارانه است که بهاندازه کافی مورد رسیدگی قرار نگرفته است. در کل درآمد مالیاتی بیش از اندازه ناچیز و سرمایهگذاری عمومی بیش از اندازه کم بوده است. مسلما افزایش مالیات از گذشتههای دور با دشواریهای سیاسی مواجه است. اما تبعات نابرابری به بسیار فراتر از فاصله میان دارا و ندار سر میکشد. افزایش نابرابری با رشد کمتر همبستگی دارد؛ در دوره پس از جنگ جهانی دوم که نابرابری رو به کاهش گذاشت، رشد سریعتر از زمان حاضر بود و طی دهههای گذشته کشورهای نابرابرتر کمتر از جوامع برابرتر رشد کردهاند. همچنین افزایش نابرابری باعث کاهش تحرک اجتماعی بهویژه در ایالات متحده شده است. اثرات منفی نابرابری محدود به سپهر اقتصادی نیست و ساحتهای دیگر را هم درگیر میکند. دهکهای درآمدی زندگی کوتاهتری دارند، از بیماریهای جسمی و روحی بیشتری رنج میبرند، فراوانتر در معرض اعتیاد به الکل و مواد مخدر هستند و در جماعات ازهمگسیخته زندگی میکنند.
جهشی کوانتومی در تحقیقات نابرابری
اما در سالهای اخیر نابرابری در کشورهای پردرآمد توجه طیف گستردهای از محققان، سیاستگذاران و عموم مردم را به خود جلب کرده است. بدون شک شفافیت نظام مالی بینالمللی و کاستی در ابزارهای معیار توانایی ما را برای اندازهگیری مناسب درآمد و ثروت در قرن بیستویکم تضعیف میکند. با این حال طی دو دهه گذشته جهشی کوانتومی در حوزه تحقیقات نابرابری رخ داده و از جمله منجر به ارائه سریهای تاریخی نابرابری درآمد و ثروت شده است. ترکیب نظاممند دادههای حاصل از پیمایش مالیات و حسابهای ملی نشان میدهد که از دهه 1980 در اکثر اقتصادهای پیشرفته نابرابری درآمدی در حال افزایش بوده است. در اروپای غربی و آمریکایشمالی یک قرن پیش، سهم صدک ثروتمندترین از درآمد ملی بین 17 تا 20 درصد بود. اما علت اصلی کاهش نابرابری درآمدی در اقتصادهای پیشرفته اواسط قرن بیستم افت درآمد ناشی از سرمایه بود. البته نباید اهمیت سیاستهای اجراشده در زمان صلح یعنی پیش و پس از جنگ جهانی دوم را نادیده گرفت؛ سیاستهایی از جمله تصاعد شدید مالیاتی، ملیسازی و سیاستهای کنترل سرمایه تاثیر قابلتوجهی بر نابرابری درآمدها داشته است.
ملیت مهمتر است یا طبقه؟
بحران مالی 2008 در سراسر دنیا با کاهش سریع سهم درآمد و ثروت دهکهای بالا همراه بود و باعث طرحهای سیاستگذارانه برای اعمال چارچوب نظارتی سختگیرانهتر بر بازارهای مالی شد. آیا این رکود بزرگ و واکنشهای سیاستی متعاقب آن روندهای نابرابری بلندمدت را تغییر میدهد؟ ظاهرا افزایش بیمهار ثروت خصوصی در کشورهای پردرآمد چندان تحت تاثیر این بحران مالی قرار نگرفته است و این حکایت از آن دارد که در پس افزایش ثروت خصوصی یک عنصر ساختاری قدرتمند و فراتر از نوسانات ادواری وجود دارد. بههمینترتیب روند بلندمدت نابرابری در ثروت بهطور کلی تغییری نشان نمیدهد. طی دهههای اخیر افزایش نابرابری درآمدی در کشورهای غنی و نیز اقتصادهای نوظهور بزرگ در ترکیب با کاهش نابرابری درآمدی میان کشوری جغرافیای نابرابری جهانی را تغییر داده است. از سال 1980 جغرافیای جهانی نابرابری عمیقا تغییر کرد. 40 سال پیش ملیت بیشتر از طبقه در تعیین نابرابری جهانی نقش داشت. امروزه طبقه بیشتر از ملیت اهمیت دارد. از اواسط دهه 1970 رشد درآمد کارگران کاهش یافت و تا دو نسل بعد بهبود سطح زندگی برای اکثر خانوارهای آمریکایی همگام با سرعت انبساط مابقی اقتصاد نبود. رشد کند سطح زندگی و افزایش نابرابری در مقیاس ملی مسائلی فوری هستند که تمامی بخشهای زندگی را تحت تاثیر قرار میدهند و بازاندیشی درباره خطمشیهای مرتبط با بازار کار و چتر حمایت اجتماعی را ایجاب میکنند.
تاثیر تجارت خارجی بر نابرابری
تاثیر تجارت بینالمللی بر نابرابری درآمدی چندان سرراست نیست. در سطح جهانی رشد ناشی از تجارت پیشرانی قوی برای برابری بوده است، زیرا در کشورهای فقیر درآمدهای پس از یک دوره طولانی واگرائی شروع به کاهش فاصله با کشورهای غنی کردهاند. هر چند همان نیرو بر کارگران تولیدی کشورهای پیشرفته فشار میآورد، بهصورتی که آنها رقابت در اقتصاد جهانی را دشوارتر مییابند. به خصوص آمریکا و انگلستان در نتیجه گسترش سریع واردات از کشورهای فقیر دچار خسارتهای شغلی منطقهای شدند. در آن دسته از صنایع تولیدی که با کالاهای وارداتی ارزانتر رقابت میکردند، بسیاری از کارگران شغلشان را از دست دادند.
درآمدی بر کتاب
خلاصهای از مقدمه احمد میدری بر کتاب «مبارزه با نابرابری»
مبارزه سودآور با نابرابری چگونه اتفاق میافتد؟
احمد میدری، پژوهشگر و معاون اسبق وزیر کار در مقدمه کتاب مبارزه با نابرابری به سیر تحولی این مفهوم طی دهههای گذشته و منظر نظریات علمی پرداخته است. آنطور که میدری توضیح میدهد؛ مهمترین تحولی که طی سالهای اخیر در نگاه علم اقتصاد نسبت به نابرابری روی داده است، مربوط به رابطه آن با کارایی است. سایمون کوزنتس، برنده نوبل اقتصاد در سال 1971 با تکیه بر تحلیل آماری نشان میداد که نابرابری ابتدا به همراه رشد اقتصادی افزایش مییابد و سپس با رشد بیشتر کاهش پیدا میکند. از این رو مسئله اصلی باید رشد در نظر گرفته شود و نه برابری، چراکه برای دست یافتن به برابری بیشتر سرمایه را از دست کارآفرین در میآورد و به مصرف گروههای کمدرآمد میرساند. به این ترتیب بهبود توزیع درآمد، رشد را سرکوب میکند. به زبان ساده کاهش نابرابری بر مصرف میافزاید و از سرمایهگذاری میکاهد.
سرمایهداری نشان میدهد که سرمایه سالانه حداقل 5درصد سود بهدست میآورد. لذا درآمد و ثروت صاحبان سرمایه هر ساله حداقل به این میزان افزایش مییابد. درحالیکه رشد درآمد نیروی کار عموما کمتر از این رقم است و از همین رو نابرابری میان صاحبان نیروی کار و سرمایه پیوسته افزایش خواهد یافت، مگر آنکه رشد اقتصادی بیش از 5 درصد باشد. در این صورت میتوان به کاهش نابرابری امیدوار بود، ولو رشد بیش از 5 درصد لزوما به همان مقدار افزایش در عایدات نیروی کار نمیانجامد. باید سیاستهای مالیاتی بهگونهای باشد که درآمد را از گروههای ثروتمند به نیروی کار بازتوزیع کند و از سوی دیگر سیاستهای آموزشی، نیروی کار را ماهرتر سازد و بهرهوریاش را افزایش دهد.
از نظر کوزنتس مداخله دولت جهت اصلاح توزیع درآمد نادرست است. زیرا این هدف یا از طریق مالیات بیشتر محقق میشود یا با مداخله در قیمتها، که هر دو اثر منفی بر رشد و کارایی بر جای خواهند گذاشت. اما در کنار این جریانات اصلی اندیشههایی دیگر نیز در خصوص مبارزه با نابرابری مطرح شدهاند که در خور توجه ویژهاند. گروهی از پژوهشگران شرکتها را کانونی برای مقابله با نابرابری معرفی کردهاند. سی.کی.پرهالد، نظریهپرداز اصلی این گروه است. گروه دیگری که محمد یونس را میتوان رهبر آن دانست مانند پرهالد شرکتها را به مبارزه با نابرابری دعوت میکنند با این تفاوت که مسئولیت اصلی این نبرد را برعهده دولت میدانند و از طریق جنبشهای مردمی به دنبال بهبود حکمرانی در جهت فقرزدایی و برابری هستند. جریان سوم نیز از یکسو به نقش دولت در مبارزه با نابرابری اعتقاد دارد، اما برخلاف جریان مرسوم برابریخواه دولتی شدن را راه مبارزه صحیح با نابرابری نمیداند، بلکه میخواهد مداخله دولت در اقتصاد بهگونهای تعریف شود که به بیشترین کارایی و برابری بینجامد. این جریان در گرایشی از علم اقتصاد به نام طراحی بازار به نفع فقرا تجلی یافته است.
میدری در بخش دیگری از مقدمه خود با تبیین نظریه یونس و پرهالد توضیح میدهد؛ ثروتمندان عموما افرادی خلاق و کارآفرین هستند و ثروت خود را نه از طریق فعالیتهای تبهکارانه بلکه براساس قواعد رسمی و قانونی به دست آوردهاند. همه آن به مانند بیلگیتس افرادی معروفاند که به ثروتشان میبالند و مورد تقدیر عموم قرار میگیرند. این نابرابری خروجی رسمی و عادی نظام اقتصادی است. ثروت عظیم شماری از انسانها با بیکاری میلیونها انسان همراه بوده است. به گفته یونس پوپولیسم ترامپ از دل این نظام اقتصادی زاده شد، فردی که اگرچه خود از ثروتمندان است وعده برهم زدن مناسبات حاکم و ایجاد نظمی جدید را میدهد. این نابرابری پیامدهایی ویرانگر داشته است. از جمله آنها سرخوردگی عمومی که با از بین بردن افق پیش رو برای جوانانی که باید تمدن آینده را بسازند، بشریت را تهدید میکند. این جوانان مأیوساند زیرا میدانند در آینده بیکار خواهند بود و حتی با داشتن شغل نمیتوانند زندگی آبرومندانهای برای خود دستوپا کنند. براساس آمار سازمان بینالمللی کار در سال 2020 میلادی 220 میلیون بیکار در بازار وجود داشت و سالانه 40 میلیون جوان وارد بازار میشدند.
محمد یونس اما معتقد است بهجای نظام کنونی باید با توجه به سه اصل «کسبوکار اجتماعی»، «کارآفرینی همگانی» و «اصلاح نظام مالی»، اقتصاد و جهان را از نو بسازیم. کسبوکار اجتماعی فعالیتی اقتصادی و سودآور است ولی صرفا کسب سود اقتصادی را هدف قرار نمیدهند، بلکه به دنبال تحقق اهداف اجتماعی است، لذا میتواند ضمن اثرگذاری بر هر سه بحران بزرگ بشری، یعنی نابرابری، تخریب محیط زیست و بیکاری به لحاظ اقتصادی پایدار باشد. یونس بهدرستی قلب نظام اقتصادی را نظام مالی میداند. همانطور که توماس پیکیتی نشان داده است، ثروت صاحبان سرمایه هر ساله 5 درصد رشد مییابد و این منشا افزایش نابرابری است، مگر آنکه درآمد نیروی کار سالانه بیش از 5 درصد بهبود پیدا کند. نیل به این هدف به چند شکل امکانپذیر است: نخست آنکه نیروی کار هم صاحب سرمایه شود، دوم آنکه، بخشی از سود صاحب سرمایه به نیروی کار انتقال یابد و سوم آنکه، بهرهوری نیروی کار مرتبا افزایش پیدا کند. برای کاهش نابرابری هر سه اینها ضرورت دارد. یونس در سخنرانی نوبل سال 2006 خود دسترسی همگانی به سرمایه را بهمثابه یک حق بشری بیان میکند. از نظر او نظام مالی باید بهگونهای اصلاح شود که
فقرا بتوانند به سرمایه دست یابند. در اصلاح نظام مالی دولتها نقش اساسی دارند. آنها باید با اصلاح نظام مالیاتی اعتبار بخشیدن به فقرا و بهبود مقررات به نفع کسبوکارهای اجتماعی بزرگ و کوچک، نابرابری در توزیع سرمایه را اصلاح کنند. خلاصه کلام آن است که در مقابله با نابرابری، نیازمند حکومتی هستیم که قواعد بازی را به نفع فقرا تغییر دهد و این کار با همبستگی نیروی کار با همبستگی نیروهای اجتماعی علیه نابرابری و فقر امکانپذیر است. جریانی دیگر در خور توجه برای مبارزه با نابرابری گرایشی از علم اقتصاد با عنوان طراحی بازار است که تاکنون برای چندین دانشمند خود از جمله اوینراث در سال 2012 جایزه نوبل به بار آورده است. این زیرشاخه از علم اقتصاد میکوشد با بررسی نمونههای تجربی جهت اصلاح بازارها یا طراحی بازار بهبرخی قواعد دست یابد.
میدری در جمعبندی خود در مقدمه کتاب مینویسد؛ مبارزه با نابرابری فقط امری بشردوستانه نیست. نابرابری تداوم زندگی جمعی را در همه کشورها با بحران روبهرو ساخته است.
نگاه کارشناس
پیمان مولوی اقتصاددان در گفتوگو با «هم میهن»:
موضوع نابرابری از اقتصاد فراتر است
برخی اقتصاد ایران را مدلی از اقتصادهای ذینفعانه و مدلی از سرمایهداری رفاقتی میدانند. در خصوص نابرابری یک دیدگاه بر این باور است که طی دهههای گذشته نابرابری بهشدت اوج گرفته و منجر به تبعات عمیقا منفی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شده است. آنها استیلای سرمایهداری و غالب شدن نئولیبرالیسم بهعنوان گفتمان و پارادایم اصلی در ساحت اقتصاد و سیاست امروز را عامل اصلی تعمیق این نابرابری میدانند. پیمان مولوی، اقتصاددان در گفتوگو با هممیهن میگوید: «جامعه ما ذاتا ضدثروت است. همیشه ذهنیت ایرانیان دنبال یک دولت قوی بوده است که همه کارها را انجام دهد. در صورتی که ذهنیت برابری در سرمایه و درآمد ذهنیتی است ناشی از برابری در حوزههای دیگر اجتماعی. برابری واژه پیچیده و خطرناکی است، چون سیاستمداران به وسیله آن میتوانند اذهان مردم را دستکاری کنند و مردم را به سمتی که میخواهند ببرند. در ایران با شعارهای برابری اقتصادی، میبینیم که از هر اقتصاد دیگری غیربرابرتر هستیم.» به گفته مولوی براساس دیدگاه روزلینگ تقریبا یک میلیارد نفر در جهان با درآمد زیر دو دلار در روز وجود دارند. یک عددی نزدیک به دو میلیارد نفر جمعیت داریم با درآمد 2 تا 8 دلار در روز. همینطور نزدیک به سه میلیارد نفر بین 8 تا 32 دلار در روز درآمد دارند و مابقی بالای 32 دلار درآمد دارند. همه این افراد با این درجههای درآمدی زندگیهای مشابهی دارند. باید پرسید 100 سال قبل چند درصد از جمعیت جهان قدرت خریدی را که قشر متوسط دارند، داشتهاند و از چنین امکاناتی برخوردار بودهاند.
آیا جهان امروز از گذشته برابرتر است و اینکه آیا سرمایهداری بهعنوان پارادایم غالب امروز توانسته مردم جهان را به برابری بیشتر برساند؟
مردم جهان از هر زمان دیگری در تاریخ بشریت برخلاف آن چیزی که چپها بر طبل آن میکوبند، داراتر هستند و امکانات بیشتری در اختیار دارند. البته این دیدگاه شخص من نیست. براساس مطالعاتی هانسروزلینگ که در حوزه اقتصاد کار کرده و کتابی تحت عنوان «واقعیت» منتشر کرده است، نشان میدهد که مردم بیش از هر زمان دیگری دسترسیشان به امکانات بیشتر است.
براساس دیدگاه روزلینگ تقریبا یک میلیارد نفر در جهان با درآمد زیر دو دلار در روز وجود دارند. یک عددی نزدیک به دو میلیارد نفر جمعیت داریم با درآمد 2 تا 8 دلار در روز. همینطور نزدیک به سه میلیارد نفر بین 8 تا 32 دلار در روز درآمد دارند و مابقی بالای 32 دلار درآمد دارند. همه این افراد با این درجههای درآمدی زندگیهای مشابهی دارند.
باید پرسید 100 سال قبل چند درصد از جمعیت جهان قدرت خریدی را که قشر متوسط دارند، داشتهاند و از چنین امکاناتی برخوردار بودهاند. اگر تاریخ انگلستان را بخوانیم میبینیم که در سالهای 1700 انگلیسیها و اسکاتلندیها بالاترین درآمدها را داشتهاند.
در آن زمان اگر افراد بدون کفش چرمی به بیرون میآمدند مایه خجالت بود. در همان دوره در فرانسه کارگران بدون کفش هم بیرون میآمدند و مشکلی نبود. چون کفش یک وسیله لوکس به حساب میآمد. در همه حوزهها بشر جلو آمده و در وضعیت بهتری قرار گرفته است. آیا این ایدهآل است؟ حتما خیر. آیا این موضوع به این معنی است که سرمایهداری بدون اشکال است؟ خیر. سرمایهداری خودش هم نمیگوید بدون اشکال است. اشکالاتی مثل بحرانهای مالی جهانی وجود دارد. اما آیا بدیل دیگری به غیر از این بوده است؟ مثلا در کمونیسم رفاه بیشتری داشتیم یا توزیع فقر بیشتر بوده است؟ اینها سوالاتی است که در جهان وجود دارد. از دل اروپای سال 1900 سوسیالیسم و فاشیسم بیرون آمده است. اما امروز قسمت عمدهای از پایههای رفاه بشریت در کشورهای سرمایهداری ایجاد شده است. همین موبایل در کجا درست شده است؟ شبکههای اجتماعی در کجا ایجاد شده است؟ آیا در شوروی، چین یا بلاروس ایجاد شده است؟
به نظر من سرمایهداری فعلا بدون بدیل است. خیلیها در اروپای شمالی و اسکاندیناوی رابطه خوبی را بین سرمایهداری و سوسیالیسم برقرار کردهاند که شاید برای خیلیها جذاب باشد و برای خیلیها هم جذاب نباشد. چراکه تفکر مثلا یک آمریکایی با یک اسکاندیناوی متفاوت است.
برخی معتقدند نوعی شبه سرمایهداری در ایران اقتصاد را نابرابر کرده و فقر را تعمیق بخشیده است. آیا عامل فقر و نابرابری در ایران سرمایهداری است؟
اینکه فکر کنیم ایران کشور سرمایهداری بوده است، اشتباه میکنیم. ایران جزو غیرآزادترین کشورها به لحاظ اقتصادی است. در آزادی اقتصادی رتبه 158 را داریم. پایینتر از ما ونزوئلا، سوریه و لیبی قرار دارند. اقتصاد ایران یک اقتصاد غیرآزاد و ذینفعانه است. بحث برابری هم یک قسمت عمده آن به زیرساختهای فکری جامعه برمیگردد. جامعه ما ذاتا ضدثروت است. همیشه ذهنیت ایرانیان دنبال یک دولت قوی بوده است که همه کارها را انجام دهد. در صورتی که ذهنیت برابری در سرمایه و درآمد ذهنیتی است ناشی از برابری در حوزههای دیگر اجتماعی. همین موضوعی که الان ما درگیر آن هستیم. یعنی حق انتخاب. حق انتخاب فقط پوشش نیست. در لباس، در نوع زندگی، در انتخاب کار یا خودرو و... وجود دارد. موضوع برابری فراتر از اقتصاد است. فقط این نیست که پولی را توزیع کنیم تا به برابری برسیم.
وقتی بتوانیم رفاه بیشتری در جامعه ایجاد کنیم قشرهای بیشتری منتفع میشوند. برابری واژه پیچیده و خطرناکی است، چون سیاستمداران به وسیله آن میتوانند اذهان مردم را دستکاری کنند و مردم را به سمتی که میخواهند ببرند. در ایران با شعارهای برابری اقتصادی، میبینیم که از هر اقتصاد دیگری غیربرابرتر هستیم. در ذهنیتما هم تعریف برابری فقط به اقتصاد برنمیگردد. برابری از اجتماع و فرهنگ میآید.