| کد مطلب: ۳۰۴۰۷

هشدارهای اقتصاددان نحس / ارزیابی اقتصاددانان از نظریه‌های نوریل روبینی در کتاب «ابرتهدیدها»

«از دست من ناراحتید که زنگ می‏‌زنم وناخوشایند از خواب بیدارتان می‏‌کنم؟ کار من همین است؛ من به‏‌عنوان اقتصاددانی که تحولات کنونی را دنبال می‏‌کنم هیچ جایگزینی نمی‌‏بینم و باید سوت را به صدا دربیاورم.» این را نوریل روبینی، اقتصاددان آمریکایی در کتاب «ابرتهدیدها» که به ‏تازگی در ایران ترجمه و منتشر شده، نوشته است؛ کتابی که ۱۰ خطر بزرگی که مردمان جهان را تهدید می‏‌کند را شرح داده است.

هشدارهای اقتصاددان نحس / ارزیابی اقتصاددانان از نظریه‌های نوریل روبینی در کتاب «ابرتهدیدها»

«از دست من ناراحتید که زنگ می‌زنم و شما را با اخبار ناخوشایند از خواب بیدار می‌کنم؟ کار من همین است؛ من به‌عنوان اقتصاددانی که تحولات کنونی را دنبال می‌کنم هیچ جایگزینی نمی‌بینم و باید سوت را به صدا دربیاورم. من شواهد را جمع‌آوری می‌کنم و تا آنجا که بتوانم قیل و قال راه می‌اندازم.» 

این را نوریل روبینی، اقتصاددان آمریکایی در کتاب «ابرتهدیدها» که به‌تازگی در ایران ترجمه و منتشر شده، نوشته است؛ کتابی که ۱۰ خطر  بزرگی که مردمان جهان را تهدید می‌کند را شرح داده است و نویسنده آن همان‌طور که خود گفته قرار است با نگاه بدبینانه‌ای که دارد زنگ خطر را برای ما به صدا دربیاورد.

IMG-20241225-WA0000

روز سه‌شنبه، خانه اندیشمندان علوم انسانی، میزبان فرهاد نیلی، اقتصاددان، استاد دانشگاه و نماینده پیشین ایران در بانک جهانی و رحمن قهرمانپور، پژوهشگر روابط بین‌الملل بود تا این کتاب را مورد نقد قرار دهند. همچنین محسن رنانی، پژوهشگر و اقتصاددان که نتوانسته بود به این نشست بیاید با فرستادن ویدئویی نظرات خود را در خصوص کتاب بیان کرد. 

نوریل روبینی، نویسنده ایرانی-آمریکایی است که در ترکیه به دنیا آمده و در آمریکا هم مسئولیت اجرایی داشته و هم تحقیقات و پژوهش انجام داده است. او در کتاب «ابرتهدیدها» به ۱۰ خطر «بحران بدهی‌ها»، «ناکارآمدی دولت‌ها»، «مشکلات جمعیت‌شناختی مانند پیری جمعیت»، «وسوسه کسب پول آسان و سرمایه‌گذاری‌های پرخطر»، «رکود تورمی»، «بی‌ثباتی مالی»، «کاهش سرعت جهانی‌سازی و تقویت نیروهایی که جهانی‌زدایی را ترویج می‌کنند»، «خطرات هوش  مصنوعی»، «احتمال تشدید جنگ سرد به‌خصوص بین آمریکا و چین» و «نابودی محیط ‌زیست» پرداخته و برای هریک شواهدی را از وقایع و اخبار رسانه‌ها عنوان می‌کند. 

بدبینی جذاب روبینی

 فرهاد نیلی، استاد و پژوهشگر اقتصاد در ابتدای این نشست، گفت: نوریل روبینی، نویسنده کتاب وقتی در سال ۲۰۰۶ نسبت به بحران مالی هشدار داد و گفت حباب مسکن و اعتبار در بازار مالی آمریکا خواهد ترکید و چه آثار زیان‌باری خواهد داشت، کسی او را جدی نگرفت. وقتی در سال بعد به اجلاس داووس رفت، همین سخنان را تکرار کرد و گفت جهان بر لبه این است که حباب‌ها بترکد و اگر این اتفاق رخ دهد خیلی از بانک‌ها ورشکست می‌شوند و بعد از آن شرکای بانک‌ها ورشکست خواهند شد و اقتصاد وارد رکود می‌شود اما باز کسی حرف او را جدی نگرفت.

در سال ۲۰۰۷ من در بانک مرکزی انگلیس بودم که اولین خبرها آمد که یک به یک حباب‌ها در حال ترکیدن هستند و در ماه نوامبر و اکتبر جهان وارد رکود شد و آنجا گفتند آن اقتصاددانی که اینها را پیش‌بینی کرده بود که بود و از آن زمان به بعد بود که در هر نشستی که درباره آینده سخن گفته می‌شد، آقای روبینی وجه بدبینانه موضوع را به‌خوبی نمایندگی می‌کرد.

بنابراین روبینی فردی است که از سال ۲۰۰۸ به بعد کسی نتوانست او را فراموش کند و خود را تحمیل کرد و آینده‌نگاری جهان را از لنز اقتصاد دید، و به نظر من روبینی از دانش گذشت و به بینش رسید. او البته یک وجه بدبینانه دارد که به نظر من هیچ ایرادی هم ندارد چون خلق انسان نیز از همین جنس است و سلسله اعصاب ما هیچگاه خبر خوبی به ما نمی‌دهند و اتفاقاً از درد می‌گویند و هرجای بدن ما بد کار کنند به ما هشدار می‌دهند و تا درمان نکنیم آسایش را از ما می‌گیرند. انسان‌هایی که هشدار می‌دهند از همین جنس هستند و سوت می‌زنند و می‌گویند اوضاع خراب است و نمی‌گذارند ما آرام بگیریم و روبینی از این جنس آدم‌هاست.

البته سوت‌زن‌ها به دلیل ماهیت نهادی خود ممکن است محافظه‌کار شوند اما امثال روبینی که شخص هستند و تعارض منافع ندارند، برای همین بدون محافظه‌کاری می‌گویند فلان بانک در معرض ورشکستگی است و یا فلان بحران بدهی جهان را غرق خواهد کرد و یا بمب جمعیت خواهد ترکید. زمانی که هیچ‌کس به حرف‌های روبینی گوش نمی‌کرد او با شجاعت و صراحت تمام سخن گفت؛ او را «اقتصاددان نحس» نامیدند و گفتند بدبین است و تلخ می‌گوید.

او در سال ۲۰۰۷ از یک بحران نام برده بود اما در این کتاب از ۱۰ بحران نام می‌برد که جهان را در معرض تخریب، نابودی و یا استهلاک قرار داده است. اقتصاددان‌ها پیشگو نیستند اما می‌توانند روند را نگاه کنند و بگویند اگر این روند همینگونه پیش برود از یک آستانه خواهد گذشت و بقیه مسائل را نیز خراب خواهد کرد؛ پس حواس‌تان را جمع کنید و مانند سلسله‌اعصاب هشدار دهید. کار اقتصاددان این است که علت‌ها را نشان دهد؛ به نظر من سبک آینده‌نگری روبینی خیلی سبک اصیلی است چون پیشران‌ها را می‌بیند؛ پس ارزش دارد که به حرف او گوش دهیم.

۱۰ ابرتهدیدی که او نام می‌برد کل جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد اما سوال اینجاست که به چه درد ما می‌خورد؟ من هر کدام را که نگاه کردم دیدم که از هیچ‌کدام از آنها بری نیستیم و نمی‌توانیم بگوییم کشور ما با آن ابرتهدیدها درگیر نیست. ۱۰ سال پیش که بحث‌های زیست محیطی می‌شد همه ما آن را انکار می‌کردیم و می‌گفتیم بحث‌های لوکسی است اما خبر از فرونشست زمین و بحران آب نداشتیم و آموزه‌های اقتصاد کلان، ما را با این مسئله بیگانه کرده بود که اگر همه عوامل تولید را جمع کنیم اما بحران آب، فرونشست زمین و ناترازی انرژی ما را زمین خواهد زد. اگر تولید فولاد از هر منظری مزید نسبی داشته باشد از منظر زیست‌محیطی فاجعه است. روبینی به این نکات اشاره می‌کند.

یکی از نکاتی که به آن خوب پرداخته است موضوع بحران جمعیت است که کشور ما نیز به آن نزدیک شده است. او بحث بحران سالمندی را تحت عنوان «پیری جمعیت» مطرح می‌کند و می‌گوید انتظار داریم فردی که امروز متولد می‌شود حدود ۱۰۰ سال عمر کند؛ درحالی‌که از ۶۵ سالگی به بعد از لحاظ فیزیولوژیکی وارد سالمندی می‌شود و از آن به عنوان بمب ساعتی نام می‌برد که همه دنیا در معرض آن هستند.

در ایران نیز امید به زندگی بالا رفته اما از لحاظ توسعه کاری نکرده‌ایم پس وقتی فردی سالمند می‌شود نه دولت می‌تواند به آن کمک کند و نه صندوق‌های بازنشستگی و نه حتی خانواده‌های آن فرد؛ چون در آینده نزدیک وارد مرحله‌ای خواهیم شد که زن و شوهر هر خانواده که تک‌فرزند بوده‌اند باید از پدر و مادرهای خود نیز مراقبت کنند و این یعنی دو نفر باید چهار نفر را تکفل کنند اما از لحاظ مالی و زمانی توان این کار را ندارند.

ایران احتمالاً در سال ۱۴۱۰ به این مرحله برسد و قدرت خرید حقوقی که صندوق‌های بازنشستگی پرداخت می‌کنند خیلی پایین خواهد بود و با این وضعیت تورم نیز ادامه پیدا خواهد کرد و مبلغی که فرزندان از جیب خود می‌توانند پرداخت کنند تا هزینه پرستاری پدر و مادر را بدهند بسیار پایین خواهد بود و بحران بزرگ در اینجا ورود به دوران سالمندی قبل از توسعه‌یافتگی است. 

روبینی همچنین درباره بدهی‌ها می‌گوید که بدهی‌ها مادر همه مشکلات هستند و درست هم می‌گوید و در ایران نیز مسئله مهمی است. او همچنین به ناکارآمدی اشاره می‌کند که ما در قلب ناکارآمدی در بخش دولتی و خصوصی هستیم. روبینی درباره تله پول آسان و ارزان حرف می‌زند؛ ما با سیاست‌های پولی‌ای که داریم در تله کسب پول‌های آسان و ارزان افتاده‌ایم. همچنین از رکود تورمی و سقوط ارزها می‌گوید که ایران نیز گرفتار آن است.

روبینی همچنین از کُند شدن روند جهانی شدن و چندپارگی جهان می‌گوید؛ یک پاره آمریکا و یک پاره چین است و هروله کشورهای بریکس بین این دو که بخواهند زیر علم کدام بروند. او همچنین از خطرات هوش مصنوعی می‌گوید که عجم اوغلو و جانسون برندگان نوبل اقتصاد ۲۰۲۴ به آن اشاره کرده‌اند.  این نکته به نظر من انتهای بدبینی روبینی است که می‌گوید اگر می‌خواهید بدانید جهان آینده از چه جنسی است تمام ۷۵ سال گذشته را استثنا کنید. او می‌گوید در این ۷۵ سال گذشته به همه خیلی خوش گذشت اما جهان وارد عرصه جدیدی می‌شود. به نظر من خواندن این کتاب حداقل از منظر دردشناسی قابل تأمل است.

جدا از این تهدیدها نیستیم

رحمن قهرمان‌پور، پژوهشگر روابط بین‌الملل نیز در این مراسم گفت: به عقیده من، شاید یک چیزی که در آینده ما را هوشیار کند همین هشدارهایی است که نویسندگانی مانند روبینی می‌دهند که برخلاف آن چیزی که ما فکر می‌کنیم دنیا در حال رفتن به جاهای خطرناکی است.

اولین مسئله‌ای که درباره کتاب باید بگویم مسئله جهانی‌زدایی است؛ یکی از ضعف‌های این کتاب این است که زاویه دید غربی و مشخصاً آمریکایی دارد و برخلاف فوکویاما و عجم‌اوغلو که برای مخاطب جهانی می‌نویسند، روبینی به تصور اینکه کتاب خیلی دیده نخواهد شد، برای مخاطب آمریکایی نوشته است و اگر زاویه دید را عوض کنیم چه‌بسا جهانی‌زدایی خیلی هم به ضرر کشورهای جنوب نباشد. وقتی به چهار قدرت نوظهور یعنی اندونزی، برزیل، ترکیه و آفریقای جنوبی نگاه می‌کنیم تقریباً همه آنها به کمک صادرات مواد معدنی به چین توانسته‌اند قدرت خود را افزایش دهند اما نتیجه آن مثلاً تخریب آمازون بوده است. 

همچنین موضوعی که در کتاب به آن اشاره شده، از نظر آینده‌نگری، باید دید روندها به کدام سو می‌روند و اگر بتوانیم روندها را به کمک هوش مصنوعی شناسایی کنیم، راه‌های زیادی پیدا خواهد شد. هوش مصنوعی فضایی را به وجود می‌آورد که بسیاری از مردم اساساً نه کاری دارند، نه تخصصی دارند و نه به دردی می‌خورند که از نظر فلسفی خیلی مهم است؛ چون معنای وجودی ناشی از کاری است که انجام می‌دهیم و یکی از مسائل در آینده این است که با این انسان‌های زاید چه باید کرد؟ روبینی می‌گوید چگونه باید کار تولید کرد؟ برای این افراد بیکار چه باید کرد؟ اینها مسائل جدی است که خواندن این کتاب راهگشا خواهد بود.

نکته بعدی درباره تغییرات نسلی و تاثیر آن بر جامعه‌شناسی پول است؛ که می‌گوید نسل جدید به دنبال این هستند که در شرط‌بندی‌ها سریع پول به دست بیاورند و من از خودکشی جوان‌هایی شنیدم که مثلاً فردی که استاد دانشگاه بوده در شرط‌بندی‌های اینترنتی باخته و خودکشی کرده است.

روبینی در کتاب می‌گوید مشکل از خود ماست و راه‌حل نیز در خود ما است؛ به‌هرحال دوباره مسئله خیر جمعی مطرح شده است. او در اول کتاب می‌گوید آن چیزی که ما امروز به عنوان تهدید از آن نام می‌بریم مثل چاپ بدون پشتوانه پول و انبوه بدهی و...در چهل سال پیش به عنوان راه‌حل مطرح شده بود اما حالا تبدیل به معضل شده است. به نظر من در اینجا یک نقطه امیدواری وجود دارد که ما از این تجارب بیاموزیم و امروز به تبعات کاری که می‌کنیم بیاندیشیم؛ چراکه کشور ما نیز با ابرتهدیدهایی که روبینی به آنها اشاره می‌کند دست به گریبان است. این کتاب هشداری است به ما که جدا از این مشکلات نیستیم و واقعاً خطر از آن‌چیزی که فکر می‌کنیم به ما نزدیکتر است.

تهدیدهای خرد خود را حل کنیم

محسن رنانی، پژوهشگر و اقتصاددان نیز در ویدئویی که برای این نشست فرستاه بود، عنوان کرد: من بخش‌هایی از کتاب را خواندم، به همین دلیل درباره کتاب با شما سخن نخواهم گفت اما همان قسمت‌هایی که خواندم من را به اندیشه واداشت و متوجه نکاتی درباره بحران و ابرتهدیدها کرد. پرسش این است که ما در جهانی از تهدیدها و ابرتهدیدها زندگی می‌کنیم پس بهتر است به کدام تهدیدها و ابرتهدیدها بیاندیشیم و آن را مدیریت کنیم؟ به دلیل اینکه انرژی ذهنی و زمانی ما و امکانات محدود است پس چگونه باید این تهدیدها را اولویت‌بندی کنیم؟ این سوال هم برای فرد است و هم برای حکومت و باید هر دو به این پرسش پاسخ دهند. 

من اینجا از تمثیل استفاده می‌کنم تا موضوع روان و ساده شود؛ فرض کنید در خانه نشسته‌ام، زمستان سردی است، برق و لوازم گرمابخش ندارم و پنجره‌های خانه شکسته است و این احتمال وجود دارد اگر فکری به حال خود نکنم تا صبح یخ بزنم و این یک ابرتهدید برای من است. 

در عین حال این خانه بر لب یک رودخانه‌ای قرار دارد و احتمال دارد به دلیل بارش‌های زیاد طغیان و خانه را تخریب کند و من را با خود ببرد و این نیز یک ابرتهدید دیگر است. ابرتهدید سوم این است که خانه من در شهری است که در محاصره دشمن است و هر لحظه ممکن است حمله شود و من فقط می‌توانم با فشنگ‌گذاری برای اسلحه رزمنده‌ها به آنها کمک کنم. ابرتهدید یعنی آن چیزی که قابلیت نابودی من و یا بخشی از زندگی من و یا کیفیتی از زندگی من را دارند، من اگر در این شرایط یخ بزنم ولی نمیرم ممکن است مجبور شوند یک پای من را قطع کنند و یا اگر در جنگ کشته نشوم ممکن است اسیر شوم. 

البته در هر سه ابرتهدید امید به زندگی نیز وجود دارد. سوال این است که مدیریت کدام‌یک از ابرتهدیدها برای من اولویت دارد؟ آنکه از نظر قدرت آسیب‌رسانی به من نزدیکتر است؟ یا آنکه از نظر زمانی زودتر رخ می‌دهد؟ یا آنکه از نظر منابعی که دارم زودتر و بهتر می‌توانم آن را مدیریت کنم؟ یا آن تهدیدی که اختصاصی من است و یا آنکه منافع جمعی بیشتری دارد؟ یا آن تهدیدی که اگر رخ داد گویی دو تهدید دیگر نیز رخ داده است؟

اینها سوال زندگی روزمره ما است و هر روز با آن مواجه هستیم، شاید نه به شدت سیل و جنگ اما می‌تواند بین حمایت و همدلی با همسرم که از بحران و مشکلی خارج شود و یا حل بحرانی که در شرکتی که در آن کار می‌کنم، باشد. ما باید کدام را انتخاب کنیم؟ یا در شهر پویشی برای کاهش آلودگی راه افتاده در این صورت باید به همسرم کمک کنم یا در پویش مدنی شرکت کنم؟ 

پاسخ من به کمک علم اقتصاد چیست؟ در علم اقتصاد موضوعی داریم با عنوان «خطای ترکیب» که می‌گوید ارزش‌های سطح خرد در سطح کلان جواب نمی‌دهد، یعنی نباید ارزش‌های سطح خرد را به سطح کلان ببریم و بالعکس. مثال علم اقتصاد «معمای خست» یا «پارادوکس پس‌انداز» است که می‌گوید من اگر به تنهایی تصمیم بگیرم در اول سال پول خود را پس‌انداز کنم در پایان سال ثروت من افزایش پیدا خواهد کرد اما اگر همه مردم یک جامعه تصمیم بگیرند در اول سال پول خود را پس‌انداز کنند در آخر سال همه آن مردم فقیرتر می‌شوند چون وقتی من پس‌انداز می‌کنم از دیگری خرید نمی‌کنم، او پس‌انداز کرده و من نیز از او خریدی نکرده‌ام و این سیر ادامه پیدا می‌کند و دوباره به خود من می‌رسد و اینگونه همه فقیر می‌شویم.

PETER LueDERS copy

پس اگر پس‌انداز در سطح خرد رفتار خوبی است الزاماً در سطح کلان کار خوبی نیست. یا اگر فرد معتادی به خواستگاری برود، می‌گوییم با او وصلت نکنید اما اصلاً خوب نیست مجلس قانونی بگذارد که با فرد معتاد نباید ازدواج کرد چون عوارض منفی فراوانی ایجاد می‌کند. بنابراین ما در مقام فردیت خود مامور حفظ ارزش‌های خرد و مدیریت بحران‌های خرد خودمان هستیم، حکومت و مقامات نیز در مقام حکمران مامور حفظ ارزش‌های کلان و ماموریت‌های کلان و حل بحران‌های کلان هستند. 

این همان جایی است که در چهل سال اخیر مسئولان ما سرگیجه گرفته‌اند و نمی‌دانند چه کنند و تکلیف‌شان با خودشان روشن نیست. نمی‌توان همه حوزه‌ها، چه در حوزه ملی و چه در حوزه فردی را همزمان مدیریت کرد؛ چون زمان و نیروی انسانی و امکانات کم است. ما باید انتخاب کنیم و بین بحران‌ها دست به گزینش‌گری بزنیم. 

من به عنوان فرد وظیفه‌ام این است که از خردترین و نزدیکترین تهدیدهای مربوط به خود شروع کنم و در مثالی که زدم به جای اینکه از شهر دفاع کنم و یا خانه را محکم کنم، باید از امکانات محدود خود برای حفظ جانم از یخ‌زدگی در شب استفاده کنم و پنجره‌ها را بپوشانم و خودم را گرم کنم و ابتدا خودم را نجات دهم و حکومت و مقامات ملی باید از کلان‌ترین و بالادست‌ترین بحران‌ها و ابرتهدیدها شروع کنند؛ یعنی آنها باید اول شهر را نجات دهند و کاری به یخ‌زدگی من نداشته باشند. آنها ابتدا باید شهر را نجات دهند و بعد به سراغ ترمیم خانه من و بعد از آن به سراغ یخ‌زدگی من بیایند. 

به دو دلیل من باید از تهدیدهای خرد شروع کنم؛ دلیل اول از نظر اخلاقی در گام اول ماموریت من حفظ جان و روح خودم است و اخلاق وظیفه‌گرا است که این را به من می‌گوید. دلیل دوم از نظر اخلاقی، احتمال موفقیت فرد در مدیریت بحران‌های پایین‌دست مرتبط با خود بالا است و در آن شب او بهتر می‌تواند از یخ‌زدگی خود جلوگیری کند اما در سطح کلان اثرگذاری فرد ناچیز می‌شود؛ مثلا من یک‌صدهزارم نیروی دفاعی کشور هستم و اثر من خیلی در نتیجه جنگ اثر نمی‌گذارد اما فرمانده فرق دارد. 

اگر این سطوح را چه در سطح حکومت و چه در سطح فردی رعایت نکنیم زیان خواهیم کرد؛ پس حکومت باید از بحران‌های بالادست و کلان شروع کند و انرژی خود را در آنجا بگذارد، فرد نیز باید از بحران‌های پایین‌دست و خرد شروع کند. خطای حکومت در ایران این است که وارد سطح بحران‌های سطحی و خرد شده است؛ مثلاً فلان استاد در کلاس چه گفته است یا فلان فروشگاه حجاب را رعایت نکرده پس آن را پلمب کنیم یا فلان خانم حجاب را رعایت نکرده به او تذکر دهیم.

فرض بگیریم این مسائل از نظر حکومت تهدید محسوب شود اما این تهدید کجا و تهدید حاصل از تحریم‌ها کجا؟ تحریم‌ها اقتصاد کشور را فلج کرده و روحیه مردم، امید به زندگی و افق کشور را از بین برده است. اگر فلان فروشگاه را پلمب کنیم چیزی عوض نخواهد شد اما اگر تحریم‌ها رفع نشود خیلی از چیزها تغییر خواهد کرد. حکومت در جایی که باید حضور داشته باشد نیست و یا تلاش و جدیت ندارد و صددرصد توان خود را به کار نمی‌گیرد و در جاهایی که دست‌کم الان وظیفه‌ای ندارد دخالت می‌کند. 

البته این خلط را هم حکومت دارد و هم ما، مردم بخش زیادی از انرژی‌های خود را در جاهایی خرج می‌کنند که توان اثرگذاری و مدیریت ندارد؛ مثلاً در شبکه‌های مجازی دائماً در حال پرخاش هستیم بر سر اینکه فلان مقام فلان حرف را زد یا نزد. بحران‌های بیخ گوش و کنار خود مثل سلامت جسم و روان خود و خانواده، یا الگوی زیست و تغذیه و یا روابط انسانی خود را که بحرانی است رها کرده‌ایم اما به دنبال این هستیم که مثلاً تکلیف فلان مقام را مشخص کنیم که خطا کرده یا خیر. ما هم تهدیدهای نزدیک به خود را رها و وقت و توان خود را وقف تهدیدهای کلان که مرتبط با حاکمان است کرده‌ایم.

البته هر شهروند یک وظیفه سطح خرد که در عین حال سطح کلان است را دارد و آن اینکه ناظر باشد و نقد و مراقبت کند و متذکر شود، اینها همه اخلاقی و عقلانی است اما ما خود را درگیر بحران‌های بیرون از خود می‌کنیم که بخش زیادی از آن را ما تولید نکرده‌ایم و مسئول آن نیز نیستیم. همه ما باید به مدیریت بحران‌های نزدیک و پایین‌دست و حکومت نیز باید به مدیریت بحران‌های بالادست برگردند تا شاید بتوانیم از این بحران‌ها عبور کنیم. امیدوارم همه ما واقع‌گرا شویم و با رعایت اصل کارایی در تخصیص منابع و اصل عدالت در تخصیص منابع، منابع کمیاب شخصی و عمومی را به بحران‌های مربوط به خودمان تخصیص دهیم.

دیدگاه

ویژه اقتصاد
آخرین اخبار