ترسناکترین و وهمناکترین جمله روزهای اخیر
درباره اظهارات اخیر وزیر آموزش و پرورش
درباره اظهارات اخیر وزیر آموزش و پرورش
ترسناکترین، دلهرهآورترین و منحطترین جمله در بین همه سخنانی که در ناآرامیهای اخیر توسط یک مقام مسئول گفته شده، این جمله یوسف نوروزی، وزیر آموزش و پرورش است: «دانشآموزان بازداشتی به مراکز روانشناسی ارجاع داده شدهاند تا دوستان کارشناس، کارشان را انجام بدهند و مانع از تبدیل آنها به شخصیتهای ضداجتماعی شوند.»
جملهای تلخ و التهابآفرین که من را بیاختیار به یاد فیلم «پرواز برفراز آشیانهٔ فاخته» یا همان «دیوانه از قفس پرید»، انداخت؛ فیلمی که شخصیت اصلی را برای اصلاح به تیمارستان ایالتی میفرستند و آنجا سعی میکنند او را براساس شیوههای خودشان تادیب کنند. یوسف نوروزی آگاه نیست که بر چه صندلی مهمی تکیه زده است. انگار نمیداند که رشد، ارتقا، سقوط و انحطاط جامعه بستگی به نوع کار آموزش و پرورش دارد. آیا او میخواهد کمیت و کیفیت مشارکت سیاسی دانشآموزانی که وارد حوزه سیاست شدهاند، در کانونهای اصلاح و تربیت براساس علم حکومت تعریف شود؟ آقای وزیر و دوستان کارشناسشان، شاید مراکز روانشناسی را جایی بدانند برای القای نظر و تفكر خاص به ذهن و اندیشه كودكان معصوم و بیگناه كه تاب و توان تحمل سختیها را ندارند و نمیتوانند در مقام پاسخگویی و تجزیه و تحلیل برآیند. آیا نظام آموزش و پرورش صرفا دانشآموزانی مطیع و فرمانبردار میخواهد؟
بازداشت دانشآموزان و فرستادنشان به مراکز روانشناسی یعنی فشار مضاعف بر کودکانی که مانند شما فکر نمیکنند. یعنی تلاش برای خارج کردن افکار و اندیشههایی که در مقابل سلیقه حاکمیت قرار دارد. این کار یعنی دور کردن معلمان و دانشآموزان از سرنوشت سیاسی کشور. یعنی حذف کردن دانشآموزانی که میتوانند بهعنوان عضوی فعال در استقلال فکری جامعه و آینده کشور نقش داشته باشند.
مدرسه یک بنگاه سیاسی برای یارگیری سیاسی نیست. این کار ضربهای جبرانناپذیر به اعتماد خانوادهها نسبت به نظام تعلیم و تربیت وارد میکند. وزیر از حرکت خطرناکی حمایت کرده است. فرستادن دانشآموزان به مراکزی چون کهریزک، اصلاح و تربیت و روانشناسی یکی از تصمیمهای پرضرر برای کودکان، خانوادههایشان و جامعه است. این تصمیم به روح و روان کودکان، نوجوانان و خانوادههایشان آسیب میزند و بهداشت روانی جامعه را به هم میریزد؛ تصمیمی که میتواند موجب سقوط، انحراف و انحطاط دانشآموزان شود.
البته با وجود آسیبهای فراوانی که این تصمیم دارد، اما قطعا منجر به نتیجه دلخواه تصمیمگیران نخواهد شد. فارغ از اینکه حرکتهایی از جنس افراط و تفریط در طول سالهای گذشته نتیجه عکس داشته است، اما علت اصلی به یک تعارض بزرگ برمیگردد. تعارض بین خواستههای آموزش و پرورش رسمی کشور با خواستهها و دغدغههای مردم.
نظام آموزش و پرورش نگاه خودش را دارد و خانوادهها نیز نگاه خودشان را. همیشه یک تعارض بین درون و بیرون سیستم آموزش و پرورش وجود داشته است. روش زندگی خانوادهها با سبک زندگیای که آموزش و پرورش به دنبال آن است، تفاوتهای اساسی دارد. الگوهای آموزش و پرورش به لایههای زندگی اجتماعی راه پیدا نکرده است. همین میشود که دانشآموزان قدرت تشخیص، مشارکتجویی، پرسشگری و روحیه نقادانه خودشان را نه از آموزش و پرورش که از جامعه، خانوادههایشان و از یکدیگر میگیرند. بههمین دلیل است که محتوای ایدئولوژیک کتابهای درسی و برنامههای سیاستزده آموزش و پرورش اثر چندانی بر دانشآموزان نگذاشته است.
چاره کار دوستان کارشناس برای تادیب و اصلاح و تربیت در مراکز روانشناسی نیست. حکومت باید نسبت به کودکان سعهصدر داشته باشد و اعمال فشار علیه این گروه سنی را پیشه نکند. مدارا، تحمل، گفتوگو و برخوردهای مشفقانه چارهکار است. باید در نظر داشت بلوغ سیاسی دانشآموزان افزایش یافته و مانند نسلهای قبل فکر نمیکنند. خواستههایشان تفاوت پیدا کرده است. مطالبات دانشآموزان را بشنویم. روحیه تعلق به یک ملیت و یکپارچگی فرهنگ و هویت مشترک را در دانشآموزان تقویت کنیم. تلاش کنیم دانشآموزانی آزادمنش و مشارکتکننده بار بیاوریم. تضارب آرا و مشارکت در سیستم آموزش و پرورش را تقویت کنیم. کتابهای درسی را براساس نظر جامعه و خانوادهها تهیه کنیم. ساختار متمرکز در نظام آموزشی را تغییر دهیم و کارکردهای پنهان آموزش و پرورش را جدی بگیریم.