به کجا میرویم؟
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
ایران در شرایط بسیار حساسی قرار دارد. انگار روی یک لبه باریک قرار گرفته باشد. از یکسو، مطالبات برای اصلاحات و از سوی دیگر، مقاومت در برابر اصلاحات. روشن نیست که این وضعیت به کجا میانجامد. شرایط کنونی نه برای مردم و نه برای حاکمیت مطلوب نیست. مطلوب که جای خود، بسیار هم خطرناک است. آن هم در کشوری که با بحرانهای فراوان دست و پنجه نرم میکند. بحرانهایی که حل کردن هر کدامشان سالهای طولانی زمان میبرد. بحران آب، محیط زیست، اقتصاد، ناامیدی از آینده، فساد گسترده، سرمایه اجتماعی، صندوقهای بازنشستگی و دهها مشکل اساسی دیگر که کشور را گرفتار کرده است. اما نهتنها نشانههایی از حل این بحرانها و مشکلات فراوان به چشم نمیخورد که داوطلبانه بحرانهای جدید به لیست قبلی اضافه میشود. این همه در حالی است که شاهد ظهور «شهروند عاصی» هستیم، شهروندانی که تاب تحمل این وضعیت را ندارند و از این وضعیتی که اصلاح نمیشود، عصبانیاند و هر چند وقت یک بار برای بیان خشم و نارضایتی خود به خیابانها میآیند.
اکنون بیش از 20روز است که شاهد اعتراضات پردامنهای هستیم که پس از مرگ فاجعهبار مهسا امینی آغاز شده است. اعتراضاتی که با میدانداری نسلی پیش رفته که همگان از خاص بودن آنها صحبت میکنند. نسلی که مثل نسل گذشته نیست و جهانی متفاوت دارد. شعار آنها زندگی است و به نظر میرسد نمیخواهند مثل نسلهای گذشته زیر بار مفاهیم انتزاعی زندگی کنند. هر چه ماجرا کشدارتر شود و مسوولان بر رویههای خود اصرار بیشتری داشته باشد، حجاب معنای نمادین وسیعتری پیدا میکند و همین کار را برای تغییر سخت میکند.
کشور در میانه یک فرایند پیچیده سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است. مردم معترض سالهاست خواستههایی دارند، اما صدایشان شنیده نشده است. خشم در لایههای اجتماعی کشور فراگیرشده و شدت بیشتری پیدا کرده است. اعتماد بهعنوان مولفه اصلی سرمایه اجتماعی تضعیف شده و بدبینی و ناامیدی جایگزین آن شده است. پیوند بسیاری از مردم با سازمان سیاسی جامعه سست و حتی گسسته شده است و تعلق خاطری به ارزشهای اجتماعی و فرهنگی که سالها روی آنها سرمایهگذاری شده است، ندارند. مردمی مخالفت میکنند که کینههای انباشتشده دارند. خطر انباشت کینهها را نمیتوان نادیده گرفت. فقط کافی است ببینید کسانی که همراهی نمیکنند چگونه با تیغ تند انتقادات روبهرو میشوند. یک فضای دوقطبی عصبانی شکل گرفته است که از افراد میطلبد که تعیینتکلیف کنند. راه متفاوت بودن در این فضای دوقطبی، روزبهروز باریکتر و بستهتر میشود.
در چنین وضعیت ملتهب و پرتنشی چاره چیست؟ و پاسخ چیست؟ وضعیت کشور به کجا میرسد؟ پاسخ درست نزد هیچکسی نیست. پاسخ زمانی به دست میآید که مسوولان با معترضان وارد گفتوگو شود. درواقع این سیستم است که میتواند تصمیم بگیرد برای خروج از این بحران چه تصمیمی میگیرد. اگر تصمیم به جمع کردن اعتراضات بگیرند، همچنان خطر قهر مردم با سیستم وجود دارد. آن هم در شرایطی که جامعه بههیچوجه ظرفیت اضافه شدن مشکل دیگری نخواهد داشت. پس اگر بهانهای پیش آید، خشم مردم از جای دیگری بروز پیدا میکند و دوباره همه چیز به هم میریزد. چاره کار، اصلاحات بنیادین و حل مسائل زندگی مردم است. البته شاید برای چنین تصمیمی دیر شده باشد. بهخصوص که بخشهایی از حاکمیت تصور میکنند ایجاد یک تغییر میتواند منجر به سلسلهای از تغییرات شود.
اگر راه اصلاح و تغییر همچنان بسته بماند، سیستم در مقابل خودش بازیگران سیاسی تازهای را میبیند که خشم و عصبانیت مهمترین ویژگیشان است. این خشم، قهر و ناامیدی اگر همچنان ادامه پیدا کند میتواند عواقب جبرانناپذیری برای این کشور داشته باشد و همه حوزههای سیاسی و اجتماعی را شامل شود. برخوردهای تند با معترضان میتواند پیامدهای منفی برای مناسبات جامعه و حکومت و یکپارچگی کشور در پی داشته باشد و به سمتی برود که جامعه ایران را دوپاره کند. حذف منتقدان و معترضان در چنین شرایطی امکانپذیر نیست. پس این سیستم یکدست است که باید تصمیم بگیرد چه راهی را انتخاب میکند. توقف این بحران نیازمند پاسخ منطقی، شنیدن صدای مخالفان و منتقدان و اصلاح رویههای جاری است. وگرنه همانطور که مدتهاست کارشناسان هشدار میدهند این غائله به پایان نخواهد رسید.