| کد مطلب: ۱۰۳۴۸

زنده‌باد آزادی لعنتی

درباره خاویر میلی رئیس‌جمهور جدید آرژانتین

زنده‌باد آزادی لعنتی

درباره خاویر میلی رئیس‌جمهور جدید آرژانتین

برای نخستین‌بار یک اقتصاددان لیبرال لیبرترین بر مسند ریاست‌جمهوری یک کشور نشست. خاویر میلی اقتصاددان آنارکوکاپیتالیست ۵۳ساله عضو حزب لیبرترین آرژانتین است که تحت‌تأثیر مکتب اقتصاد اتریشی و اقتصاددانان مطرح این مکتب اقتصادی چون لودویگ فون میزس و مورای روتبارد قرار دارد. او لیبرال لیبرترینی آنارکوکاپیتالیست است که درمان تورم ۱۴۳درصدی، فساد سیستماتیک و اقتصاد بحران‌زده و مقروض آرژانتین را در هرچه کوچک‌تر شدن دولت و واگذاری امور به بازار آزاد و بخش خصوصی می‌داند. وعده‌های انتخاباتی مایلی عبارت‌اند از: حذف بانک مرکزی، دلاری کردن اقتصاد، حذف آموزش عمومی و جایگزینی آن با سیستم کوپن، حذف وزارتخانه‌های بهداشت، آموزش‌وپرورش و توسعه اجتماعی، خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی زیان‌ده، تعطیلی وزارت آموزش و شورای ملی تحقیقات علمی و فناوری و سپردن وظایف آن به بخش خصوصی، ادغام وزارتخانه‌های بهداشت، توسعه اجتماعی، آموزش و کار در یک وزارتخانه عظیم به‌نام وزارت منابع انسانی. در این مسیر میلی که تا پیش از مرحله اول انتخابات ریاست‌جمهوری آرژانتین، هیچ کارشناس سیاسی احتمال نمی‌داد حتی بتواند به مرحله دوم انتخابات ورود پیدا کند، به‌خوبی از ابزار شبکه‌های اجتماعی بهره برد تا نظر جوانان آرژانتینی بیزار از احزاب سنتی این کشور و فقر و تورم را به خود جلب کند. او با این شعار وارد کارزار انتخابات آرژانتین شد: زنده‌باد آزادی لعنتی. در اینجا قصد دارم بیشتر از منظر فلسفه سیاسی به پدیده خاویر میلی، لیبرال لیبرترینیسم و آنارکوکاپیتالیسم بپردازم، مبانی اقتصادی مجال دیگری می‌طلبد.

لیبرال لیبرترینیسم چیست؟

لیبرال لیبرترینیسم دیدگاهی متأثر از لیبرالیسم کلاسیک است که در آن هر فرد حق دارد به هر نحوی که می‌خواهد زندگی کند تا زمانی که به حقوق دیگران احترام بگذارد. لیبرال لیبرترین‌ها از حق زندگی، آزادی و مالکیت هر فرد دفاع می‌کنند؛ حقوقی که مردم به‌طور طبیعی قبل از تشکیل دولت‌ها از آن برخوردار هستند. این دقیقاً همان چیزی است که جان لاک در رساله درباره حکومت می‌گوید که «حقوق مردم پیش از وجود حکومت وجود داشته و هدف از تشکیل حکومت حفاظت از حقوق فردی و مالکیت است». از نظر لیبرترین‌ها، همه روابط انسانی باید داوطلبانه باشد. تنها اعمالی باید توسط قانون ممنوع شود که شامل اعمال زور علیه کسانی است که خودشان از زور استفاده نکرده‌اند، اعمالی مانند قتل، تجاوز جنسی، سرقت، آدم‌ربایی و کلاهبرداری. از نظر لیبرترین‌ها هیچ‌کس از جمله دولت حق ضرب و شتم مردم را ندارد و نمی‌تواند به‌زور وارد خانه مردم شده و یا دارایی‌هایشان را تصاحب کند. لیبرترینیسم معتقد است که انسان‌ها در سبک زندگی آزادند و در صورت آسیب نزدن به دیگران، به سبب سبک زندگی و تفکر مستحق مؤاخذه و مجازات نیستند. طبق این اندیشه تفاوتی بین دولت و مردم عادی وجود ندارد. بر مبنای این اندیشه وجود دولت صرفاً برای محافظت از ما و حقوق‌مان در برابر افرادی که ممکن است علیه ما متوسل به‌زور شوند، توجیه دارد؛ یعنی همان وظیفه پلیس جلوگیری از جرم و دستگیری مجرمان، دادگاه حل‌وفصل اختلافات و مجازات متخلفان و وزارت دفاع برای حفاظت از شهروندان در مقابل تهدیدات خارجی. وقتی دولت‌ها علیه افرادی که حقوق دیگران را نقض نکرده‌اند از زور استفاده می‌کنند، خود دولت‌ها نیز ناقض حقوق می‌شوند؛ بنابراین لیبرترین‌ها اقدامات دولت همچون سانسور، تعیین و کنترل قیمت، مصادره اموال و دخالت در زندگی شخصی و اقتصادی ما را محکوم می‌کنند.

آیا آنارکوکاپیتالیسم میلی شدنی است؟

آنارکوکاپیتالیسم ترکیبی از واژه‌های آنارشیسم و کاپیتالیسم است و نوعی فلسفه سیاسی و نظریه سیاسی - اقتصادی است که از مبادله داوطلبانه کالاها و خدمات در جامعه‌ای حمایت می‌کند که به‌طور گسترده توسط بازار به‌جای دولت تنظیم می‌شود. آنارکوکاپیتالیسم ریشه در لیبرالیسم کلاسیک، آنارشیسم فردگرا و مکتب اقتصاد اتریشی دارد که با حمایت از مالکیت خصوصی و نهادهای خصوصی با قدرت اقتصادی قابل‌توجه، سایر اشکال آنارشیسم را به چالش می‌کشد. اصطلاح آنارکوکاپیتالیسم یا همان آنارشیسم سرمایه‌داری توسط مورای روتبارد، یکی از چهره‌های برجسته جنبش آزادی‌خواهانه لیبرترینیسم مطرح شد.

به نظر برخی، تحقق این وعده‌ها به ضرر طبقه فرودست است و آرژانتین را به نابودی می‌کشاند. برخی نیز معتقدند وعده‌های خاویر میلی قابلیت اجرایی ندارند و بیشتر شبیه به یک آرمان‌شهر دست‌نیافتنی است. دسته دیگری هم که از قضا باور به لیبرالیسم کلاسیک و لیبرترینیسم دارند، به‌نوعی مواضع محافظه‌کارانه‌ای در قبال میلی و وعده‌هایش دارند و او را فردی رادیکال قلمداد می‌کنند و حتی نگران این هستند که مبادا خاویر میلی از عهده این مسئولیت برنیاید و بدل به سمبل شکست اندیشه لیبرترینیسم شود. در پاسخ به این مواضع باید گفت که لیبرترینیسم و آنارکوکاپیتالیسم اساساً همچون لیبرالیسم کلاسیک پایبند به اصول فکری خودآزادی، مالکیت و فردیت هستند و بر همین مبنا با امر واقع روبه‌رو می‌شوند. این اندیشه راهکار و درمان مشکلات پیش رو را نیز در این اصول اساسی می‌داند؛ بنابراین پایمردی و تأکید بر این اصول نسبتی با افراط‌گرایی و ایدئالیسم ندارد. از جهت دیگر کوچک‌کردن دولت و بازگرداندن امور به مردم و جریان بازار که محل کنش‌های متقابل و داوطلبانه افراد است، احیای آزادی و حرکت به سمت رفاه است. رفاه و شکوفایی اقتصادی بدون آزادی میسر نخواهد بود و اگر هم میسر شود، قطعاً گذرا و ناپایدار خواهد بود. اساساً از دیدگاه آنارکوکاپیتالیسم رفاه میسر نمی‌شود مگر دست مداخله‌گر دولت از ساحات مختلف شهروندان کوتاه شود و امور به دست بازار آزاد که همان بستر کنش داوطلبانه شهروندان است، سپرده شود. نکته مهمی که هیچ‌کدام از مخالفین و منتقدین به آن توجه ندارند این است که این اندیشه برای اولین‌بار است که به‌صورت رسمی در این سطح از مدیریت به قدرت می‌رسد، درحالی‌که تاکنون اندیشه‌های مختلف دولت‌گرا آزموده شده‌اند و عموماً نتایج نامطلوبی به بار آورده‌اند؛ خب چرا نمی‌گذارند یک‌بار هم آنارکوکاپیتالیسم آزموده شود. ضمن اینکه تا نظریه‌ای در میدان عمل آزموده نشود، نواقص و مشکلاتش مشخص نمی‌شود. در همین آرژانتین هشت دهه است که یک تفکر حکمرانی کرده و امروز نتیجه این هشت دهه تورم ۱۴۳درصدی تحمیل شده بر مردم است.

چرا او را یک راست افراطی و فاشیست می‌دانند؟

از بدو شروع کارزار انتخاباتی خاویر میلی، عموم رسانه‌ها که تحت سیطره فکری سیستم چپ جهانی هستند، به‌مرور شروع به زدن برچسب راست افراطی به او کردند. اما این راست افراطی چیست که هر سیاستمدار متفاوتی در عرصه سیاسی ظهور می‌کند، این برچسب به او زده می‌شود؟

اینکه اندیشه‌ای را که بر اصول لیبرالیسم تأکید بالایی دارد و به‌صورت رادیکال از این اصول حمایت کند را راست رادیکال یا افراطی بدانیم در ظاهر امر چندان بیراه نمی‌نماید؛ اما نکته این است که غرض جریان چپ و رسانه‌هایش از به‌کاربردن ترکیب راست افراطی چیز دیگری است. دقیقاً از زمانی که کمونیسم جهانی در سال ۱۹۳۵ این دروغ بزرگ را منتشر کرد که فاشیسم نتیجه تک‌قطبی کاپیتالیسم است، پیروان آن اندیشه یک مغالطه زیرکانه در این باب صورت دادند. آنان لیبرالیسم و سرمایه‌داری بازارآزادی (متضاد سرمایه‌داری دولتی) را با برچسب راست افراطی مصادف با فاشیسم دانستند و هر فرد و اندیشه‌ای که تأکید بر فردگرایی و آزادی فردی، بازار آزاد و مالکیت خصوصی داشته باشد را متصف به این صفت می‌کنند. همچنین در هر جای دنیا که سیاستمدار یا جریانی دولت‌گرا و کنترل‌گر که بر مبنای ایده‌های جمع‌گرا و چپ، تلاش بر ازبین‌بردن هویت فردی افراد به نفع برساخته اجتماعی و دولت دارد را با برچسب راست افراطی به لیبرالیسم و بازار آزاد نسبت می‌دهند. فاشیسم از قضا از دل جریان چپ و سوسیالیسم سندیکالیستی با چاشنی ملی‌گرایی و برتری نژادی که هر دو منبعث از جمع‌گرایی سوسیالیستی است، متولد شد. مبنای سه‌گانه فاشیسم حکومت سیاسی واحد، نژادپرستی افراطی و دولت مقتدر مرکزگرا است. فاشیسم علناً ضدسرمایه‌داری (غیردولتی) است و بر تمرکز سیاسی و آموزشی توسط دولت تأکید دارد. باورمندان به فاشیسم معتقدند منافع جمع ملی بر حقوق و منافع فردی اولویت دارد و حکومت باید مسلط بر آن‌ها باشد. خلاصه اینکه فاشیسم با انگ راست افراطی نهایتاً بازوی راست سوسیالیسم است. با این توضیحات و تعاریف، چگونه یک لیبرال لیبرترین آنارکوکاپیتالیست را می‌توان راست افراطی دانست درحالی‌که لیبرالیسم کلاسیک، لیبرال لیبرترینیسم و آنارکوکاپیتالیسم، اساساً ناسازگار با ملی‌گرایی افراطی، تمرکز سیاسی و دولت مقتدر مرکزگرا، تمرکز آموزش و بهداشت در درست دولت و نابرابری حقوقی انسان‌های به سبب نژاد و رنگ و جنسیت است؟ فقط طراران و چشم‌بندان می‌توانند کسی را که مخالف سرسخت فاشیسم پرونیستی و هرگونه مداخله دولت در امور اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی افراد است و مدافع سرسخت آزادی طبیعی انسان‌ها است را چنین برچسب و انگی بزنند.

آیا خاویر میلی را می‌توان پوپولیست دانست؟

پوپولیسم از واژه لاتین «پوپولوس» به معنی مردم، خلق، توده، عامه و مفاهیم مشابه می‌آید و پیشینه آن مانند بیشتر مفاهیم سیاسی به دوران باستانِ زندگی بشر می‌رسد. پوپولیسم به‌عنوان راه و روش سیاسی یعنی مردم‌فریبی؛ چراکه وعده‌ها و ادعاهایی را برای جلب مردم مطرح می‌کند که در عمل قادر به انجام آنها نیست. به همین دلیل ادعاهای آن را مردم‌پسند یا عوام‌پسند می‌نامند. مخاطب پوپولیسم، توده مردم و عوام است که ممکن است به‌سادگی هر وعده‌ای را قبول کنند و در آغاز به‌خاطر طرفداری از برابری اجتماعی و عدالت بار مثبت داشت. اگرچه از «پوپولیسم» به‌عنوان برچسب نیز استفاده می‌شود اما یک معیار عینی برای تشخیص عوام‌فریبی وجود دارد: پشتوانه‌های ذهنی و عملکرد افراد، احزاب و حکومت‌ها! آنها که وعده‌هایی به سود مردم می‌دهند و به آنها عمل نیز می‌کنند، قطعاً پوپولیست نیستند! پوپولیست آنهایی هستند که وعده‌های توخالی داده و با قول‌های عوام‌پسند فقط به دنبال کسب آرای مردم هستند. میلی در تبلیغات انتخاباتی خود صراحتاً گفته: «خلق و زایش ثروت ریشه در بخش خصوصی دارد. این بخش خصوصی است که ثروت می‌آفریند. دولت ثروت خلق نمی‌کند و بلکه ثروت را ضایع می‌کند دولت نمی‌تواند چیزی به شما دهد، چراکه دولت اساساً چیزی تولید نمی‌کند.» با این تعریف آیا خاویر میلی را که نه وعده تحقق برابری و عدالت اجتماعی داده و نه وعده درآمد و خدمات رفاهی داده، می‌توان پوپولیست دانست؟ اساساً با وعده خصوصی‌سازی و حذف وزارتخانه‌های خدماتی می‌توان توده‌ها و عوام را فریب داد؟ حرکات رفتارهای تبلیغاتی هیجانی و پرشور میلی هم نه عجیب است و نه جدید؛ به‌هرحال کارزار انتخابات است، آن هم در آمریکای جنوبی پرشور و حرارت. به نظر می‌رسد استفاده از انگ پوپولیست برای میلی نه از سر ناآگاهی که برای فریب مخاطب است. در آخر تأکید بر این نکته که ظهور یک لیبرال لیبرترین در عرصه سیاست و پیروزی آن، آن هم آمریکای جنوبی و کشوری همچون آرژانتین که تفکر دولت‌گرا و چپ تا بن استخوان افراد رسوخ کرده، فارغ از نتیجه عملکردش در آینده، نویدبخش بسط و توفق این اندیشه در اقصی‌نقاط دنیا است. ضمن اینکه عملکرد موفق اقتصادی دونالد ریگان و مارگارت تاچر که برخوردار از سویه‌هایی از لیبرترینیسم بودند، این احتمال را تقویت می‌کند که لیبرترینیسم خاویر میلی در آرژانتین بتواند ثمربخش باشد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه تیتر یک
آخرین اخبار