| کد مطلب: ۱۹۴۰

مظنونین همیشگی

درباره روزنامه‌نگاران همیشه متهم

درباره روزنامه‌نگاران همیشه متهم

نمی‌دانم نوشتن این متن چه دردی از روزنامه‌نگار و روزنامه‌نگاری دوا می‌کند. اول اینکه باید بگویم بابت اینکه همراه الهه محمدی به سقز نرفتم، هر روز و هر روز خودخوری می‌کنم. همان روز برای اتفاق دیگری به سیرجان و کرمان رفته بودم. سرویس عکس روزنامه دو نفر نیرو دارد. الهه در حقیقت به دلیل وظیفه ما در سرویس عکس درگیر این روزگار شد. می‌خواهم برای کسانی که نمی‌دانند، روند حضور گروه خبری بعد از یک حادثه یا اتفاقی که ذهن جامعه را مشوش کرده است توضیح بدهم. نتیجه‌گیری اینکه ما روزنامه‌نگاران داخل ایران آتش‌بیار معرکه می‌شویم یا آب بر آتش دل هموطنان‌مان می‌ریزیم با شمای خواننده. اول چند مثال می‌زنم. سقوط هواپیمای ارمنستان، زلزله ورزقان، زلزله کرمانشاه، سیل در خرم‌آباد و جنوب کشور، سیل در گلستان، شهادت سردار سلیمانی، فاجعه هواپیمای اوکراینی، دی‌ماه 96، آبان 98 و... این‌ها بخشی از اتفاقات ناگواری است که ما هر روز با آن درگیر هستیم. به فهرست بلندبالای آن اضافه کنید جلسات پرسش و پاسخ رئیس‌جمهور و اعضای هیئت‌دولت، معاونین و مدیران عامل و... همچنین گزارش از خشکسالی و افتتاحیه فلان سد و پل و... گزارش از استادیوم‌های ورزشی و... جلسات کمیسیون‌ها و مصاحبه با صاحبنظران و منتقدان. در سال‌هایی که شغل روزنامه‌نگاری را انتخاب کرده‌ام با همه سختی‌هایش ساخته‌ام. ملت شریف ایران این چند خط را برای شما می‌نویسم تا بدانید که انتخاب این شغل و دوام آوردن در آن فقط یک آدم دیوانه و مجنون می‌خواهد. ما روزنامه‌نگاران هر روز و هر روز در روزنامه‌ها اخبار را دنبال می‌کنیم و برای هر اتفاق بزرگ و کوچکی که به نظرمان اهمیت داشته باشد، به حوزه خبری یا محل اتفاق می‌رویم.

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، ما مجنونیم که دنبال این حرفه را گرفتیم و هر چه سیلی به صورت‌مان می‌خورد دوباره ایستاده‌ایم. آقایانی که پشت‌میز نشسته‌اید و هر چه کمبود است را به حساب روزنامه‌نگار می‌نویسید از حال ما چه می‌دانید؟ شما چه می‌دانید خوابیدن در سرمای زیر صفر شهری زلزله‌زده‌ در کیسه زباله بیمارستانی یعنی چه؟ شما چه می‌دانید تا کمرکش در گل و لای و فاضلاب و سیل فرورفتن یعنی چه؟ شما چه می‌دانید تحمل گریه کسی که عزیزی از دست داده یعنی چه؟ شما چه می‌دانید دیدن و بوئیدن تکه‌های سوخته تن هموطنان‌مان بعد از سقوط هواپیما چه بلایی سر ذهن و ضمیر ما می‌آورد؟ شما چه می‌دانید دیدن یک دست یا پا زیر خروار آوار چه تصویری در ذهن ما می‌گذارد؟ شما چه می‌دانید وقتی در جلسه‌ای می‌نشینید که مسئول نامحترم دروغ می‌گوید و تو می‌دانی که دروغ است و کاری از دستت بر نمی‌آید یعنی چه؟ شما چه می‌دانید دیدن معتاد و کارتن‌خواب در شب‌های بارانی و هم‌صحبتی با آنان یعنی چه؟ شما چه می‌دانید رسیدن به صحنه حادثه در هلیکوپتری که کیسه جسد می‌برد یعنی چه؟ شما چه می‌دانید رفتن به بیمارستان و غسالخانه متوفیان کرونایی زمانی که بیشتر مردم حتی از خانه‌هایشان بیرون نمی‌آمدند، یعنی چه؟ شما چه می‌دانید رفتن در دل آتش جنگل‌های خاییز یعنی چه؟ شما... مرگ مهسا امینی هم یکی از اتفاقات ناگواری بود که روزنامه‌نگاران سعی در روایت واقعیت کرده‌اند. ما برای روایت این اتفاقات کارگردانی نمی‌کنیم. مگر می‌شود ضجه مادر و پدری را کارگردانی کرد؟ مگر می‌شود ریزش متروپل را کارگردانی کرد؟ مگر می‌شود به آتش خاییز گفت نسوز تا من بیایم؟ از این حرف‌ها زیاد می‌شود زد. من متوجه رفتار شنیع شبکه‌هایی که به اسم خبر و حقیقت آتش‌بیار معرکه می‌شوند هستم. حالم از ژست‌ دلسوزانه و دروغ‌گویی‌شان به‌هم می‌خورد. گور پدرشان هم کرده. حرف من این است انصاف نیست روزنامه‌نگاری را که از طرف روزنامه رسمی ذیل مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای پوشش اتفاقی چنین تلخ می‌رود آتش‌بیار معرکه‌ای بدانیم که هزار دلیل و کوتاهی دیگر هم دارد. چرا همیشه یک روزنامه‌نگار باید قربانی شود؟ چرا ما مظنونین همیشگی اتفاق تلخ می‌شویم؟ آقایان و خانم‌هایی که دست‌تان و صدایتان به جایی می‌رسد. حرف دل این جماعت مجنون از همه جا رانده شده را به گوش عقلای قوم برسانید. خدا می‌داند که در دل همه ما چیزی جز تعالی ایران عزیز نیست. حق‌مان نیست بعد از این همه مصیبت، تقصیر به گردن روزنامه‌نگار بیفتد. ما روزنامه‌نگاران ریشه در این خاک داریم. بابت یک وجب از خاکش تا نفس داریم، می‌مانیم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی